قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹ - و له ایضاً فی مدحه
شیرین پسرا خیز و بساط دگر انداز
مسند بهگذرگاه نسیم سحر انداز
تا چهرهٔ زرین کنم از ساغر گلگون
گلفام می رنگین در جام زر انداز
امروز جز از باده گساری نبود کار
هرکار دگر هست به روز دگر انداز
از شور و شر دور زمان تا شوی ایمن
از خم به قدح بادهٔ پر شور و شر انداز
از خبرت ما جز غم و آسیب نزاید
از راوق خم خیز و مرا بیخبر انداز
نخل هنر و فضل چو رنجم ثمر آورد
از تیشهٔ می ریشهٔ فضل و هنر انداز
بیند چو جهان مختصر اندر تو و کارت
تو نیز نظر جانب او مختصر انداز
درکار جهان دیده و اندیشه ز خامست
تدبیر به تقدیر قضا و قدر انداز
با تیغ قضا پنجه زدن چون بنشاید
بگذار دلیری و به چاره سپر انداز
ساغر طلب و باده بخور چاره همینست
در لؤلؤ خوشیده یاقوت تر انداز
ای مهر گسل ماه چگل لعبت بابل
ای خانه فروزنده و ای خانه برانداز
خیز آن تل سیمین به یکی موی درآویز
صد وسوسه بر خاطر صاحبظر انداز
آن مویمیان طاقت آن بار ندارد
قلاب سر زلف به دور کمر انداز
شد زیر و زبر دل ز سرینت هله برخیز
رقصی کن و آن کوه به زیر و زبر انداز
تا با تو در و بام به رقص آید از وجد
در رقص از آن روی یکی پرده درانداز
یعنی ز رخ آینهوش زلف زرهسان
یک سو بنه و مشعله بر بام و در انداز
پاکوب و کمر باز کن و دست بیفشان
مایل شو و بشکسته کله را ز سر انداز
در پای صنوبر بفکن رشتهٔ عنبر
بر جرم قمر سلسلهٔ مشک تر انداز
جنبنده کن از زیر کمر کوه گرن را
جنبیدن آهسته به کوه و کمر انداز
گه قد ز تمایل به قیام آر و پریوار
آشوب قیامت به نهاد بشر انداز
گه چهره فروپوش بدان موی پریشان
از شام سیه پرده به روی سحر انداز
گه چهره برافشانده و بنمای رخ از زلف
یک سوی سواد حش ازکاشغر انداز
گه نرگس فتان را با غمزه بکن جفت
آشوب به ’ملک ملک دادگر انداز
گه سرو سهی را به خرام آور از ناز
وز رشک شرر در جگر کاشمر انداز
وجد آر و سماعآور و رقص آور و بازی
اقطار ز من جمله به بوک و مگر انداز
بس غلغله در طارم چرخ کهن افکن
صد سلسله از مشک به جرم قمر انداز
بنشین بهکنار من و از بوسهٔ شیرین
برکام من از لب همه شیر و شکر انداز
کردی چو وراکام من از مدح شهنشاه
درگوش خود آویزهٔ درّ و گهر انداز
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸ - در ستایش پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه غازی خلدالله ملکه گوید: ناصرالدین شاه گیتی را منظم کرد بازقصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - در منقبت مظهرالعجائب اسدالله الغالب علیبن ابیطالب گوید: رساند باد صبا مژدهٔ بهار امروز
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیرین پسرا خیز و بساط دگر انداز
مسند بهگذرگاه نسیم سحر انداز
هوش مصنوعی: عزیزان خوشصدا، بیدار شوید و آماده شوید. تا لحظهی دلنواز صبح، بزنگاه نسیم را با زیبایی خود پر کنید.
تا چهرهٔ زرین کنم از ساغر گلگون
گلفام می رنگین در جام زر انداز
هوش مصنوعی: برای اینکه چهرهای زیبا و درخشان بسازم، از لیوان شراب خوش رنگی که بویی از گل دارد، به جام طلایی خود میریزم.
