گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - ‌در ستایش امیرکبیر میرز تقی خان رحمه‌آلله فرماید

یازده ماه ‌کند روزه به هر سال سفر
پس ز راه آید و سی روز کند قصد حضر
زان‌گرامیست ‌که دیر آید و بس زود رود
خرم آنکوکند اینگونه به هر سال سفر
غایب آنگاه‌ گرامیست ‌که آید از راه
میوه آن وقت عزیزست که باشد نوبر
روز وروز و شب قدر چو هر سال یکیست
خلق را چون ‌دل ‌و جان ‌سخت ‌عزیزست‌ به ‌بر
روزه چون عید اگر سالی یک روز بدی
حرمتش بودی صد بار ز عید افزونتر
روزه یک‌چند عزیزست بر خلق آری
شخص یک‌چند عزیزست چو آید ز سفر
خور چو تابستان زود آید و بس دیر رود
از ملاقاتش دارند همه خلق حذر
در زمستان همه زان منتظر خورشیدند
که بسی دیر طلوعست و بسی زودگذر
از عزیزیست مه یک‌ شبه انگشت ‌نمای
زانکه روزی دو نهان‌گردد هر مه ز نظر
روزه امسال چو در موسم تابستان بود
خانهٔ طاقت ما گشت ازو زیر و زبر
کم‌شبی بود که بر چشمهٔ خورشید ز خشم
خلق دشنام نگویند ز تشویش سحر
بد هواگرم بدانسان‌که چوگرمازدگان
باد هردم سر و تن شستی در آب شمر
گرم می‌جست بدانسان نفس خلق ز حلق
که به نیروی دم ازکورهٔ حداد شرر
سایه اول قدم از شخص بریدی پیوند
بسکه بگداختیش زآتش‌ گرما پیکر
نور خورشید چو بر روی زمین می افتاد
برنمی‌خاست ز گرما که رود جای دگر
ربع مسکون سر آن داشت که دریاگردد
خاکش از تف هوا آب شود سرتاسر
سایه ازگرما زآنسان به زمین می‌غلطید
که سیه ماری سرکوفته بر راهگذر
گلرخان دیدم امسال درین ماه صیام
رنگشان‌گشته ز بی‌آبی چون نیلوفر
شکرین لبشان بگداخته از بی‌آبی
گرچه رسمست‌ که بگدازد در آب شکر
رویشان زرد چو نی‌ گشته و شیرین لبشان
همچو یک تنگ شکر گشته در آن نی مضمر
چون مه چارده رخشان ز صباحت فربه
لیک تنشان ز نقاهت چو مه نو لاغر
لیک با این همه آوخ‌که مه روزه‌گذشت
کاش صد سال بمانیم و ببینیمش اثر
روزه خضریست مبارک‌پی و فرخنده‌لقا
که بشارت دهد از رحمت یزدان به بشر
سیر چشمان‌ را گر گرسنه‌ می‌داشت چه غم
یک‌جهان ‌گرسنه زو سیر شدی شام و سحر
ز اغنیا آنچه ‌گرفتی به فقیران دادی
گویی از عدل خداوند در او بود اثر
شهریاریست تو گویی که به هر شهر و دیار
برکشد رخت‌و نهد تخت‌به‌صدشوکت‌و فر
سی سوار ختنی واقفش اندر ایمن
سی غلام حبشی ساکنش اندر ایسر
آن سواران همه را جامهٔ احرام به دوش
وین غلامان همه را چادر رهبان در بر
از بر بارخدا آمده از عرش به فرش
وز مه نو زده یرلیغ الهی بر سر
پیش رویش ز مه یک‌شبه سیمین علمی
که نبشتست بر او حکم حق آیات ظفر
زاهدان را دهد از پیش به هنگام پیام
واعظان راکند از خویش به تأ‌کید خبر
که بکوبید هلا نوبت من در محراب
که بخوانید هلا خطبه من بر منبر
روز باشید چو خور تا که ننوشید طعام
شب بشویید چو مه روی و بدارید سهر
چند ترسم هله آن به ‌که سخن گویم راست
راستی هست درختی‌که نجات آرد بر
روزه نگذاشت اثر ازکس وگر میر نبود
روزه‌خور نیز بنگذاشتی از روزه اثر
شوکت روزه بیفزود خداوند جهان
کش بیفزاید هر روز خدا شوکت و فر
صدر دین خواجهٔ آفاق مهین میر نظام
پنجهٔ شیر قضا جوهر شمشیر قدر
