گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۵ - در ستایش پادشاه رضوان ارامگاه محمد شاه غازی طاب‌الله ثراه گوید

عید آمد و عیش ‌آمد و شد روزه و شد غم
زین آمد و شد جان و دلی دارم خرم
ماه رمضان‌گرچه مهی بود مبارک
شوال نکوتر که مهی هست مکرّم
الحمدکه آن واعظک امروز به‌کنجی
چون‌حرف نخشین مضاعف شده مدغم
وان زاهدک از طعنهٔ اوباش خلایق
چون دزد عسس دیده به‌کنجی نزند دم
رفت آنکه رود شیخ خرامان سوی مسجد
وز پیش و پسش خیل مریدان معمّم
از کبر ز هم برنکند چشم چو اکمه
وز عجب به‌کس می‌نزند حرف چو ابکم
رفت آنکه مر آن موذن موذی به مناجات
چون‌گاوکشد نعره‌گهی زیر وگهی بم
وان واعظ و مفتی چو درآیند به مسجد
این عجب مصور شود آن‌کبر مجسم
آن باد به حلق افکند این باد به دستار
آن مشک منفخ شود این خیک مورم
وان قاری عاری به‌گه غنه و ادغام
خیشوم بر از باد کند همچو یکی دم
وانگونه ز هم حنجره و حلق‌گشاید
کش پیچ و خم روده هویدا شود از فم
خیز ای بیت و امروز به‌رغم دل واعظ
هی بوسه پیاپی ده و هی باده دمادم
ماه رمضان برنگرفتم ز لبت بوس
کز روزه دلی داشتم آشفته و درهم
بس بوسه‌که درکنج لبت جمع شدستند
چون شهد که گردد به یکی‌ گوشه فراهم
زان لب نکنی بازکه از فرط حلاوت
چون تنگ شکر هر دو لبت دوخته برهم
تا بر لب لعل تو ز من وام نماند
برخیز و بده بوسهٔ یک‌ماهه به یکدم
ای طرهٔ تو تیره‌تر از دیدهٔ شاهین
وی مژهٔ تو چیره‌تر از ناخن ضیغم
جور تو وفا خار توگل درد تو درمان
رنج تو شفا زهر تو مل زخم تو مرهم
در حلقهٔ زلفین تو تا چثبم‌کندکار
بندست و شکنج و گره و دایره و خم
جز چشم‌ تو کز وی دل من هست هراسان
آهو نشنیدم که ازو شیرکند رم
با یاد سر زلف تو شب تا به سحرگاه
در بستر و بالین چمدم افعی و ارقم
ای پستهٔ خندان تو زان رستهٔ دندان
چون حقهٔ یاقوت پر از عقد منظم
در زلف سیاهت همه‌کس ناظر و من نیز
بر ساق سپیدت همه‌کسن مایل و من هم
چون ‌حسن ‌تو هر روز شود عشق ‌من افزون
زانست‌که چون حسن تو عشقم نشودکم
بی‌ساعد سیمین توام حال تباهست
بی‌سیم ‌گدا را نبود عیش مسلّم
در سیم سرینت ز طمع دوخته‌ام چشم
کز فقر ندارم به جز اندیشهٔ درهم
زان سیم بخیلی مکن ای ترک ازیراک
ازدادن سیمست همه بخشش حاتم
ای ترک برآنم که در این عهد همایون
مردانه شبیخون فکنم بر سپه غم
از زلف تو پوشم زره از جعد تو خفتان
از قد تو سازم علم از موی تو پرچم
وانگه ز پی خطبهٔ این فتح نمایان
شعری‌کنم انشاء به مدح شه اعظم
دارای عجم وارث جم سایهٔ یزدان
خورشید زمین ماه زمان شاه معظّم
شاهنشه آفاق محمد شه غازی
کز پایه براز کی بود از مایه براز جم
ای ساحت آفاق ز رای تو منور
وی جبهت افلاک به داغ تو موسم
مهتاب بود مهر تو و حادثه‌کتان
خورشید بود چهر تو و نایبه شبنم
روی قمر از طعنهٔ رمح تو بود ریش
پشت فلک از صدمهٔ‌گرز تو بود خم
زاید نعم از جود تو چون حرف مشدّد
ناقص ستم از عدل تو چون اسم مرخم