امروز جز از باده گساری نبود کار
هرکار دگر هست به روز دگر انداز
هوش مصنوعی: امروز فقط وقت شادی و لذت است و هیچ کار دیگری مناسب این روز نیست، کارهای دیگر را به روزهای آینده موکول کن.
از شور و شر دور زمان تا شوی ایمن
از خم به قدح بادهٔ پر شور و شر انداز
هوش مصنوعی: برای اینکه از هیاهو و مشکلات زندگی دور بمانی و در امان باشی، باید از بادهای بنوشی که شوق و هیجان را به وجود میآورد و تو را به مسیری دیگر هدایت میکند.
از خبرت ما جز غم و آسیب نزاید
از راوق خم خیز و مرا بیخبر انداز
هوش مصنوعی: از وجود تو تنها درد و غم به وجود میآید، از تنهایی خمیس خیز و مرا از حال و روز خود بیخبر کن.
نخل هنر و فضل چو رنجم ثمر آورد
از تیشهٔ می ریشهٔ فضل و هنر انداز
هوش مصنوعی: اگر هنر و فضیلت را همچون درخت نخل در نظر بگیریم، درختی که با زخم و آسیب رشد میکند و میوه میدهد، از زحمت و تلاش (تیشه) باید ریشههای فضیلت و هنر را به خوبی در زمین بکاریم تا نتیجهاش را ببینیم.
بیند چو جهان مختصر اندر تو و کارت
تو نیز نظر جانب او مختصر انداز
هوش مصنوعی: به دنیا و همه چیزهای آن نگاه کن، آن را بهصورت خلاصه و مختصر ببین. همچنین کارهایت را نیز به همین شکل، با دیدی گذرا و ساده بنگر.
درکار جهان دیده و اندیشه ز خامست
تدبیر به تقدیر قضا و قدر انداز
هوش مصنوعی: در کارهای زندگی، بینش و تفکر از نادانی و سادگی نشأت میگیرد. به همین دلیل، باید تدبیر را به سرنوشت و قضا و قدر واگذار کرد.
با تیغ قضا پنجه زدن چون بنشاید
بگذار دلیری و به چاره سپر انداز
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت به تو ضربه میزند و نمیتوانی آن را تغییر دهی، بهتر است شجاعت به خرج بدهی و در برابر آن تسلیم نشوی.
ساغر طلب و باده بخور چاره همینست
در لؤلؤ خوشیده یاقوت تر انداز
هوش مصنوعی: بکوش تا شراب بنوشی و از لذتهای زندگی بهرهمند شوی، زیرا این تنها راه ممکن است. در این میان، زیباییهای گرانبها را حتی با چیزهای ارزشمند دیگر مقایسه کن.
ای مهر گسل ماه چگل لعبت بابل
ای خانه فروزنده و ای خانه برانداز
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای بابل، تو ای نورانی و درخشان، ای خانهای که پر از روشنی است و ای خانهای که میتواند سرنگون کند.
خیز آن تل سیمین به یکی موی درآویز
صد وسوسه بر خاطر صاحبظر انداز
هوش مصنوعی: بلند شو و آن تل نقرهای را ببین که مویی از آن آویخته شده است؛ به این ترتیب، صدها خیال و وسوسه در ذهن نگرنده شکل میگیرد.
آن مویمیان طاقت آن بار ندارد
قلاب سر زلف به دور کمر انداز
هوش مصنوعی: این موهای خوشبافت، تحمل این وزن سنگین را ندارد. میگوید که سر زلف را دور کمرم بپیچان تا راحتتر باشم.
شد زیر و زبر دل ز سرینت هله برخیز
رقصی کن و آن کوه به زیر و زبر انداز
هوش مصنوعی: دل من از زیباییهای تو به هم ریخته است. حالا برخیز و رقصی کن، طوری که کوهها را هم به هم بریزی.
تا با تو در و بام به رقص آید از وجد
در رقص از آن روی یکی پرده درانداز
هوش مصنوعی: تا زمانی که با تو هستم، تمام اجزا و بخشهای زندگیام به شوق و شادی در حرکت و رقصند. از آن شوق و زیبایی، یکی از پردهها را به کناری میزنم.