خرد یازدهم چرخ دهم خلد نهم
دوم عقل نخستین سیم شمس و قمر
آنکه اطوار ورا نیست چو ادوار حساب
وانکه اخلاق ورا نیست چو ارزاق شمر
زنده از عدلش اسلام چو از روح بدن
روشن از رایش ایام چو از نور بصر
شنود جودش ‌گفتار امانی ز قلوب
نگرد حزمش رخسار معانی بصور
ای جهاندار امیری‌ که ز بیم تو شود
آهوی‌گم شده را راهنما ضیغم نر
گ‌ر تواش نظم نبخشی به چه‌کار آید ملک
قیمت رشته چه باشد چو نداردگوهر
جود را بی‌کف راد تو محالست وجود
مر عرض را نبود هیچ بقا بی‌جوهر
ملت از سعی‌تو شد زنده چو سام از موسی
دولت از نظم تو شد تازه چو گلبن ز مطر
ملک‌ایران به تو نازان چو سپهر از خورشید
چرخ ایمان به تو گردان چو فلک از محور
مکنت خصم تو گردد سبب نکبت او
مور در مهلکت افتد چو برون آرد پر
اگر این بخت که داری تو سکندر می‌داشت
اندران وقت‌ که می‌کرد به ظلمات‌ گذر
چون سکندر که دویدی ز پی چشمهٔ خضر
چشمه خضر دویدی ز پی اسکندر
سرفرازان جهان ‌گر همه همدست شوند
قدر یک ناخن پای تو ندارند هنر
کار یک بینا ناید ز دو صد گیهان‌ کور
شغل یک شنوا ناید ز دو صد گیتی کر
فعل یک فحل نیاید ز هزاران عنین
کار یک خود نیاید ز هزاران معجر
با یکی شعلهٔ افروخته پهلو نزند
گر همه روی زمین پر شود از خاکستر
نیروی مملکت از تست نه ازگنج و سپاه
فرهٔ ملک ز شاهست نه از تاج و کمر
خاصهٔ تست به یک خامه‌گرفتن به‌گیتی
خاص موسی‌ است ز یک‌چوب نمودن اژدر
هنر تست ‌کز او قدر و شرف دارد ملک
دم عیسی است‌ کزو روح پذیرد عاذر
حرمت ملت اسلام چنان افزودی
که به تعظیم برد نام مسلمان‌کافر
چون تویی باید تا نظم پذیرد گیتی
حیدری باید تا فتح نماید خیبر
مرزبانی چو تو باید بر سلطان عجم
تا شود هفت خط و چار حدش فرمان‌بر
قهرمانی چو علی باید در جیش رسول
تا به یک زخم به دو پاره نماید عنتر
بدسگال تو به حیلت نشود ملک روا
هیزم خشک به افسون ندهد میوهٔ تر
این هنرهاکه بود بخت جهانگیر ترا
عشوهٔ زال جهانش نکند محو اثر
جلوهٔ حسن عروسان ختن‌کم نشود
از دلالی که کند پیرزنی در چادر
حاسدت را نکند جامهٔ دیبا زیبا
زشت را زشتی زایل نشود از زیور
داورا راد امیرا ز خلوص تو مرا
جای آنست‌که جان رقص‌کند در پیکر
چون‌کنم مدح توکوشم‌که سخن رانم بکر
تا مرا طعنهٔ حاسد نکند خون به جگر
چون منی بهر مدیح تو ز مادر بنزاد
هم مگر باز مرا زاید از نو مادر
ز انکه رسمست که مادر چو دهد دخت به شوی
خوار گردد اگرش بکر نباشد دختر
بفسرد طبع من ار چون تو نبیند ممدوح
خون خورد باکره گر فحل نیابد شوهر
آب دارد سخنم‌گو نپسندد جاهل
سگ گزیده چه کند گر نکند زاب حذر
تا ازبن‌کورهٔ فیروزه‌که نامش فلک است
مهر هر روز برآید چو یکی بوتهٔ زر
هرکرا بوتهٔ دل از زر مهر تو تهیست
باد چون کوره‌اش از کین تو دل پر آذر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یازده ماه ‌کند روزه به هر سال سفر
پس ز راه آید و سی روز کند قصد حضر
هوش مصنوعی: هر سال یازده ماه را در سفر و روزه‌داری می‌گذراند و سپس بعد از آن به خانه برمی‌گردد تا برای سی روز به حضر و زندگی معمولی بپردازد.