بعد از همه شاهانی و پیش از همه آری
به بود محمدکه سپس بود ز آدم
ذات تو مگر علت غائیست جهان را
کز عهد موخر بود از رتبه مقدم
مانند سلیمان همه عالم بگرفتی
با قوت بازو نه به خاصیت خاتم
بر ذرّهٔ خاک قدمت سجده برد چرخ
در قطرهٔ ابر کرمت غوطه‌ خوردیم
از خیر و شر دور زمان رای تو آگه
بر نیک و بدکار جهان جان تو ملهم
با لطف تو تریاک دهد چاشنی قند
با قهر تو پازهر دهد خاصیت سم
از ضعف عدد ضعف عدوی تو فزاید
چون‌کسرکز افزونی تربیع شودکم
گر حور به جنت شرر تیغ تو بیند
باگیسوی آشفته‌گریزد به جهنم
در معرکهٔ رزم تو از زهرهٔ شیران
تا حشر نروید به جز از شاخ سپر غم
با جاه تو پستست نهایات نه افلاک
با قدر تو تنگست فراخای دو عالم
شاها به سرم‌گر ز فلک تیغ ببارد
در مهر تو الا به ارادت نزنم دم
تو چشمهٔ حیوانی و من همچو سکندر
از چهر تو محرومم و با مهر تو محرم
دیریست‌که آسوده‌ام از خلق به کنجی
هم مدح توام مونس و هم یاد تو همدم
نه شاکر ازینم‌که خلیلی‌کندم مدح
نه شاکی از آنم‌که حسودی‌کندم ذم
درکیسهٔ من‌گو نبود درهم و دینار
بر آخور من ‌گو نبود ابرش و ادهم
با مهر تو بر دوش من این خرقهٔ خلقان
صد بار نکوتر بود از دیبهٔ معلم
کامم همه اینست چو شمشیر تو قاطع
تا حکم فضا هست چو تدبیر تو محکم
احباب ترا باد به‌کف ساغر عشرت
اعدای ترا باد به‌برکسوت ماتم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید آمد و عیش ‌آمد و شد روزه و شد غم
زین آمد و شد جان و دلی دارم خرم
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده و خوشی‌ها آغاز شده‌اند. روزه‌ها پایان یافته و غم‌ها از بین رفته‌اند. به خاطر این، من روح و قلبی شاداب و شاد دارم.
ماه رمضان‌گرچه مهی بود مبارک
شوال نکوتر که مهی هست مکرّم
هوش مصنوعی: ماه رمضان به دلیل خصوصیات خود، به عنوان ماهی با فضیلت و ارزشمند شناخته می‌شود، اما ماه شوال به خاطر ویژگی‌های خاصش، از آن هم بیشتر مورد احترام و ارادت قرار دارد.
الحمدکه آن واعظک امروز به‌کنجی
چون‌حرف نخشین مضاعف شده مدغم
هوش مصنوعی: خدا را شکر که امروز آن واعظ، در گوشه‌ای قرار گرفته و کلماتش به مانند یک اثر مضاعف و مخفی به هم آمیخته شده است.
وان زاهدک از طعنهٔ اوباش خلایق
چون دزد عسس دیده به‌کنجی نزند دم
هوش مصنوعی: آن زاهد از طعنه و سرزنش مردم بی‌خود، مانند دزدی که از نگهبان می‌ترسد، در گوشه‌ای پنهان می‌شود و دم بر نمی‌آورد.
رفت آنکه رود شیخ خرامان سوی مسجد
وز پیش و پسش خیل مریدان معمّم
هوش مصنوعی: شیخ با سرتعالی و وقار به سوی مسجد می‌رود و در اطرافش گروهی از مریدان که عمامه به سر دارند، او را همراهی می‌کنند.
از کبر ز هم برنکند چشم چو اکمه
وز عجب به‌کس می‌نزند حرف چو ابکم
هوش مصنوعی: چشم کور از خودپسندی نمی‌تواند به دیگران نگاه کند و کسی که متعجب و شگفت‌زده است، نمی‌تواند به دیگران چیزی بگوید.
