قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۷ - در منقبت مولانا اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام و ستایش شاهنشاه ناصرالدین شاه خلدالله ملکه گوید
اسم شد مشیّد و دین گشت استوار
از بازوی یدالله و از ضرب ذوالفقار
آن رحمت خدای که از لطف عام اوست
شیطان هنوز با همه عصیان امیدوار
آن اولین نظر که ز رحمت نمود حق
وان آخرین طلبکه ز حقکرد روزگار
ای برترین عطیهٔ ایزد که امر تو
بر رد و منع حکم قضا دارد اقتدار
از کن غرض تو بودی و پیش از خطاب حق
بودی نهفته درتتق نور کردگار
نابوده را خطاب به بودن نکرد حق
وین نغز نکته گوش خرد راست گوشوار
معنیّ امر کن به تو این بود در نهان
کای بوده جنبشیکن و نابوده را بیار
معنی هر درخت که کاری به خاک چیست
جز اینکه باش و میوهٔ پنهانکن آشکار
در ذات خود چو نور تراکردگار دید
با تو خطابکرد ز الطاف بی شمار
کای دانهٔ مشیت و ای ریشهٔ وجود
باش این زمانکه از تو پدید آورم شمار
از حزم تو زمین کنم از عزمت آسمان
از رحمت تو جنت و از هیبت تو نار
عنفتکنم مجسم و نامش نهم خزان
لطفت کنم مصور و نامش نهم بهار
از طلعت تو لاله برویانم از زمین
از سطوت تو موج برانگیزم از بحار
نقش دوکون راکه نهان در وجود تست
بیرون کشم چو گوهر از آن بحر بیکنار
تو عکس ذات حقی و حق عاکس است و نیست
فرقی در این میان به جز از جبر و اختیار
عاکس به اختیار چو بیند در آینه
بیخود فتد در آینه عکسش به اضطرار
مر سایه را نگر که به جبر از قفا رود
هرجا به اختیار بود شخص راگذار
یک جنبشست خامه و انگشت را ولی
فرقیست در میانه نهان پاس آن بدار
با هم اگر چه خیزند از کام حرف و صوت
لیکن به اصل صوت بود حرف استوار
آوخ که نقد معنی پاکست در ضمیر
چون بر زبان رسد شود آن نقد کمعیار
بس مغز معنیاکه به دل پخته است و نغز
چون قشر لفظگیرد خامست و ناگوار
لیکنگه بیان معانی ز حرف و صوت
از وی طبع چاره ندارد سخنگذار
از بهر آنکه سیمکند سکه را قبول
بر سیم لازمست که از مس زنند بار
باری تو از خدا به حقیقت جدا نیی
گرچه تو آفریدهیی او آفریدگار
چون از ازل تو بودی با کردگار جفت
هم تا ابد تو باشی باکردگار یار
زانسانکه خط دایره در سیر همبرست
با مرکزیکه دایره بر ویکند مدار
فردست کردگار تویی جفت ذات او
لیکن نه آنچنانکه بود پود جفت تار
با اویی و نه اویی و هم غیر او نیی
کاثبات و نفی هست در اینجا به اعتبار
یک شخص را کنی به مثل گر هزار وصف
ذاتش همان یکست و نخواهد شدن هزار
وحدت ز ذات یک نشود دور اگر تواش
هفتاد بار برشمری یا هزار بار
خواهد کس ار ز روی حقیقت کند بیان
در یک نفس مدیح دو عالم به اختصار
نام ترا برد به زبان زانکه نام تست
دیباچهٔ مدایح و فهرست افتخار
هر مدح و منقبت که بود کاینات را
در نام تو نهفته چو در دانه برگ نار
زیراکه هرچه بود نهان در دو حرفکن
هم بر سه حرف نام تو جستست انحصار
زان ضربتیکه بر سر مرحب زدی هنوز
آواز مرحباست که خیزد ز هر دیار
دادی رواج شرع نبی را ز قتل عمرو
کاو را ز پا فکندی و دینگشت پایدار
بعد از نبی رسید خلافت به چار تن
بودی تو یک خلیفهٔ برحق از آن چهار
متصود میوهایستکه آخر دهد درخت
نز برگها که پیش بروید ز شاخسار
مدح تو چون شعاع خور از مشرق لبم
ناجسته در بسیط زمین یابد انتشار
تو ابر رحمتی و ملک کشت عمر ملک
برکشت عمر ملک ز رحمت یکی ببار
ختم ولایتی تو سزدکز ولای تو
یکباره ختم گردد شاهی به شهریار
شاهیکه هرچه بود ز عدلش قرار یافت