زان‌گرامیست ‌که دیر آید و بس زود رود
خرم آنکوکند اینگونه به هر سال سفر
هوش مصنوعی: آنچه ارزشمند است، آن چیزی است که دیر به دست می‌آید و به سرعت از دست می‌رود. جایی شاداب و خوشحال است که چنین فرصت‌هایی هر سال پیش بیاید.
غایب آنگاه‌ گرامیست ‌که آید از راه
میوه آن وقت عزیزست که باشد نوبر
هوش مصنوعی: محبوبیت و ارزش کسی زمانی بیشتر می‌شود که او حاضر باشد و خود را نشان دهد، مانند میوه‌ای که در زمان خود تازه و نوبر باشد.
روز وروز و شب قدر چو هر سال یکیست
خلق را چون ‌دل ‌و جان ‌سخت ‌عزیزست‌ به ‌بر
هوش مصنوعی: هر سال تنها یک روز و یک شب ارزشمند مانند شب قدر وجود دارد که برای مردم به اندازه جان و دل ارزشمند و عزیز است.
روزه چون عید اگر سالی یک روز بدی
حرمتش بودی صد بار ز عید افزونتر
هوش مصنوعی: اگر روزه را همچون عید بگیری و فقط یک روز در سال آن را بگیری، آن روز باید از صد عید دیگر نزد تو باارزش‌تر باشد.
روزه یک‌چند عزیزست بر خلق آری
شخص یک‌چند عزیزست چو آید ز سفر
هوش مصنوعی: روزهایی که آدم‌ها در آن روزه می‌گیرند برایشان ارزشمند و عزیز است. همچنین، وقتی کسی از سفر برمی‌گردد، برای دیگران ارزشمند و محبوب می‌شود.
خور چو تابستان زود آید و بس دیر رود
از ملاقاتش دارند همه خلق حذر
هوش مصنوعی: خورشید همچون تابستان، زود به آسمان می‌آید و اما دیرتر غروب می‌کند؛ بنابراین، همه مردم از ملاقات او احتیاط می‌کنند.
در زمستان همه زان منتظر خورشیدند
که بسی دیر طلوعست و بسی زودگذر
هوش مصنوعی: در زمستان، همه انتظار دارند که خورشید طلوع کند؛ زیرا طلوع خورشید دیر اتفاق می‌افتد و مدت زمان آن نیز کوتاه است.
از عزیزیست مه یک‌ شبه انگشت ‌نمای
زانکه روزی دو نهان‌گردد هر مه ز نظر
هوش مصنوعی: عزیز من مانند ماهی است که در یک شب به طرز خاصی خود را نشان می‌دهد و از آن روز به بعد هر ماه به تدریج در پشت ابرها پنهان می‌شود.
روزه امسال چو در موسم تابستان بود
خانهٔ طاقت ما گشت ازو زیر و زبر
هوش مصنوعی: روزه‌ی امسال که در فصل تابستان قرار دارد، باعث شد که تحمل و طاقت ما به هم بریزد و اوضاع خانه‌مان به هم ریخته شود.
کم‌شبی بود که بر چشمهٔ خورشید ز خشم
خلق دشنام نگویند ز تشویش سحر
هوش مصنوعی: در شب‌های کم، به سختی می‌توانستند آنقدر آرامش داشته باشند که از روی خشم و نگرانی به خورشید دشنام ندهند.
بد هواگرم بدانسان‌که چوگرمازدگان
باد هردم سر و تن شستی در آب شمر
هوش مصنوعی: در هوای گرم، مانند افرادی که از گرما رنج می‌برند، هر لحظه باید خود را در آب بشویند تا خنک شوند.