رفت آنکه مر آن موذن موذی به مناجات
چون‌گاوکشد نعره‌گهی زیر وگهی بم
هوش مصنوعی: رفیق و یاری که در کنارم بود، اکنون رفته است. او مانند موذنی که هنگام اذان دادن صدایی بلند و بی‌نظم دارد، در مناجاتش ناله و فریاد می‌کرد. گاوی که گاهی زیر و گاهی بم نعره می‌کشد.
وان واعظ و مفتی چو درآیند به مسجد
این عجب مصور شود آن‌کبر مجسم
هوش مصنوعی: وقتی واعظ و مفتی به مسجد وارد می‌شوند، شگفت‌انگیز است که چطور آن تکبر و خودبینی آن‌ها در این فضا به وضوح قابل مشاهده می‌شود.
آن باد به حلق افکند این باد به دستار
آن مشک منفخ شود این خیک مورم
هوش مصنوعی: آن باد که در گلو فرود می‌آید، با همان جریان، مشک را پر خواهد کرد. در واقع، اینجا اشاره به این دارد که هر چیز در زمان و مکان خود تأثیرش را می‌گذارد.
وان قاری عاری به‌گه غنه و ادغام
خیشوم بر از باد کند همچو یکی دم
هوش مصنوعی: آن قاری که صدای زیبا و دلنشین دارد، در ساعات خوشی و نشست‌های جمعی، از دماغش به‌گونه‌ای می‌خواند که نیرویی قوی و شگفتی همچون نفس به دیگران منتقل می‌کند.
وانگونه ز هم حنجره و حلق‌گشاید
کش پیچ و خم روده هویدا شود از فم
هوش مصنوعی: و آن‌گونه که از گلو و حنجره صدا بیرون می‌آید، وقتی که پیچ و خم روده‌ها خود را نشان بدهد، این صدا از دهان خارج می‌شود.
خیز ای بیت و امروز به‌رغم دل واعظ
هی بوسه پیاپی ده و هی باده دمادم
هوش مصنوعی: برخیز ای خانه و با وجود اینکه واعظ دلش نمی‌خواهد، امروز به ما بوسه‌های مکرر بده و مدام شراب بنوش.
ماه رمضان برنگرفتم ز لبت بوس
کز روزه دلی داشتم آشفته و درهم
هوش مصنوعی: در ایام رمضان از لبانت بوسه‌ای نگرفتم، زیرا دل من به خاطر روزه‌داری آشفته و بی‌قرار بود.
بس بوسه‌که درکنج لبت جمع شدستند
چون شهد که گردد به یکی‌ گوشه فراهم
هوش مصنوعی: بوسه‌هایی که در گوشه لبت جمع شده‌اند مانند شهدی هستند که در یک گوشه جمع شده و آماده است.
زان لب نکنی بازکه از فرط حلاوت
چون تنگ شکر هر دو لبت دوخته برهم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هنگامی‌که از آن لب شیرین صحبت می‌کنی، آن‌قدر لذت‌بخش و دلنشین است که نمی‌توانی حرفی بزنی. مانند اینکه درون یک ظرف شکر تنگ است و لب‌های تو به‌هم چسبیده‌اند، چون نمی‌توانی از شیرینی آن لب‌ها فاصله بگیری.
تا بر لب لعل تو ز من وام نماند
برخیز و بده بوسهٔ یک‌ماهه به یکدم
هوش مصنوعی: تا زمانی که من هیچ چیزی از عشق و زیبایی تو ندارم، برخیز و یک بوسهٔ طولانی به من بده که به اندازهٔ یک ماه است.
ای طرهٔ تو تیره‌تر از دیدهٔ شاهین
وی مژهٔ تو چیره‌تر از ناخن ضیغم
هوش مصنوعی: تو موهای زیبا و تیره‌ای داری که از چشمان تیزبین شاهین هم تیره‌تر است و مژه‌هایت به قدری بلند و برجسته‌اند که از ناخن‌های شیر نیز قوی‌تر به نظر می‌رسند.
