گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴ - د‌ر تعربف مصور و توصیف تصویر فرماید

آفرین برکلک سحرانگیز آن صورت‌نگار
کز مهارت برده معنیها درین صورت به ‌کار
راست پنداری مثالی ‌کرده زین تمثال نقش
از عروس ملک و شوی بخت و زال روزگار
کرده یکسو نوعروسی نقش‌ کاندر صورتش
هر که بگشاید نظر عاشق شود بی‌اختیار
از تنش ‌بیدا نزاکت همچو نرمی از حریر
در رخش پنهان لطافت همچو گرمی از شرار
خیزران‌قد ارغوان‌خد ضیمران‌مو مشک‌بو
سیم‌سیما سروبالا ماه‌پیکر گلعذار
چشم‌او بی‌سمه‌همچون‌چشم‌نرگس‌دلفریب
زلف او بی‌شانه همچون زلف سنبل تابدار
بی‌عبارت رازگوی و بی‌اشارت رازجوی
بی‌تکلم دلفریب و بی‌تبسم جان‌شکار
بی‌سروداز وجد در حالت‌چو شمشاداز نسیم
بی‌سروراز رقص‌در جنبش‌چو گل‌بر شاخسار
از دو زلف او ودیعت هرچه درگردون فریب
در دو چشم او امانت هرچه در مستی خمار
فتنهٔ خوابیده در چشمش گروه اندر گروه
عنبر تابیده در زلفش قطار اندر قطار
نونهال قامتش را لطف و خوبی برگ و بر
پرنیان پیکرش را ناز و خوبی پود و تار
جادویی خیزد ز چشمش همچو وسواس از جنون
خرمی زاید ز چهرش چون طراوت از بهار
در بهاران باغ دیدستی ‌که بار آورده سرو
سرو قد او نگر باری ‌که باغ آورده بار
آنچه او دارد ز خوبی‌گر زلیخا داشتی
با همه عصمت ازو یوسف نمی‌کردی فرار
همچنان‌کاشفته‌گردد صرع دار از ماه نو
ز ابرویش آشفته‌ گردد ماه نو چون صرع دار
وز دگر سو روی بر رویش یکی زیبا پسر
کز جمالش خیره‌ گردد مغز مرد هوشیار
صورتی بیجان ولیکن هرکسش بیند ز دور
زود بگشاید بغل‌ کش تنگ ‌گیرد در کنار
فتنهای چشم او چون جور گیتی بی‌حساب
حلقهای زلف او چون دور گردون بی‌شمار
شهوت ‌انگیز است ‌رویش همچو سیمین‌ ساق ‌دوست
عنبرآمیزست زلفش همچو مشکین‌زلف یار
گر چنین ‌رویی به ‌شب در مجلسی حاضر کنند
شمع بی‌پروا زند خود را بر او پروانه‌وار
وز قفای او عجوزی دیو-خوی و زشت-‌روی
کز بنی الجان مانده در دوران آدم یادگار
بینیش چون خرزهٔ خر خاصه هنگام نعوظ
چانه‌اش چون خایهٔ غرخاصه هنگام فشار
موی او باریک و چرکین همچو تار عنکبوت
روی‌او تاریک و پرچین همچو چرم سوسمار
چانه و بینیش گویی فربهی دزدیده‌اند
از دگر اعضاکه آنان فربهند اینان نزار
بسکه در رخسارزشش چین بود بالای چین
زو نظر بیرون نیارد رفت تا روز شمار
چانه و بینیش پنداری بهم‌چشمی هم
گوی و چوگان ساختندی از برای ‌کارزار
بسکه‌ پی آورده سر گویی‌ که نجوی می کنند
بینی او با زنخدان چانهٔ او با زهار
در همه‌ گیتی بدین زشتی نباشد هیچ‌کس
ور بود باری نباشد جز حسود شهریار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفرین برکلک سحرانگیز آن صورت‌نگار
کز مهارت برده معنیها درین صورت به ‌کار
هوش مصنوعی: ستایش از هنرمندی که با مهارت خود معانی را در چهره‌ی زیبا و سحرآمیز به تصویر کشیده است.
راست پنداری مثالی ‌کرده زین تمثال نقش
از عروس ملک و شوی بخت و زال روزگار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چیزی می‌پردازد که حقیقتی را به صورت تصویری و مثالی به نمایش می‌گذارد. در آن به ترکیب عناصری مانند زیبایی، شانس و زمان اشاره شده است، که نشان‌دهندهٔ پیچیدگی و جاذبه‌های زندگی است. به نوعی می‌توان گفت که تاثیرات مختلف از جمله اتفاقات و شرایط، به عنوان تصاویری زیبا و جذاب در زندگی انسان تجلی می‌یابند.
کرده یکسو نوعروسی نقش‌ کاندر صورتش
هر که بگشاید نظر عاشق شود بی‌اختیار
هوش مصنوعی: یک عاشق دل باخته وقتی به چهره‌ی یک زن جوان و زیبا نگاه می‌کند، به محض دیدن او، بدون هیچ انتخابی و به طور طبیعی عشقش شعله‌ور می‌شود.
از تنش ‌بیدا نزاکت همچو نرمی از حریر