گرم می‌جست بدانسان نفس خلق ز حلق
که به نیروی دم ازکورهٔ حداد شرر
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که انسان‌ها با تلاش و انرژی زیادی، از هر چیز و هر مکان، تلاش می‌کنند تا در مسیر رشد و تعالی خود حرکت کنند. به گونه‌ای که مانند آتش از کوره‌ی آهنگری، انرژی و حرارت را از نفس و زندگی خود بیرون می‌کشند. این بیانگر شدت اراده و عزم خلق است که برای به دست آوردن اهدافشان از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند.
سایه اول قدم از شخص بریدی پیوند
بسکه بگداختیش زآتش‌ گرما پیکر
هوش مصنوعی: پس از آنکه شخصی از تو فاصله گرفت، سایه‌اش به کلی از تو جدا شد، چرا که شدت احساسات و گرما به قدری بود که مانند آتش وجودت را ذوب کرد.
نور خورشید چو بر روی زمین می افتاد
برنمی‌خاست ز گرما که رود جای دگر
هوش مصنوعی: وقتی نور خورشید بر روی زمین می‌تابد، به دلیل حرارت آن، آب رودخانه نمی‌تواند از سطح زمین بلند شود و به سمت دیگری برود.
ربع مسکون سر آن داشت که دریاگردد
خاکش از تف هوا آب شود سرتاسر
هوش مصنوعی: داشتی یک دشتی که در آن، اگر باد بوزد، خاکش به دریا تبدیل شود و همه‌جا را آب بگیرد.
سایه ازگرما زآنسان به زمین می‌غلطید
که سیه ماری سرکوفته بر راهگذر
هوش مصنوعی: سایه به قدری از گرما بر زمین می‌چرخید و جابه‌جا می‌شد که گویی یک مار سیاه و چموش در حال خزیدن بر روی راه است.
گلرخان دیدم امسال درین ماه صیام
رنگشان‌گشته ز بی‌آبی چون نیلوفر
هوش مصنوعی: امسال در ماه رمضان، چهره‌ گلرخان را دیدم که از کم‌آبی به رنگ نیلوفر در آمده بود.
شکرین لبشان بگداخته از بی‌آبی
گرچه رسمست‌ که بگدازد در آب شکر
هوش مصنوعی: لب‌هایشان مانند شکر شیرین است، اما در اثر بی‌آبی به شدت آسیب دیده‌اند. هرچند معمولاً شکر در آب حل می‌شود، اینجا به نظر می‌رسد که خشکی باعث سوختگی‌شان شده است.
رویشان زرد چو نی‌ گشته و شیرین لبشان
همچو یک تنگ شکر گشته در آن نی مضمر
هوش مصنوعی: رنگشایی چهره‌شان زرد و لب‌هایشان شیرین و دلپذیر مانند تنگ شکر شده است که در آن نی، رازهایی نهفته است.
چون مه چارده رخشان ز صباحت فربه
لیک تنشان ز نقاهت چو مه نو لاغر
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند ماه کامل زیبا و درخشان است و به خاطر زیبایی‌اش فربه به نظر می‌رسد، اما بدنش به خاطر نازکی و ضعف مانند ماه نو لاغر است.
لیک با این همه آوخ‌که مه روزه‌گذشت
کاش صد سال بمانیم و ببینیمش اثر
هوش مصنوعی: با این وجود، افسوس که ماه به پایان رسیده است. ای کاش صد سال زمان داشتیم تا تاثیر او را ببینیم.
روزه خضریست مبارک‌پی و فرخنده‌لقا
که بشارت دهد از رحمت یزدان به بشر
هوش مصنوعی: این روز خجسته و مبارک، نمادی از شادی و پیوند نیکوست که خبر از رحمت و برکات خداوند به انسان‌ها می‌دهد.
سیر چشمان‌ را گر گرسنه‌ می‌داشت چه غم
یک‌جهان ‌گرسنه زو سیر شدی شام و سحر
هوش مصنوعی: اگر چشمانت تشنه باشند، چه اهمیتی دارد که یک دنیا از گرسنگی رنج ببرد، وقتی تو در صبح و شب سیر و سیراب هستی؟
ز اغنیا آنچه ‌گرفتی به فقیران دادی
گویی از عدل خداوند در او بود اثر
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که وقتی شما از افراد ثروتمند چیزی به دست می‌آورید و آن را به افراد فقیر می‌دهید، این عمل نشان‌دهنده‌ی عدالت الهی است و حکایت از تأثیر این عدالت در زندگی انسان‌ها دارد. به عبارتی، کمک به نیازمندان از ورود نعمت‌ها به زندگی ثروتمندان، نشانه‌ای از عدالت خداوند است.