جور تو وفا خار توگل درد تو درمان
رنج تو شفا زهر تو مل زخم تو مرهم
هوش مصنوعی: درد و زحمتی که از محبت تو به وجود آمده، در حقیقت نشانه‌ای از وفاداری و صمیمیت توست. رنج و سختی‌هایی که به آن دچار شدم، خود به خود به درمانی برای دل من تبدیل شده و زخم‌هایی که از محبت تو به جا مانده، به نوعی مرهمی بر دردهایم است.
در حلقهٔ زلفین تو تا چثبم‌کندکار
بندست و شکنج و گره و دایره و خم
هوش مصنوعی: در دنیای پیچیده و زیبای زلف‌های تو، تمام کارها به بند و گره و پیچ و خم وابسته است. این زیبایی‌ها ما را در خود می‌گیرند و به نوعی در اسارت آن‌ها قرار می‌دهند.
جز چشم‌ تو کز وی دل من هست هراسان
آهو نشنیدم که ازو شیرکند رم
هوش مصنوعی: جز چشمان تو که دل من از آن وحشت‌زده است، آهو را نشنیده‌ام که از شیر خلقت بگریزد.
با یاد سر زلف تو شب تا به سحرگاه
در بستر و بالین چمدم افعی و ارقم
هوش مصنوعی: با یاد موهای تو تا صبح در بستر و روی بالش به خواب می‌روم، گویی در کنار من افعی و ارقم (موجوداتی خطرناک) وجود دارند.
ای پستهٔ خندان تو زان رستهٔ دندان
چون حقهٔ یاقوت پر از عقد منظم
هوش مصنوعی: ای پستهٔ خندان، تو مانند دندان‌های زیبا و قشنگی هستی. مانند جواهری درخشان و با ارزشی که دارای نظم خاصی است.
در زلف سیاهت همه‌کس ناظر و من نیز
بر ساق سپیدت همه‌کسن مایل و من هم
هوش مصنوعی: همه افراد به زلف مشکی تو نگاه می‌کنند و من هم در حالتی مشابه به ساق پاهای سفید تو توجه دارم که برای همه جذاب است و من هم به آن جذب شده‌ام.
چون ‌حسن ‌تو هر روز شود عشق ‌من افزون
زانست‌که چون حسن تو عشقم نشودکم
هوش مصنوعی: زیبایی تو هر روز بیشتر می‌شود و عشق من نیز روز به روز افزایش می‌یابد، زیرا هرگز عشق من نسبت به تو کاهش نمی‌یابد.
بی‌ساعد سیمین توام حال تباهست
بی‌سیم ‌گدا را نبود عیش مسلّم
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، حال من خراب است، همان‌طور که یک گدای بی‌چیلک (بدون سیم) نمی‌تواند لحظه‌ای شاد باشد.
در سیم سرینت ز طمع دوخته‌ام چشم
کز فقر ندارم به جز اندیشهٔ درهم
هوش مصنوعی: من به زیبایی چشمانت خیره شده‌ام و از ترس اینکه از فقر رنج ببرم، تنها به فکر کسب روزی هستم.
زان سیم بخیلی مکن ای ترک ازیراک
ازدادن سیمست همه بخشش حاتم
هوش مصنوعی: ای ترک، از بخشش و generosity حاتم بیاموز و بخیل نباش. زیرا دادن سیم و ثروت نشانه‌ای از بزرگواری است، نه خساست.
ای ترک برآنم که در این عهد همایون
مردانه شبیخون فکنم بر سپه غم
هوش مصنوعی: ای ترک، قصد دارم که در این دوران خوش، به‌طور شجاعانه بر دلتنگی‌ام یورش ببرم.
از زلف تو پوشم زره از جعد تو خفتان
از قد تو سازم علم از موی تو پرچم
هوش مصنوعی: من از زلف تو زرهی برای خود می‌سازم، از جعد و تاب موی تو لباس می‌دوزم، از قامت تو پرچمی برپا می‌کنم و از موی تو علم و نشانی به دست می‌آورم.
