گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۹ - د‌ر ستایش مرحوم میرزا تقی خان رحمه‌الله‌ گوید

هرآنچه هست مه و سال و هفته و ایام
خجسته بادا چون عید بر امیر نظام
مهین اتابک اعظم خدایگان صدور
قوام ملت بدر زمانه صدر انام
زهی رسیده به جایی‌ که با جلالت تو
جهان و صد چو جهان را کسی نپرسد نام
به عهد عدل تو آهو خیال لاله‌ کند
اگر به دشت نهد پا به دیدهٔ ضرغام
مگر که کلک تو مهدست و ملک طفل رضیع
که تا نجنبد این‌یک نگیردی آلام
ز بس حروف و معانی بهم سبق جویند
به وقت مدح وام لکنت اوفتد به‌ کلام
هنوز بر شب و روز زمانه مشتبهست
که مهر و ماه‌ کدامست و طلعت تو کدام
نهفته راز دو گیتی به چشم فکرت تو
بر آن صفت‌ که دو مغز اندرون یک بادام
به روز باد چسان پشه می‌شود عاجز
به‌گاه مدح تو آنگونه عاجزند اوهام
عروس ملک‌جهان چون به عقد دائم تست
حلال بر تو و بر هر که غیر تست حرام
ز اختیار خود آن‌دم زمانه دست بشست
که در کف تو نهاد آسمان زمام مهام
مسلمست ‌که انجم سپر بیندازند
چو تیغ زرین خورشید برکشد ز نیام
جهان اگر به توگیرد سبق ملول مشو
که هم ز پیشی صفرست بیشی ارقام
تو چون در آخر دور زمانه خلق شدی
همی حسد برد آغاز دهر بر انجام
نه هر که تیر و کمان برگرفت و گرز و کمند
به وقعه گردد زال و به حمله گردد سام
به زور مرد مبارز بُرنده ‌گردد تیغ
به شور بادهٔ‌ گلرنگ مستی آرد جام
نشان بازوی شیر خدا ز مرحب پرس
کزو بنالد نز ذوالفقار خون‌آشام
اگر نه قوت بازوی حیدری بودی
ز ذوالفقار بدی شهره‌تر هزار حسام
سپهر عالی خواهد چو خاک پست شود
بدین امید که روزی ببوسدت اقدام
که‌ گفت‌ کام تو می‌بخشد آسمان و زمین
که آسمان و زمین هر دو را تو بخشی‌کام
اگر نه مهر تو پیوند جان به تن دادی
گسسته بودی جان را علاقه از اجسام
اگر فضایل حلمت به‌کوه برخوانند
همی ز شرم چو ابرش عرق چکد ز مسام
جهان و هرچه درو هست با جلالت تو
چو رود نزد محیطست و دود پیش غمام
ز همّت تو جمادات نیز در طربند
جماد را نبود گرچه روح در اندام
چنانکه‌ روح نباشد عظام را لیکن
به تن هم از اثر روح زنده‌اند عظام
میان اینهمه رایات‌ کفر در عالم
تو برفراشتی اعلام دولت اسلام
چو شیر غژمان تب داشتم مگیر آهو
برین قصیده‌که طبعم بدیهه ‌کرد تمام
منم پیمبر نظم و پیمبران را نیست
به فکرکردن حاجت چو دررسد الهام
مرا بپرور کاین شعرها که می‌شنوی
بود چو عمر تو پاینده تا به روز قیام
همیشه تا که پری را ز آهنست‌ گریز
هماره تاکه عرض را به جوهرست قوام
به طلعت تو شود شام ‌دوستان تو صبح
به هیبت تو بود صبح دشمنان تو شام
ترا خدای معین باد و پادشاه ناصر
ترا سعود قرین باد و روزگار غلام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرآنچه هست مه و سال و هفته و ایام
خجسته بادا چون عید بر امیر نظام
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، ماه و سال و هفته و روزها، همه‌شان باید به مانند عید برای فرمانروا خوشایند و مبارک باشند.
مهین اتابک اعظم خدایگان صدور
قوام ملت بدر زمانه صدر انام
هوش مصنوعی: مهین اتابک اعظم، که فرمانروای قدرت و اقتدار ملت در زمانه‌ای پربار و فرخنده است.
زهی رسیده به جایی‌ که با جلالت تو
جهان و صد چو جهان را کسی نپرسد نام
هوش مصنوعی: شگفتا که به آن مقام والایی دست یافته‌ای که نه تنها جهان، بلکه حتی بیش از آن نیز هیچ‌کس نام تو را نمی‌پرسد.