شهریاریست تو گویی که به هر شهر و دیار
برکشد رخت‌و نهد تخت‌به‌صدشوکت‌و فر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که فردی در جایگاه سلطنتی قرار دارد و به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که انگار تمام شهرها و مناطق را فتح کرده و با شکوه و جلال در هر جا تاج و تختی برپا می‌کند.
سی سوار ختنی واقفش اندر ایمن
سی غلام حبشی ساکنش اندر ایسر
هوش مصنوعی: سی سوار با تجربه و ماهر در زمین امنی قرار دارند، و سی بنده‌ی حبشی هم در مکانی آرام و راحت زندگی می‌کنند.
آن سواران همه را جامهٔ احرام به دوش
وین غلامان همه را چادر رهبان در بر
هوش مصنوعی: سواران همگی لباس مخصوصی به تن دارند و این خدمتگزاران نیز چادرهایی شبیه به لباس راهبان به خود پوشیده‌اند.
از بر بارخدا آمده از عرش به فرش
وز مه نو زده یرلیغ الهی بر سر
هوش مصنوعی: از جانب خداوند، از مقام عالی به زمین آمده و نعمت و رحمت الهی مانند نور ماه بر سرش تابیده است.
پیش رویش ز مه یک‌شبه سیمین علمی
که نبشتست بر او حکم حق آیات ظفر
هوش مصنوعی: در برابر او، علمی نقره‌ای رنگ وجود دارد که در یک شب از نور ماه به وجود آمده و بر آن فرمان حق به پیروزی نوشته شده است.
زاهدان را دهد از پیش به هنگام پیام
واعظان راکند از خویش به تأ‌کید خبر
هوش مصنوعی: زاهدان را از قبل به هنگام پیام می‌دهد و واعظان را به شدت از خودش دور می‌کند.
که بکوبید هلا نوبت من در محراب
که بخوانید هلا خطبه من بر منبر
هوش مصنوعی: بیا با صدای بلند ندا کنید که نوبت من فرا رسیده تا در مکان مقدس عبادت به نماز بایستم و در جایگاه بالای خطبه، سخنرانی من را بشنوید.
روز باشید چو خور تا که ننوشید طعام
شب بشویید چو مه روی و بدارید سهر
هوش مصنوعی: روزها مانند خورشید باشید و شب‌تان را بدون نوشیدن غذا سپری کنید. شب‌ها مانند ماه زیبا باشید و صبح‌ها به‌خواب نروید.
چند ترسم هله آن به ‌که سخن گویم راست
راستی هست درختی‌که نجات آرد بر
هوش مصنوعی: شاید از اینکه حقیقت را بیان کنم بترسم، زیرا راستی مانند درختی است که نجات‌بخش می‌باشد.
روزه نگذاشت اثر ازکس وگر میر نبود
روزه‌خور نیز بنگذاشتی از روزه اثر
هوش مصنوعی: اگر کسی نمی‌خواست روزه بگیرد و اگر به‌طور کلی دیگران هم روزه نمی‌گرفتند، روزه هیچ تأثیری در زندگی افراد نداشت.
شوکت روزه بیفزود خداوند جهان
کش بیفزاید هر روز خدا شوکت و فر
هوش مصنوعی: خداوند هر روز به عزت و بزرگی روزه می‌افزاید، به طوری که هر روز، عظمت و زیبایی بیشتری به آن بخشیده می‌شود.
صدر دین خواجهٔ آفاق مهین میر نظام
پنجهٔ شیر قضا جوهر شمشیر قدر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام و فضیلت فردی بزرگ می‌پردازد که در دینی والا جایگاه رفیعی دارد. او به عنوان یک شخصیت مهم و محترم شناخته می‌شود که با قدرت و اراده‌ای قوی در برابر سرنوشت ایستاده و مانند شمشیری قوی و برنده است. در واقع، این فرد نه تنها در روحانیت، بلکه در زندگی اجتماعی و سیاسی نیز تأثیرگذار و برجسته است.