وانگه ز پی خطبهٔ این فتح نمایان
شعری‌کنم انشاء به مدح شه اعظم
هوش مصنوعی: پس از این که به برکت این پیروزی سخنرانی کنم، شعری می‌نویسم به ستایش پادشاه بزرگ.
دارای عجم وارث جم سایهٔ یزدان
خورشید زمین ماه زمان شاه معظّم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی می‌پردازد که دارای خصوصیات برجسته و بی‌نظیری است. او از نسل پادشاهان بزرگ و قدیمی به شمار می‌رود و سایه‌اش به مانند سایه‌ی خداوند بر زمین گسترده است. این شخص درخشش و عظمت را به خود اختصاص داده و در عین حال نماد زمانه‌ای بزرگ و محترم است.
شاهنشه آفاق محمد شه غازی
کز پایه براز کی بود از مایه براز جم
هوش مصنوعی: پیام این بیت به عظمت و مقام والاى پیامبر اسلام، محمد (ص)، اشاره دارد که از زمره بزرگ‌ترین رهبران و پیشوایان تاریخ به شمار می‌رود. او مانند یک فرمانده و قهرمان است که به خاطر ویژگی‌ها و فضیلت‌هایش، در میان مردم و در تاریخ جایگاهی بس رفیع دارد. این مقام او به نوعی یادآور ویژگی‌های پادشاهان و به‌خصوص جمشید، یکی از شخصیت‌های مشهور و افسانه‌ای ایران، است.
ای ساحت آفاق ز رای تو منور
وی جبهت افلاک به داغ تو موسم
هوش مصنوعی: ای سرزمین‌های دوردست، به خاطر اندیشه تو روشن و تابناک شده‌ای؛ و چهره آسمان‌ها به خاطر عشق تو داغ و داغ‌دار است.
مهتاب بود مهر تو و حادثه‌کتان
خورشید بود چهر تو و نایبه شبنم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که ماه، نماد عشق و زیبایی توست و خورشید، نمایانگر چهره‌ات است. همچنین شبنم به عنوان نماینده‌ای از لطافت و تازگی در کنار این زیبایی‌ها قرار دارد.
روی قمر از طعنهٔ رمح تو بود ریش
پشت فلک از صدمهٔ‌گرز تو بود خم
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و درخشان تو مانند ماه است و زخمی که بر پشت آسمان بر جای مانده، ناشی از قدرت و شجاعت توست.
زاید نعم از جود تو چون حرف مشدّد
ناقص ستم از عدل تو چون اسم مرخم
هوش مصنوعی: نعمت‌ها از بخشش تو همچون حروف تکراری پایدار و بدون کم و کاست می‌رویند، ولی ظلم و ستم از انصاف تو همچون اسم‌های زیبا و نرم و لطیف، ناقص و ناپایدار هستند.
بعد از همه شاهانی و پیش از همه آری
به بود محمدکه سپس بود ز آدم
هوش مصنوعی: بعد از تمامی شاهان و قبل از هر کس دیگر، محمد (ص) بهترین است که پس از آدم (ع) قرار دارد.
ذات تو مگر علت غائیست جهان را
کز عهد موخر بود از رتبه مقدم
هوش مصنوعی: آیا وجود تو دلیل اصلی و نهایی جهان نیست که از زمان‌های دورتر و ابتدایی‌تر مورد توجه بوده است؟
مانند سلیمان همه عالم بگرفتی
با قوت بازو نه به خاصیت خاتم
هوش مصنوعی: مانند سلیمان، تو با قدرت و نیروی خودت دنیا را به دست آوردی، نه به خاطر خاصیت یک انگشتر.
بر ذرّهٔ خاک قدمت سجده برد چرخ
در قطرهٔ ابر کرمت غوطه‌ خوردیم
هوش مصنوعی: بر خاک پای تو آسمان سجده می‌کند و ما در باران رحمت تو غرق شده‌ایم.
از خیر و شر دور زمان رای تو آگه
بر نیک و بدکار جهان جان تو ملهم
هوش مصنوعی: در جریان زندگی، تو از خوب و بد این دنیا آگاه هستی و روح تو از الهامات الهی بهره‌مند است.