به عهد عدل تو آهو خیال لاله‌ کند
اگر به دشت نهد پا به دیدهٔ ضرغام
هوش مصنوعی: اگر آهو در دشت راه برود، به خیال لاله و زیبایی تو نگاه خواهد کرد، چرا که در زمان عدالت و انصاف تو، حتی موجوداتی مانند آهو نیز قدرت تصور و خیال‌پردازی دارند.
مگر که کلک تو مهدست و ملک طفل رضیع
که تا نجنبد این‌یک نگیردی آلام
هوش مصنوعی: مگر اینکه زیبایی و هنر تو همچون مهدی باشد که کودکی در آن آرام گیرد، چرا که تا زمانی که این کودک تکانی نخورد، دردها و مشکلاتش برطرف نمی‌شود.
ز بس حروف و معانی بهم سبق جویند
به وقت مدح وام لکنت اوفتد به‌ کلام
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه کلمات و معانی در زمان تعریف و تمجید با هم درگیر می‌شوند، سخن گفتن برایم دشوار می‌شود و زبانم بند می‌آید.
هنوز بر شب و روز زمانه مشتبهست
که مهر و ماه‌ کدامست و طلعت تو کدام
هوش مصنوعی: هنوز برای من مشخص نیست که کدام یک از مهر و ماه در آسمان وجود دارند و کدام یک چهره توست.
نهفته راز دو گیتی به چشم فکرت تو
بر آن صفت‌ که دو مغز اندرون یک بادام
هوش مصنوعی: رازهای دو جهان در نظر تو نهفته است، مانند دو مغز که درون یک بادام قرار دارند.
به روز باد چسان پشه می‌شود عاجز
به‌گاه مدح تو آنگونه عاجزند اوهام
هوش مصنوعی: در روزی که باد می‌وزد، چطور ممکن است پشه‌ای ناتوان شود؟ در زمان ستایش تو، چنین ناتوانی برای خیال‌ها و تصورات نیز وجود دارد.
عروس ملک‌جهان چون به عقد دائم تست
حلال بر تو و بر هر که غیر تست حرام
هوش مصنوعی: زمانی که عروس دنیا به عقد تو درآمده است، بودن او حلال و مجاز برای توست و هرکس دیگر به جز تو، به او دسترسی ندارد و حرام است.
ز اختیار خود آن‌دم زمانه دست بشست
که در کف تو نهاد آسمان زمام مهام
هوش مصنوعی: زمانی که تو از اختیار خود خارج شدی و تسلیم اوضاع و احوال گشتی، آن زمان آسمان تمام امور را در دست تو قرار داد.
مسلمست ‌که انجم سپر بیندازند
چو تیغ زرین خورشید برکشد ز نیام
هوش مصنوعی: به وضوح پیداست که ستاره‌ها از آسمان کنار می‌روند، همان‌طور که خورشید با درخشندگی خود از غلاف برمی‌خیزد.
جهان اگر به توگیرد سبق ملول مشو
که هم ز پیشی صفرست بیشی ارقام
هوش مصنوعی: اگر دنیا از تو جلو بزند و تو را خسته کند، ناراحت نشو؛ زیرا در آغاز نیز، صفر در برابر ارقام دیگر وجود دارد.
تو چون در آخر دور زمانه خلق شدی
همی حسد برد آغاز دهر بر انجام
هوش مصنوعی: تو در زمانی به دنیا آمدی که دوره‌ای از زندگی بشر به پایان می‌رسد، از این‌رو آغاز زندگی‌ات باعث حسادت دوران قبل از تو به پایان آن شده است.
نه هر که تیر و کمان برگرفت و گرز و کمند
به وقعه گردد زال و به حمله گردد سام
هوش مصنوعی: هر کسی که سلاح برمی‌دارد و آماده جنگ می‌شود، لزوماً نمی‌تواند مانند زال در میدان نبرد باشد یا مثل سام به حمله برود.
به زور مرد مبارز بُرنده ‌گردد تیغ
به شور بادهٔ‌ گلرنگ مستی آرد جام
هوش مصنوعی: مردی که با قدرت و شجاعت به میدان می‌رود، می‌تواند شمشیرش را به خوبی به کار گیرد. اما در عین حال، زیباترین و مسحورکننده‌ترین نوشیدنی با رنگ گل، او را به حالتی سرمست و شاداب می‌آورد.
نشان بازوی شیر خدا ز مرحب پرس
کزو بنالد نز ذوالفقار خون‌آشام
هوش مصنوعی: از نشان قدرت و شجاعت علی (ع)، به مرحب بگو که او از ضربه‌های بی‌رحمانه‌اش ناله کرده است، چرا که ذوالفقار، شمشیر قدرتمند و خون‌آشام علی (ع)، او را به شدت مجروح کرده است.