غیر از دلش که ماند ز مهر تو بیقرار
فرمانروای عصر ابوالنصر تاجبخش
جمشید ملک ناصر دین شاه کامگار
ای رمح تو ستون سراپردهٔ ظفر
وی حلم تو سجل نسبنامهٔ وقار
دانی چه وقت یابد خصم تو برتری
روزیکه خاکگردد خاکش شود غبار
چنگال شیر مرگ مگرهست تیغ تو
کز وی عدوی ملک چو روبه کند فرار
هرگه که وصف تیغ تو گویمُ زبان من
گردد بسان کورهٔ حداد پر شرار
شیرازهٔ صحیفهٔ من خواست بگسلد
دیشب که گشتم از صفت وی سخنگذار
هی سوخت دفتر من از اوصاف او و من
هی آب میزدم به وی از شعر آبدار
امشب به محدت تو به غواصی ضمیر
آرم ز بحر طبعگهرهای شاهوار
تا صبح بهرپیشکش عید جمله را
در مجلس اتابک اعظم کنم نثار
از دانه ریشه تا دمد از ریشه شاخ و برک
شاخ نشاط بنشان تخم طرب بکار
چون بخت تو ز بخت تو اعدای تو سمین
چون تیغ تو ز تیغ تو اعدای تو نزار
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در ستایش شاهزاده ی رضوان آرامگاه نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید: از سر دوش دو ضحاک درآویخت دو مارقصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در ستایش ابولملوک فحتعلیشاه طاب لله ثراه و جعل الجنهٔ مثواه گوید: افتتاح هر سخن در نزد مرد هوشیار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اسم شد مشیّد و دین گشت استوار
از بازوی یدالله و از ضرب ذوالفقار
هوش مصنوعی: نام او به مشیّد معروف شد و دین به خاطر قدرت و حمایت او استوار گردید، همچنین به خاطر ضربتی که ذوالفقار (شمشیر حضرت علی) زد.
آن رحمت خدای که از لطف عام اوست
شیطان هنوز با همه عصیان امیدوار
هوش مصنوعی: رحمت خداوند به قدری وسیع و فراگیر است که حتی شیطان، با وجود تمام نافرمانیهایش، هنوز امیدوار است.
آن اولین نظر که ز رحمت نمود حق
وان آخرین طلبکه ز حقکرد روزگار
هوش مصنوعی: نخستین نگاهی که خداوند با رحمت به بندگانش کرد، و آخرین خواستهای که انسان در طول زندگیاش از خداوند در شرایط مختلف دارد.
ای برترین عطیهٔ ایزد که امر تو
بر رد و منع حکم قضا دارد اقتدار
هوش مصنوعی: ای بهترین بخشش خداوند، که توانایی تو بر تصمیمات سرنوشت و تقدیر موثر است.
از کن غرض تو بودی و پیش از خطاب حق
بودی نهفته درتتق نور کردگار
هوش مصنوعی: شما از همان ابتدا هدفی داشتید و پیش از اینکه به شما سخنی بگویند، نور الهی در وجودتان پنهان بود.
نابوده را خطاب به بودن نکرد حق
وین نغز نکته گوش خرد راست گوشوار
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که وجود و حقیقتی که نیست، حق ندارد به وجود اشاره کند. این یک نکته زیبا و عمیق است که باید با دقت به آن گوش فرا داد.
معنیّ امر کن به تو این بود در نهان
کای بوده جنبشیکن و نابوده را بیار
هوش مصنوعی: به تو دستور داده شده است که در خفا حرکتی بکنی و چیزی که وجود ندارد را به وجود بیاوری.
معنی هر درخت که کاری به خاک چیست
جز اینکه باش و میوهٔ پنهانکن آشکار
هوش مصنوعی: هر درخت به نوعی با خاک ارتباط دارد، اما مهمتر از آن این است که وجودش نمایانگر میوهای است که ممکن است پنهان باشد.
در ذات خود چو نور تراکردگار دید
با تو خطابکرد ز الطاف بی شمار
هوش مصنوعی: وقتی خداوند در ذات خود تو را مشاهده کرد، با مهربانی و لطفهای بیپایانش با تو سخن گفت.
کای دانهٔ مشیت و ای ریشهٔ وجود
باش این زمانکه از تو پدید آورم شمار
هوش مصنوعی: ای مایهٔ سرنوشت و اصل وجود، بگذار این لحظه تو را به وجود آورم و شمار تو را بشمارم.