در رخش پنهان لطافت همچو گرمی از شرار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و لطافت انسان اشاره می‌کند. از یک سو، نرمی و لطافت او مانند حریر است که به آرامی احساس می‌شود، و از سوی دیگر، گرمی وجود او همچون شعله‌ای که درونش وجود دارد، احساس می‌شود. به این معنا که ظاهری نرم و ملایم دارد، در حالی که درونش انرژی و حرارت زندگی نهفته است.
خیزران‌قد ارغوان‌خد ضیمران‌مو مشک‌بو
سیم‌سیما سروبالا ماه‌پیکر گلعذار
هوش مصنوعی: دختران زیبای قد بلند و خوش‌چهره‌ای در اینجا توصیف شده‌اند که با ظاهری دلربا و جذاب، به شکلی بسیار دلنشین و گیرا توصیف می‌شوند. آنها به گل‌های معطر و زیبای طبیعت تشبیه شده‌اند که در دل وجودشان عشق و زیبایی را جلوه‌گر می‌کنند.
چشم‌او بی‌سمه‌همچون‌چشم‌نرگس‌دلفریب
زلف او بی‌شانه همچون زلف سنبل تابدار
هوش مصنوعی: چشم او به اندازه‌ی زیبایی، شبیه به چشم گل نرگس است و زلف او بدون شانه، مانند زلف گل سنبل با جلوه و درخشش خاصی دارد.
بی‌عبارت رازگوی و بی‌اشارت رازجوی
بی‌تکلم دلفریب و بی‌تبسم جان‌شکار
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی شخصیت و ویژگی‌های فردی اشاره می‌کند که بدون نیاز به کلام و اشاره، می‌تواند رازها را بیان کند و در عین حال با وجود عدم لبخند، جذاب و دلنشین باشد. این فرد مانند یک شکارچی جان‌هاست که به راحتی می‌تواند دل‌های مردم را جلب کند.
بی‌سروداز وجد در حالت‌چو شمشاداز نسیم
بی‌سروراز رقص‌در جنبش‌چو گل‌بر شاخسار
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف حالتی است که فردی بدون شعف و خوشحالی به سر می‌برد، مانند شمشاد که در نسیم به آرامی تکان می‌خورد و نشانی از شادابی ندارد. همچنین، او به حالت رقص و جنبش می‌پردازد، ولی این حرکت نیز احساس شادی و سرور را منتقل نمی‌کند، مانند گلی که بر روی شاخه‌ای قرار دارد و در عین زیبایی، از حس شادابی خالی است.
از دو زلف او ودیعت هرچه درگردون فریب
در دو چشم او امانت هرچه در مستی خمار
هوش مصنوعی: عشق او به هر چیزی که در آسمان است جان بخشیده و زیبایی‌های او در چشمانش مانند امانتی است که در حالت مستی به انسان احساس آرامش و سرخوشی می‌دهد.
فتنهٔ خوابیده در چشمش گروه اندر گروه
عنبر تابیده در زلفش قطار اندر قطار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت فردی اشاره دارد که چشمانش همچون فتنه‌ای خوابیده، جذاب و دلرباست و زلف‌هایش مانند گروهی از عنبر، دلنشین و خوشبو به نظر می‌رسند. در اینجا، تصویرسازی شاعرانه‌ای از زیبایی و فریبندگی وجود دارد که به شیفتگی و تحسین می‌انجامد.
نونهال قامتش را لطف و خوبی برگ و بر
پرنیان پیکرش را ناز و خوبی پود و تار
هوش مصنوعی: این تصویر از یک جوان بسیار زیبا و دلربا است که قامتش مشابه یک نهال است و ویژگی‌های لطیف و جذاب دارد. برگ و برش شبیه به پارچه‌ای نرم و نازک است و پیکرش به قدری ناز و دلنشین است که مانند ترکیبی از پود و تار به نظر می‌رسد.
جادویی خیزد ز چشمش همچو وسواس از جنون
خرمی زاید ز چهرش چون طراوت از بهار
هوش مصنوعی: چشمان او مانند یک جادو تأثیرگذار است و از آن جنونی خوشایند به وجود می‌آورد. چهره‌اش به گونه‌ای است که طراوت و شادابی را به یاد بهار می‌آورد.
در بهاران باغ دیدستی ‌که بار آورده سرو
سرو قد او نگر باری ‌که باغ آورده بار
هوش مصنوعی: در فصل بهار، آیا باغ را دیده‌ای که چطور با سرسبزی‌اش سروهای بلند را به بار نشسته‌اند؟ نگاه کن چه زیبایی و شکوهی به باغ بخشیده است.
آنچه او دارد ز خوبی‌گر زلیخا داشتی
با همه عصمت ازو یوسف نمی‌کردی فرار
هوش مصنوعی: اگر زلیخا هم مانند او چنین خوبی‌هایی داشت، حتی با تمام پاکی‌اش، یوسف هرگز از او فرار نمی‌کرد.
همچنان‌کاشفته‌گردد صرع دار از ماه نو
ز ابرویش آشفته‌ گردد ماه نو چون صرع دار