یعنی ز رخ آینهوش زلف زرهسان
یک سو بنه و مشعله بر بام و در انداز
هوش مصنوعی: از چهرهی زیبا و موهای مثل زرهی جنگیات، یک سو را کنار بزن و مشعل را بر بام بگذار و روشن کن.
پاکوب و کمر باز کن و دست بیفشان
مایل شو و بشکسته کله را ز سر انداز
هوش مصنوعی: به خودت آرامش بده و با اعتماد به نفس رفتار کن. دستهایت را آزاد کن و مایل شو به زندگی. هرچه را که بر سرت میگذرد، کنار بگذار و از آن رها شو.
در پای صنوبر بفکن رشتهٔ عنبر
بر جرم قمر سلسلهٔ مشک تر انداز
هوش مصنوعی: در زیر درخت صنوبر، رشتهای از عطر عنبر را بگستران و بر روی زمین، مانند زنجیری از مشک، پخش کن.
جنبنده کن از زیر کمر کوه گرن را
جنبیدن آهسته به کوه و کمر انداز
هوش مصنوعی: جنبنده از زیر کمر کوه، گرن را به آرامی به سمت کوه و کمرش هل بده.
گه قد ز تمایل به قیام آر و پریوار
آشوب قیامت به نهاد بشر انداز
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر تمایل به ایستادن، قد علم کن و اوضاع آشفته قیامت را در جان انسان به وجود بیاور.
گه چهره فروپوش بدان موی پریشان
از شام سیه پرده به روی سحر انداز
هوش مصنوعی: گاهی با چهرهی پوشیده، موی پریشان را از پردهی تاریک شب کنار بزن و صبحگاهان را به نمایش بگذار.
گه چهره برافشانده و بنمای رخ از زلف
یک سوی سواد حش ازکاشغر انداز
هوش مصنوعی: گاه چهرهات را نمایان کن و رخسارت را از طرف زلف خود به نمایش بگذار، که سرسبزی و زیبایی را از کاشغر در اینجا به ارمغان آوردهای.
گه نرگس فتان را با غمزه بکن جفت
آشوب به ’ملک ملک دادگر انداز
هوش مصنوعی: گاهی نرگسهای دلربا با یک نگاه عاشقانه، در دلِ ما آتشِ بینظمی و شورش ایجاد میکنند و در عین حال، به خداوند منصف داد و فرمانی میدهند.
گه سرو سهی را به خرام آور از ناز
وز رشک شرر در جگر کاشمر انداز
هوش مصنوعی: گاهی زیبایی مانند سرو سهی را با ناز و لذت به حرکت درآور و به خاطر حسادت خود، دلی را بسوزان.
وجد آر و سماعآور و رقص آور و بازی
اقطار ز من جمله به بوک و مگر انداز
هوش مصنوعی: بیا و حالتی شاداب و گرانبها بیافرین، با آهنگ و dance لذت را تجربه کن و از چرخش دنیا و زیباییهایش بهرهمند شو. این همه را با عشق و اشتیاق در دل بپذیر و آرزوهای نیک را در زندگیات جاری کن.
بس غلغله در طارم چرخ کهن افکن
صد سلسله از مشک به جرم قمر انداز
هوش مصنوعی: در طارم آسمان کهن، سر و صدای زیادی به پا شده و صد رشته از مشک را به خاطر نور قمر به زمین میریزد.
بنشین بهکنار من و از بوسهٔ شیرین
برکام من از لب همه شیر و شکر انداز
هوش مصنوعی: کنار من بنشین و با بوسههای شیرین خود، بر کام من لذت ببخش و از لبهای دلپذیرت شکر و شیر بپاش.
کردی چو وراکام من از مدح شهنشاه
درگوش خود آویزهٔ درّ و گهر انداز
هوش مصنوعی: وقتی که تو در گوش من ستایش پادشاه را میگویی، من مثل جواهرات نفیسی به آن گوش میدهم و آن را در خود جای میدهم.