خرد یازدهم چرخ دهم خلد نهم
دوم عقل نخستین سیم شمس و قمر
هوش مصنوعی: این بیت درون مایه‌ای فلسفی و معنوی دارد و توصیف کننده سطوح مختلف آگاهی و تجربه‌های انسانی است. در اینجا به نظر می‌رسد که به تدریج از خرد و عقل به سمت اشتراکات کیهانی و درک عمیق‌تری از جهان پرداخته می‌شود. مفهوم "چرخ" و "خلد" به پیچیدگی‌های زندگی اشاره دارد و عناصر متفاوتی چون "شمس" و "قمر" نمادهایی برای نیروهای متضاد و مکمل در زندگی هستند. به طور کلی، این بیت نماد جستجوی حقیقت و اتصال به نظام بزرگتر وجود است.
آنکه اطوار ورا نیست چو ادوار حساب
وانکه اخلاق ورا نیست چو ارزاق شمر
هوش مصنوعی: آن کسی که رفتار او مانند زمان‌ها و دوره‌های مختلف نیست، و آن که اخلاق او همچون روزی و رزق نیست، به خوبی می‌فهمی که چه ویژگی‌هایی دارد.
زنده از عدلش اسلام چو از روح بدن
روشن از رایش ایام چو از نور بصر
هوش مصنوعی: زندگی و حیات اسلام به خاطر عدالت او مانند زندگی بدن به خاطر روحش است. روزگار نیز مانند روشنایی چشم به خاطر نور است و چگونگی رایش را نشان می‌دهد.
شنود جودش ‌گفتار امانی ز قلوب
نگرد حزمش رخسار معانی بصور
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف سخاوت و جود خداوند می‌پردازد. می‌گوید که بخشش و رحمت او در دل‌ها حس می‌شود و باید با احتیاط به معانی عمیق‌تری که در این سخاوت نهفته است، توجه کرد. در واقع، اشاره دارد به اینکه اشخاص باید از ظواهر بگذرند و به معنا و عمق کلمات توجه کنند.
ای جهاندار امیری‌ که ز بیم تو شود
آهوی‌گم شده را راهنما ضیغم نر
هوش مصنوعی: ای رئیس و پادشاه عالم، تو چنان قدرتی داری که حتی شیر نر می‌تواند آهوی گم‌شده را به راه آورد و راهنمایی کند.
گ‌ر تواش نظم نبخشی به چه‌کار آید ملک
قیمت رشته چه باشد چو نداردگوهر
هوش مصنوعی: اگر تو نظم و ترتیب به چیزی ندهی، چه فایده‌ای دارد؟ ملک یا سلطنت چه ارزشی خواهد داشت اگر چیزی که به دست می‌آوری، ارزشمند نباشد؟
جود را بی‌کف راد تو محالست وجود
مر عرض را نبود هیچ بقا بی‌جوهر
هوش مصنوعی: اگر بخشنده‌ای نباشد، وجود بخشندگی ممکن نیست. عرض‌ها بدون جوهر و حقیقت هیچ‌گونه بقایی ندارند.
ملت از سعی‌تو شد زنده چو سام از موسی
دولت از نظم تو شد تازه چو گلبن ز مطر
هوش مصنوعی: ملت به خاطر تلاش تو زنده و شکوفا شد، همانطور که سام به خاطر موسی زنده است. کشور به خاطر نظم و ترتیب تو تازه و سرسبز شده است، مانند گلی که از باران بهره می‌برد.
ملک‌ایران به تو نازان چو سپهر از خورشید
چرخ ایمان به تو گردان چو فلک از محور
هوش مصنوعی: ای پادشاه ایران، زیبایی تو مانند نازش آسمان است و ایمان تو همچون خورشید در دایره‌ى آسمان، جهان را به دور خود می‌چرخاند.
مکنت خصم تو گردد سبب نکبت او
مور در مهلکت افتد چو برون آرد پر
هوش مصنوعی: اگر توانایی و قدرت دشمن تو منجر به بدبختی او شود، به مانند موری که در هلاکت می‌افتد وقتی که از لانه خود خارج می‌شود.