هوش مصنوعی: ماه نو که نمایان می‌شود، مانند کسی که دچار صرع است، دچار تغییراتی می‌شود. همچنین ابروی او باعث آشفته شدن و به هم ریختن ماه نو می‌گردد، مانند حالتی که صرع‌دار دارد.
وز دگر سو روی بر رویش یکی زیبا پسر
کز جمالش خیره‌ گردد مغز مرد هوشیار
هوش مصنوعی: از سمت دیگر، چهره زیبای پسری است که با جمالش، ذهن مردان خردمند را به حیرت می‌اندازد.
صورتی بیجان ولیکن هرکسش بیند ز دور
زود بگشاید بغل‌ کش تنگ ‌گیرد در کنار
هوش مصنوعی: چهره‌ای بی‌حیات دارد، اما هر کسی که از دور او را ببیند، سریعاً دلتنگ شده و می‌خواهد او را در آغوش بگیرد و به نزد خود بیاورد.
فتنهای چشم او چون جور گیتی بی‌حساب
حلقهای زلف او چون دور گردون بی‌شمار
هوش مصنوعی: فتنه‌های چشمان او مانند مشکلات و چالش‌های بی‌پایان دنیا است و حلقه‌های موهای او مانند حرکت دورانی آسمان، بی‌شمار و بدون پایان می‌باشند.
شهوت ‌انگیز است ‌رویش همچو سیمین‌ ساق ‌دوست
عنبرآمیزست زلفش همچو مشکین‌زلف یار
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و دلربای دوست، همچون نقره‌ای درخشان است و موهای او بویی خوش و دلنشین دارند، مانند مشک.
گر چنین ‌رویی به ‌شب در مجلسی حاضر کنند
شمع بی‌پروا زند خود را بر او پروانه‌وار
هوش مصنوعی: اگر چنین چهره‌ای را در مجلسی در شب نشان دهند، شمعی بی‌پروا به آن روی خواهد آورد و مانند پروانه به دورش خواهد چرخید.
وز قفای او عجوزی دیو-خوی و زشت-‌روی
کز بنی الجان مانده در دوران آدم یادگار
هوش مصنوعی: از پشت سر او، زنی زشت و دیو شکل نیزه به جا مانده است که از نسل جن‌ها، یادگار دوران آدم است.
بینیش چون خرزهٔ خر خاصه هنگام نعوظ
چانه‌اش چون خایهٔ غرخاصه هنگام فشار
هوش مصنوعی: بینیش مانند بینی یک الاغ است، به ویژه زمانی که حالت تحریک پیدا می‌کند و چانه‌اش مانند کیسه‌ی بیضه‌اش در زمان فشار به نظر می‌رسد.
موی او باریک و چرکین همچو تار عنکبوت
روی‌او تاریک و پرچین همچو چرم سوسمار
هوش مصنوعی: موهای او نازک و کثیف مانند تارهای عنکبوت است و چهره‌اش تیره و پر چین و چروک مانند پوست سوسمار به نظر می‌رسد.
چانه و بینیش گویی فربهی دزدیده‌اند
از دگر اعضاکه آنان فربهند اینان نزار
هوش مصنوعی: چانه و بینی او به قدری چاق و پرو بوده که انگار از سایر اعضای بدن دیگران دزدیده شده‌اند، چرا که این اعضا لاغر و نحیف به نظر می‌رسند.
بسکه در رخسارزشش چین بود بالای چین
زو نظر بیرون نیارد رفت تا روز شمار
هوش مصنوعی: چهره‌ی او چنان پر از چین و شکن است که هیچ‌کس نمی‌تواند از آن چشم بردارد و هر روز که می‌گذرد، زیبایی‌اش بیشتر آشکار می‌شود.
چانه و بینیش پنداری بهم‌چشمی هم
گوی و چوگان ساختندی از برای ‌کارزار
هوش مصنوعی: گویی چانه و بینی‌اش به شکل یک ملاقه‌ای برای نبرد ساخته شده‌اند و انگار به همدیگر نگاه می‌کنند.
بسکه‌ پی آورده سر گویی‌ که نجوی می کنند
بینی او با زنخدان چانهٔ او با زهار
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که به دلیل وفور و تکرار فراوان پی، گویی که در حال گفت‌وگو هستند و در این میان، ارتباطات و چهره‌ها به صورت نمادین به هم پیوند خورده‌اند. به طور کلی، بیانگر ارتباطی عمیق و گاهی نامحسوس میان افراد است که به شکل خاصی در تعاملات اجتماعی خود را نشان می‌دهند.
در همه‌ گیتی بدین زشتی نباشد هیچ‌کس
ور بود باری نباشد جز حسود شهریار
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس به این حد زشت وجود ندارد، مگر اینکه آن شخص حاکم حسودی باشد.

حاشیه ها

1395/07/18 07:10
nabavar

در بیت پنجم :
چشم‌او بی‌ وسمه‌ همچون‌چشم‌نرگس‌دلفریب

1397/06/14 01:09
محسن ، ۲

بیت 25:
بسکه در رخسارِ زشتش چین بود بالای چین