از حزم تو زمین کنم از عزمت آسمان
از رحمت تو جنت و از هیبت تو نار
هوش مصنوعی: از دقت و دوراندیشی تو، زمین را محکم و استوار میکنم، از عظمت و اراده تو، آسمان را بلند و والا میسازم، از محبت و رحمت تو، بهشتی ایجاد میکنم و از جلال و شکوه تو، آتش دوزخ را به وجود میآورم.
عنفتکنم مجسم و نامش نهم خزان
لطفت کنم مصور و نامش نهم بهار
هوش مصنوعی: تو را در ذهنم به شکلی زیبا تصور میکنم و نامت را زمستان میگذارم، و زیباییهای تو را نیز به تصویر میکشم و نامش را بهار میگذارم.
از طلعت تو لاله برویانم از زمین
از سطوت تو موج برانگیزم از بحار
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، گلهای لاله را از دل زمین میرونم و به خاطر قدرت تو، موجهایی را از دریا به وجود میآورم.
نقش دوکون راکه نهان در وجود تست
بیرون کشم چو گوهر از آن بحر بیکنار
هوش مصنوعی: من آنچه را که در وجود تو پنهان است، مانند گوهر از دریای بیکران بیرون میآورم.
تو عکس ذات حقی و حق عاکس است و نیست
فرقی در این میان به جز از جبر و اختیار
هوش مصنوعی: تو جلوهای از حقیقت هستی و حقیقت نیز در تو تجلی دارد و هیچ تفاوتی میان این دو نیست، جز اینکه در این زمینه به تقدیر و انتخاب انسانی مربوط میشود.
عاکس به اختیار چو بیند در آینه
بیخود فتد در آینه عکسش به اضطرار
هوش مصنوعی: وقتی کسی در آینه به تصویر خود نگاه میکند، اگرچه خود را به اختیار میبیند، اما در واقع تحت تأثیر آن تصویر قرار میگیرد و دچار احساس بیخودی و شگفتی میشود.
مر سایه را نگر که به جبر از قفا رود
هرجا به اختیار بود شخص راگذار
هوش مصنوعی: به سایه نگاه کن که به ناچار از پشت میآید، ولی هرجا که شخص بخواهد، میتواند برود.
یک جنبشست خامه و انگشت را ولی
فرقیست در میانه نهان پاس آن بدار
هوش مصنوعی: حرفی از قلم و انگشت وجود دارد که هر کدام معنای متفاوتی دارند، اما در این میان باید پاس آن را نگهداشت.
با هم اگر چه خیزند از کام حرف و صوت
لیکن به اصل صوت بود حرف استوار
هوش مصنوعی: اگرچه در سخن و صدا با هم به حرکت در میآیند، اما در اصل و بنیاد، سخن واقعی بر پایه صوت محکم و استوار است.
آوخ که نقد معنی پاکست در ضمیر
چون بر زبان رسد شود آن نقد کمعیار
هوش مصنوعی: آه که حقیقت معنای پاک در دل انسان است، اما زمانی که بر زبان جاری میشود، ارزش خود را از دست میدهد و به چیزی کمارزش تبدیل میشود.
بس مغز معنیاکه به دل پخته است و نغز
چون قشر لفظگیرد خامست و ناگوار
هوش مصنوعی: خیلی از معانی عمیق در دل انسان شکل گرفته و رشد کردهاند، اما ظاهر کلام که به صورت لفظ بیان میشود، گاهی خام و ناگوار به نظر میرسد.
لیکنگه بیان معانی ز حرف و صوت
از وی طبع چاره ندارد سخنگذار
هوش مصنوعی: اما گاهی بیان معانی و مفاهیم از طریق کلمات و صداها برای سخنران دشوار است و نمیتواند به راحتی از عهده این کار برآید.
از بهر آنکه سیمکند سکه را قبول
بر سیم لازمست که از مس زنند بار
هوش مصنوعی: برای اینکه سکهای از نقره را بپذیرند، لازم است که آن را به شکل مناسب بسازند، حتی اگر از مس باشد.
باری تو از خدا به حقیقت جدا نیی
گرچه تو آفریدهیی او آفریدگار
هوش مصنوعی: تو به حقیقت از خدا جدا نیستی، هرچند که تو یک آفریده هستی و او خالق است.
چون از ازل تو بودی با کردگار جفت
هم تا ابد تو باشی باکردگار یار
هوش مصنوعی: از ابتدا تو دومتن با خدا بودهای و تا ابد هم یار او خواهی بود.
