قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸ - المطلع الثانی من هذه القصیده
فلک ژاژ است هنجارش جهان زشت است آیینش
هم آن مهر خسان کیشش هم این کین کسان دینش
بلی گردون به جز داناگدازی نیست هنجارش
بلی گیتی به جز ناداننوازی نیست آیینش
خسی کش مکر ابلیسی فلک را قصد مقدارش
کسی کش فکر ادریسی جهان را عزم تهجینش
اگر مهموم نادانی مر آن را فکر تفریحش
اگر مسرور دانایی خود این را رای تحزینش
اگر در دفتر تقسیم عسری قسم نادان را
به تصحیفی و تضعیفی نماید عسر عشرینش
و گر در مقسم تقدیر الفی بهره دانا را
کشد فیالحال از تلبیس بر سر خط ترقینش
گر از رنج فریسیموس ناساید دمی دانا
چنان فردش فروماندکه پندارند عنینش
وگر از خارش است ابلهی بر خویشتن پیچد
ز خط استوا نیمور سازد بهر تسکینش
ولیکن باز پژمانست ازو نادان که ناساید
جعلگر خرمنیسوریفرستیجای سرگینش
نه بینی لولی کرمان که دلش از سبعهٔ الوان
گزایان است و در جان بویهٔ کشکین سیرینش
رخش شد چون دل فرعون و موسی وار از موسی
به هر مه عشری افزاید به میقات ثلاثینش
بهنسبتچون زبانقومموسکند شد موسی
ز بس بسترد از رخسار موی همچو زوبینش
توان افسار استر ساخت نک از موی رخسارش
توان پابند کودن بافت نک از پشم پایینش
اگر پاید ندارد هیچ دانا قصد تکریمش
و گر میرد نیارد هیچ عاقل رای تکفینش
ز بسگندیده و ناپاک و زشت و تیره و مغتم
تو پنداری دهان خصم دستورست تسعینش
بود با خصم دستورش چو زین رو نسبتیحاصل
بههرکاو مادحصدر جهان فرضست تهجینش
مفر ملک و فر ملک ابوالقاسم که از رفعت
بود اقبال او ویسیکه گیهانست رامینش
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷ - در ستایش مرحوم مبرور میرزا ابوالقاسم همدانی ذوالریاستین فرماید: مرا ماهیستدر مشکوکه مشکین زلف پرچینشقصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹ - مطلع الثالث: همانا فصل تابستان سرآمد عهد تسعینش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فلک ژاژ است هنجارش جهان زشت است آیینش
هم آن مهر خسان کیشش هم این کین کسان دینش
هوش مصنوعی: در این دنیا همه چیز به نوعی نامناسب و ناپسند به نظر میرسد. قوانین و اصول حاکم بر آن زیبا نیستند و محبتی که میان مردم وجود دارد، در واقع ناشی از کینه و دشمنیهاست. این وضعیت نشاندهنده وضعیت نگرانکننده جامعه و روابط انسانی است که نیاز به تغییر دارد.
بلی گردون به جز داناگدازی نیست هنجارش
بلی گیتی به جز ناداننوازی نیست آیینش
هوش مصنوعی: بله، زندگی و دنیا جز به دانایی و آگاهی تنظیم نمیشود و واقعیتهای آن به جز نادانی و بیخبری نمیچرخد.
خسی کش مکر ابلیسی فلک را قصد مقدارش
کسی کش فکر ادریسی جهان را عزم تهجینش
هوش مصنوعی: در اینجا به توطئهها و فریبهای ابلیس که نماد وسوسه و گمراهی است، اشاره شده و اینکه بعضی انسانها به دنبال هدفهای بزرگ و بالاتر در زندگی هستند. همچنین به این نکته توجه میشود که انسانها برای رسیدن به کمال و فهم عمیقتر جهان، باید تلاش کنند و از فریبها بپرهیزند.
اگر مهموم نادانی مر آن را فکر تفریحش
اگر مسرور دانایی خود این را رای تحزینش
هوش مصنوعی: اگر کسی از نادانی غمگین باشد، باید فکر کند که این غم به خاطر تفریح آن نادانی است. اما اگر کسی از دانایی خوشحال باشد، باید بداند که این خوشحالی به خاطر دلایل جدیتری است.
اگر در دفتر تقسیم عسری قسم نادان را
به تصحیفی و تضعیفی نماید عسر عشرینش
هوش مصنوعی: اگر در دفتر تقسیم، شخص نادانی را به گونهای اصلاح یا تضعیف کنند، نتیجه مشکلات و دشواریهای زیادی به وجود خواهد آورد.