با لطف تو تریاک دهد چاشنی قند
با قهر تو پازهر دهد خاصیت سم
هوش مصنوعی: با مهربانی تو، قند را شیرین می‌کنی و با خشمی که داری، سم را به اثر می‌رسانی.
از ضعف عدد ضعف عدوی تو فزاید
چون‌کسرکز افزونی تربیع شودکم
هوش مصنوعی: از آنجا که عدد کم است، ضعف دشمن تو نیز بیشتر خواهد شد، بر اساس قانون ریاضی که اگر کسری کوچک شود، مربع آن بسیار بیشتر می‌گردد.
گر حور به جنت شرر تیغ تو بیند
باگیسوی آشفته‌گریزد به جهنم
هوش مصنوعی: اگر حوری بهشت، درخشش تیغ تو را ببیند، با موهای آشفته و پریشان خود به سوی جهنم فرار می‌کند.
در معرکهٔ رزم تو از زهرهٔ شیران
تا حشر نروید به جز از شاخ سپر غم
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، تنها چیزی که از شیران می‌زاید، غم و اندوهی است که به شکل شاخ سپر نمایان می‌شود.
با جاه تو پستست نهایات نه افلاک
با قدر تو تنگست فراخای دو عالم
هوش مصنوعی: مقام و مرتبت تو آنقدر بالاست که دیگر نهایت‌ها و آسمان‌ها برای تو کوچک و ناچیز به نظر می‌رسند و فضای دو جهان در برابر ارزش تو تنگ و محدود است.
شاها به سرم‌گر ز فلک تیغ ببارد
در مهر تو الا به ارادت نزنم دم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اگر از آسمان نیز تیغ‌ها بر سرم باریده شود، به خاطر عشق و ارادت به تو هرگز سخنی نمی‌گویم.
تو چشمهٔ حیوانی و من همچو سکندر
از چهر تو محرومم و با مهر تو محرم
هوش مصنوعی: تو سرچشمهٔ زندگی هستی و من مانند سکندر از زیبایی تو بی‌بهره‌ام، اما با عشق تو نزدیک و آشنا هستم.
دیریست‌که آسوده‌ام از خلق به کنجی
هم مدح توام مونس و هم یاد تو همدم
هوش مصنوعی: مدتی است که از دنیای مردم فاصله گرفته‌ام و به گوشه‌ای خزیده‌ام. در اینجا، همواره مشغول ستایش تو هستم و یاد تو همواره در کنارم است.
نه شاکر ازینم‌که خلیلی‌کندم مدح
نه شاکی از آنم‌که حسودی‌کندم ذم
هوش مصنوعی: نه به خاطر مدح و ستایش کسی خوشحال شدم، و نه از بدگویی و حسادت دیگران ناراحت.
درکیسهٔ من‌گو نبود درهم و دینار
بر آخور من ‌گو نبود ابرش و ادهم
هوش مصنوعی: در کیف من پولی نیست و بر سر درخت هم نشانی از بارش باران یا میوه‌های خوش‌رنگ وجود ندارد.
با مهر تو بر دوش من این خرقهٔ خلقان
صد بار نکوتر بود از دیبهٔ معلم
هوش مصنوعی: با محبت تو، این لباس کهنهٔ من به مراتب بهتر از پارچهٔ گرانبهایی است که معلم استفاده می‌کند.
کامم همه اینست چو شمشیر تو قاطع
تا حکم فضا هست چو تدبیر تو محکم
هوش مصنوعی: دلخواسته‌ام مثل تیغ تیز تو قاطع و روشن است؛ تا زمانی که اراده و تدبیر تو برقرار است، همه چیز مستحکم و پایدار خواهد بود.
احباب ترا باد به‌کف ساغر عشرت
اعدای ترا باد به‌برکسوت ماتم
هوش مصنوعی: دوستان تو را به خوشی و شادمانی دعوت می‌کنند و دشمنان تو در غم و ناراحتی باقی می‌مانند.

حاشیه ها

1404/01/31 11:03
ahmad aramnejad

درود و عرض ادب در مصرع اول بیت 12"خیز ای بیت و امروز به‌رغم دل واعظ"بجای بیت باید بت نوشته شود