زانسانکه خط دایره در سیر همبرست
با مرکزیکه دایره بر ویکند مدار
هوش مصنوعی: از انسانی که در حرکت دایرهای، در مرکز دایره تغییری نمیکند، باید آموخت که چگونه به دور آن مرکز بگردد.
فردست کردگار تویی جفت ذات او
لیکن نه آنچنانکه بود پود جفت تار
هوش مصنوعی: تو مخلوقی از جانب خدا هستی و در واقع، مظهر او به شمار میروی، اما وجود تو به گونهای نیست که به طور کامل با ذات او مطابقت داشته باشد.
با اویی و نه اویی و هم غیر او نیی
کاثبات و نفی هست در اینجا به اعتبار
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که وجود او مشخص است، اما در عین حال، به او و غیر او نمیتوان به طور قاطع نسبت داد. یعنی در اینجا ما باید به موقعیت و شرایط توجه کنیم.
یک شخص را کنی به مثل گر هزار وصف
ذاتش همان یکست و نخواهد شدن هزار
هوش مصنوعی: اگر ویژگیهای یک فرد را توصیف کنی، حتی اگر هزاران صفت برای او مطرح کنی، در واقع باز هم همان یک ویژگی اصلی او را بیان کردهای و نمیتوانی او را به هزار شکل مختلف معرفی کنی.
وحدت ز ذات یک نشود دور اگر تواش
هفتاد بار برشمری یا هزار بار
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که تلاش کنی و ویژگیها و صفات مختلفی برای آن وحدت ذکر کنی، در واقع این وحدت از ذات خود دور نخواهد شد.
خواهد کس ار ز روی حقیقت کند بیان
در یک نفس مدیح دو عالم به اختصار
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به طور واقعی و با صداقت درباره دو جهان صحبت کند، نمیتواند در یک نفس یا به اختصار آن را بیان کند.
نام ترا برد به زبان زانکه نام تست
دیباچهٔ مدایح و فهرست افتخار
هوش مصنوعی: نام تو بر زبانها جاری است، زیرا که نام تو مقدمهای است بر ستایشها و نشانی از افتخارها.
هر مدح و منقبت که بود کاینات را
در نام تو نهفته چو در دانه برگ نار
هوش مصنوعی: هر ستایش و ویژگی خوبی که در جهان وجود دارد، در نام تو مانند برگهای نارنجی درون دانهای نهفته است.
زیراکه هرچه بود نهان در دو حرفکن
هم بر سه حرف نام تو جستست انحصار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر چیزی که در دل وجود دارد، در واژههای ساده اما مختصر پیدا میشود و نام تو به طور خاص در این واژهها مد نظر است. به عبارتی، هر آنچه که در درون نهان است، در نام تو به روشنی و به طور منحصر به فردی وجود دارد.
زان ضربتیکه بر سر مرحب زدی هنوز
آواز مرحباست که خیزد ز هر دیار
هوش مصنوعی: به خاطر ضربهای که به سر مرحب زدی، هنوز صدای خوشآمد گویی او در هر سرزمینی به گوش میرسد.
دادی رواج شرع نبی را ز قتل عمرو
کاو را ز پا فکندی و دینگشت پایدار
هوش مصنوعی: تو به سبب کشتن عمرو که باعث تزلزل در دین نبوت شده بود، به ترویج و استحکام اصول دین محمدی کمک کردی.
بعد از نبی رسید خلافت به چار تن
بودی تو یک خلیفهٔ برحق از آن چهار
هوش مصنوعی: بعد از پیامبر، حکومت به چهار نفر منتقل شد که تو یکی از آنها بودی و جزو خلیفههای درست و حق قرار گرفتی.
متصود میوهایستکه آخر دهد درخت
نز برگها که پیش بروید ز شاخسار
هوش مصنوعی: میوهای که میتواند پس از فصلهای مختلف رشد کند، در واقع نتیجه کار و تلاشی است که از شاخهها و برگهای درخت انجام میشود. به عبارت دیگر، آنچه که در پایان به دست میآید، ناشی از رشد و پیشرفت تدریجی در فرایند زندگی است.
مدح تو چون شعاع خور از مشرق لبم
ناجسته در بسیط زمین یابد انتشار
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو مانند نور خورشید است که از مشرق میتابد و در تمام زمین پخش میشود.
تو ابر رحمتی و ملک کشت عمر ملک
برکشت عمر ملک ز رحمت یکی ببار
هوش مصنوعی: تو به عنوان ابر رحمت، بر زمین میبارانی و با باران خود، زمین زندگی میبخشی و عمر زمین را زنده نگه میداری.