اگر نه قوت بازوی حیدری بودی
ز ذوالفقار بدی شهره‌تر هزار حسام
هوش مصنوعی: اگر نیروی بازوی علی (حیدر) را نداشتی، شمشیر ذوالفقار هم نمی‌توانست تو را به شهرت هزار حسام (شمشیرهایی دیگر) برساند.
سپهر عالی خواهد چو خاک پست شود
بدین امید که روزی ببوسدت اقدام
هوش مصنوعی: آسمان بلند زمانی خواهد شد که زمین خوب و بدش به فراموشی سپرده شود، به این امید که روزی تو را به گرمی در آغوش بگیرم.
که‌ گفت‌ کام تو می‌بخشد آسمان و زمین
که آسمان و زمین هر دو را تو بخشی‌کام
هوش مصنوعی: هر دو دنیا، آسمان و زمین، به تو هدیه می‌دهند و همه چیز را به خواسته تو می‌بخشند.
اگر نه مهر تو پیوند جان به تن دادی
گسسته بودی جان را علاقه از اجسام
هوش مصنوعی: اگر عشق تو نبود، جان من از بدن جدا می‌شد و دیگر هیچ علاقه‌ای به مادیات نداشت.
اگر فضایل حلمت به‌کوه برخوانند
همی ز شرم چو ابرش عرق چکد ز مسام
هوش مصنوعی: اگر ویژگی‌های صبر و بردباری‌ات را مانند کوهی برشمارند، از شرم چنان عرقی بر بدنت‌ می‌چکد که مانند باران بر ابر.
جهان و هرچه درو هست با جلالت تو
چو رود نزد محیطست و دود پیش غمام
هوش مصنوعی: جهان و تمام موجودات آن به عظمت و شکوه تو مانند جویباری هستند که در برابر دریا قرار دارد و مثل دودی است که در برابر ابرها وجود دارد.
ز همّت تو جمادات نیز در طربند
جماد را نبود گرچه روح در اندام
هوش مصنوعی: ز تلاش و اراده تو، حتی موجودات بی‌جان نیز شاد و خوشحال هستند؛ چرا که هرچند روحی در بدنشان نیست، اما تأثیر تو آنها را به وجد آورده است.
چنانکه‌ روح نباشد عظام را لیکن
به تن هم از اثر روح زنده‌اند عظام
هوش مصنوعی: بدون وجود روح، استخوان‌ها مرده‌اند، اما به دلیل تأثیر روح، استخوان‌ها هم زنده‌اند.
میان اینهمه رایات‌ کفر در عالم
تو برفراشتی اعلام دولت اسلام
هوش مصنوعی: در میان همه پرچم‌های کفر در دنیا، تو پرچم دولت اسلام را برافراشته‌ای.
چو شیر غژمان تب داشتم مگیر آهو
برین قصیده‌که طبعم بدیهه ‌کرد تمام
هوش مصنوعی: چون شیر بی‌تابی داشتم، از تو خواهش می‌کنم که این شعر را از دست ندهید؛ زیرا به طور ناگهانی و به آسانی از احساساتم سروده شده است.
منم پیمبر نظم و پیمبران را نیست
به فکرکردن حاجت چو دررسد الهام
هوش مصنوعی: من پیام‌آور شعر و نظم هستم و دیگر پیام‌آوران نیازی به فکر کردن ندارند، زیرا الهام به آن‌ها در می‌رسد.
مرا بپرور کاین شعرها که می‌شنوی
بود چو عمر تو پاینده تا به روز قیام
هوش مصنوعی: مرا پرورش بده، چرا که این اشعاری که می‌شنوی، مانند عمر تو باید جاودانه بمانند تا روز قیامت.
همیشه تا که پری را ز آهنست‌ گریز
هماره تاکه عرض را به جوهرست قوام
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که پری از آهن ساخته شده است، باید از او دوری جست، زیرا تا زمانی که وجود چیزها به ذات و جوهرشان استوار باشد، باید در جستجوی آن‌ها بود.
به طلعت تو شود شام ‌دوستان تو صبح
به هیبت تو بود صبح دشمنان تو شام
هوش مصنوعی: چهره تو شب دوستانت را به صبح تبدیل می‌کند و حضور تو صبح دشمنانت را به شب می‌آورد.
ترا خدای معین باد و پادشاه ناصر
ترا سعود قرین باد و روزگار غلام
هوش مصنوعی: خداوند یاور و حامی تو باشد و پادشاهی تو را امداد دهد. امیدوارم روزگار خوشی و سعادت در کنار تو باشد و روزهایت پر از کامیابی.