و گر در مقسم تقدیر الفی بهره دانا را
کشد فیالحال از تلبیس بر سر خط ترقینش
هوش مصنوعی: اگر در تقسیم تقدیر هزاران سهم به دانا برسد، بلافاصله از پوشش نادانی برمیخیزد و نشانهاش روشن میشود.
گر از رنج فریسیموس ناساید دمی دانا
چنان فردش فروماندکه پندارند عنینش
هوش مصنوعی: اگر از رنج و زحمت ما چیزی به دست نیاید، دانا در لحظهای مانند کسی میماند که از ناتوانی به نظر میرسد.
وگر از خارش است ابلهی بر خویشتن پیچد
ز خط استوا نیمور سازد بهر تسکینش
هوش مصنوعی: اگر کسی بر اثر خارش به خود برپیچد، برای آرامش خود از خط استوا هم میگذرد و به حالت نیمور درمیآید.
ولیکن باز پژمانست ازو نادان که ناساید
جعلگر خرمنیسوریفرستیجای سرگینش
هوش مصنوعی: اما باز هم ناپختگی او مشخص است؛ چرا که سازندهای که کاه را در جایی کنار فضولات قرار میدهد، به اشتباه کاه را در مکان نادرستی گذاشته است.
نه بینی لولی کرمان که دلش از سبعهٔ الوان
گزایان است و در جان بویهٔ کشکین سیرینش
هوش مصنوعی: شما هیچگاه لولی (شخصی با سلیقه و خوشپوش) کرمان را نمیبینید که دلش از رنگهای مختلف و زیبای زندگی پر باشد و در درونش احساساتی شیرین و خوشایند وجود داشته باشد.
رخش شد چون دل فرعون و موسی وار از موسی
به هر مه عشری افزاید به میقات ثلاثینش
هوش مصنوعی: چهرهاش چون دل فرعون است و همانند موسی، در هر ماه عشری به جمع میآورد و به موعد سی روزهاش میافزاید.
بهنسبتچون زبانقومموسکند شد موسی
ز بس بسترد از رخسار موی همچو زوبینش
هوش مصنوعی: موسی به دلیل ارتباط نزدیک با زبان و فرهنگ قومش، از شدت احساسی که به او دست داده، از چهرهاش موهایش به شدت آشفته شده و مانند نیزهای میدرخشد.
توان افسار استر ساخت نک از موی رخسارش
توان پابند کودن بافت نک از پشم پایینش
هوش مصنوعی: این بیت به قدرت و زیبایی شخصی اشاره دارد که به نحوی میتوان از ویژگیهای ظاهری او بهرهبرداری کرد. میگوید که میتوان از موی زیبا و جذاب او افساری برای استر درست کرد و از پشم پایین او پابندهایی برای کسی که ناتوان است، بافت. به عبارتی، زیبایی و ویژگیهای شخصی این فرد به قدری است که میتوان از آنها در ساخت چیزهای دیگری بهره گرفت.
اگر پاید ندارد هیچ دانا قصد تکریمش
و گر میرد نیارد هیچ عاقل رای تکفینش
هوش مصنوعی: اگر کسی دانش و خرد داشته باشد، در برابر آن بیارزش نمیشود و اگر هم بمیرد، عاقلها به خاطر او شایستهسالاری نخواهند کرد و او را نمیپیچند.
ز بسگندیده و ناپاک و زشت و تیره و مغتم
تو پنداری دهان خصم دستورست تسعینش
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو آنقدر غمانگیز و تیره و زشت شدهای، گویی دهان دشمنات حکم شنیع و زشتتری را میدهد.
بود با خصم دستورش چو زین رو نسبتیحاصل
بههرکاو مادحصدر جهان فرضست تهجینش
هوش مصنوعی: اگر با دشمن خود در اوج قدرت و تسلط باشی، پس هر کسی که در مدح تو سخن میگوید، باید به انصاف و حقیقت نزد تو احترام بگذارد و رفتار کند.
مفر ملک و فر ملک ابوالقاسم که از رفعت
بود اقبال او ویسیکه گیهانست رامینش
هوش مصنوعی: از کشوری و سلطنت پادشاه ابوالقاسم، که به خاطر بلندی مقامش به او خوشبختی رسیده، کسی که در دنیا مانند رامین است.
حاشیه ها
1392/04/24 09:06
امین کیخا
هجین به عربی یعنی لئیم و نیز برای سگان یعنی نا نژاده و دورگه ولی به فارسی هج یعنی تیر و نیز عمودی ایستادهن تیر و میله در گل و هجین یعنی عمودی
1392/04/24 10:06
شکوه
هج به معنی علم کردن و راست و عمود است و هج کردن یعنی راست بتز کردن چیزی و گویا ین پسوند باشد مانندیا و نون در چرکین ،نمکین و...
1392/04/24 10:06
شکوه
هج کردن:راست باز کردن