ختم ولایتی تو سزدکز ولای تو
یکباره ختم گردد شاهی به شهریار
هوش مصنوعی: ولایت و حکومت تو شایسته است، چرا که با یکبار سلطنت و فرمانروایی تو، همه چیز به پایان میرسد و نظام حکومتی به سامان میآید.
شاهیکه هرچه بود ز عدلش قرار یافت
غیر از دلش که ماند ز مهر تو بیقرار
هوش مصنوعی: سلطانی که تمام آرامش و نظم زندگی به خاطر عدالت او بود، فقط دلش به خاطر عشق تو آرامش ندارد و ناآرام است.
فرمانروای عصر ابوالنصر تاجبخش
جمشید ملک ناصر دین شاه کامگار
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتی اشاره شده است که در عصر خود فرمانروایی بزرگ و توانمند بوده است. او به عنوان یک پادشاه موفق و دارای دین و انصاف شناخته میشود و نامش به عنوان ناصر دین شاه مطرح است. همچنین، او با شخصیتهایی چون ابوالنصر و جمشید که از پادشاهان بزرگ تاریخ هستند، مرتبط میشود. در کل، توصیف از سلطنت و قابلیتهای رهبری وی بیان شده است.
ای رمح تو ستون سراپردهٔ ظفر
وی حلم تو سجل نسبنامهٔ وقار
هوش مصنوعی: تو همچون عمودی در چادر پیروزی هستی و صبر و بردباریات نشانهی نجابت و وقار توست.
دانی چه وقت یابد خصم تو برتری
روزیکه خاکگردد خاکش شود غبار
هوش مصنوعی: میدانی در چه زمانی دشمن تو برتری خواهد یافت؟ زمانی که او به خاک تبدیل شود و از او تنها غباری باقی بماند.
چنگال شیر مرگ مگرهست تیغ تو
کز وی عدوی ملک چو روبه کند فرار
هوش مصنوعی: چنگال شیر نماد مرگ است، مگر تیغ تو که از آن فرار میکند مانند روباه به دشمنی پادشاه.
هرگه که وصف تیغ تو گویمُ زبان من
گردد بسان کورهٔ حداد پر شرار
هوش مصنوعی: هر بار که از تیغ تو صحبت میکنم، زبانم مانند کورهی آهنگری که پر از آتش است، داغ و پرشور میشود.
شیرازهٔ صحیفهٔ من خواست بگسلد
دیشب که گشتم از صفت وی سخنگذار
هوش مصنوعی: دیشب تصمیم داشتم که از هم گسسته شوم و از ویژگیهای او سخن بگویم.
هی سوخت دفتر من از اوصاف او و من
هی آب میزدم به وی از شعر آبدار
هوش مصنوعی: دفتر شعرم به خاطر ویژگیهای او دچار سوختگی شده و من مدام با اشعار پر از لطافت و زیباییام سعی میکنم او را تسکین دهم.
امشب به محدت تو به غواصی ضمیر
آرم ز بحر طبعگهرهای شاهوار
هوش مصنوعی: امشب به خاطر تو در اعماق ذهنم فرو میروم تا جواهرات گرانبها و ارزشمندی را از دریای تفکرات و احساساتم پیدا کنم.
تا صبح بهرپیشکش عید جمله را
در مجلس اتابک اعظم کنم نثار
هوش مصنوعی: من تا صبح برای برگزاری جشن عید، هدیههای تمام افراد را در محضر اتابک اعظم نثار میکنم.
از دانه ریشه تا دمد از ریشه شاخ و برک
شاخ نشاط بنشان تخم طرب بکار
هوش مصنوعی: از دانهای که در زمین کاشته میشود، ریشهای شکل میگیرد و از آن ریشه، شاخ و برگهایی به وجود میآید. تو نیز باید از این ریشهها به شکوفایی و نشاط برسید و تخم شادی و خوشحالی را در دل خود بکارید.
چون بخت تو ز بخت تو اعدای تو سمین
چون تیغ تو ز تیغ تو اعدای تو نزار
هوش مصنوعی: چون سرنوشت تو به نسبت خوبی تو قوی است، مانند اینکه شمشیر تو نسبت به شمشیر دشمنانت تیزتر و نیرومندتر است.
حاشیه ها
1389/12/13 09:03
مهدی طهماسبی دزکی
اسلام شد مشید و دین گشت استوار
از بازوی یداله واز ضرب ذوالفقار
درست می باشد
که بیت اول این چنین آمده
اسم شد مشید ودین گشت استوار
از بازوی یدالله واز ضرب ذوالفقار