اگر این بخت که داری تو سکندر می‌داشت
اندران وقت‌ که می‌کرد به ظلمات‌ گذر
هوش مصنوعی: اگر بخت تو مانند بخت سکندر بود، در زمانی که او وارد تاریکی‌ها می‌شد، قطعاً اتفاقات به شکل دیگری رقم می‌خورد.
چون سکندر که دویدی ز پی چشمهٔ خضر
چشمه خضر دویدی ز پی اسکندر
هوش مصنوعی: شما مانند سکندر، برای یافتن چشمهٔ خضر تلاش می‌کنید، و چشمهٔ خضر نیز به دنبال سکندر می‌دود.
سرفرازان جهان ‌گر همه همدست شوند
قدر یک ناخن پای تو ندارند هنر
هوش مصنوعی: اگر همه سرفرازان و بزرگان دنیا هم دست به دست هم دهند، باز هم به اندازه یک ناخن پای تو ارزش ندارند، هنرت بی‌نظیر است.
کار یک بینا ناید ز دو صد گیهان‌ کور
شغل یک شنوا ناید ز دو صد گیتی کر
هوش مصنوعی: نمی‌توان کارهای یک فرد بینا را با تلاش صدها نفر نابینا سنجید، یا توانایی یک فرد شنوا را با تلاش صدها فرد ناشنوا مقایسه کرد.
فعل یک فحل نیاید ز هزاران عنین
کار یک خود نیاید ز هزاران معجر
هوش مصنوعی: عمل یک پهلوان از هزاران ناتوان برمی‌آید، کار یک فرد از هزاران تلاشگر به ثمر نمی‌رسد.
با یکی شعلهٔ افروخته پهلو نزند
گر همه روی زمین پر شود از خاکستر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به کسی که آتش عشق در دل دارد نزدیک شود، حتی اگر همه جا پر از خاکستر باشد.
نیروی مملکت از تست نه ازگنج و سپاه
فرهٔ ملک ز شاهست نه از تاج و کمر
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی یک کشور به مردم و نیروی ابتکار آن بستگی دارد، نه به ثروت و ذخایر مالی یا نیروی نظامی. همچنین، عظمت و شان یک کشور به رهبری و مدیریت صحیح شاه و فرمانروای آن است، نه به زینت‌ها و مظاهر ظاهری مانند تاج و کمربند.
خاصهٔ تست به یک خامه‌گرفتن به‌گیتی
خاص موسی‌ است ز یک‌چوب نمودن اژدر
هوش مصنوعی: تو به طور ویژه‌ای به پیوستگی و ارتباطی نزدیک نیاز داری، چرا که چنین پیوندی در این دنیا خاص و منحصر به فرد است، مثل تحولی که از یک چوب به موجودی شگفت‌انگیز مانند اژدها تبدیل می‌شود.
هنر تست ‌کز او قدر و شرف دارد ملک
دم عیسی است‌ کزو روح پذیرد عاذر
هوش مصنوعی: هنر از او ارزش و مقام دارد؛ ملک روح عیسی است که به واسطه او روح می‌گیرد عذرخواهی.
حرمت ملت اسلام چنان افزودی
که به تعظیم برد نام مسلمان‌کافر
هوش مصنوعی: احترام و ارزش ملت مسلمان به قدری افزایش یافت که حتی نام یک غیرمسلمان را به احترام به آن سر تعظیم فرود آورد.
چون تویی باید تا نظم پذیرد گیتی
حیدری باید تا فتح نماید خیبر
هوش مصنوعی: برای این‌که جهان نظم و ترتیب بگیرد، وجود تو ضروری است. حیدر باید باشد تا بتواند خیبر را فتح کند.
مرزبانی چو تو باید بر سلطان عجم
تا شود هفت خط و چار حدش فرمان‌بر
هوش مصنوعی: استخدام فردی مثل تو برای نگهبانی از سلطان عجم ضروری است تا مرزهای او به وضوح مشخص و محدود شود.
قهرمانی چو علی باید در جیش رسول
تا به یک زخم به دو پاره نماید عنتر
هوش مصنوعی: برای قهرمانانی مانند علی، باید به اندازه‌ای توانمند باشند که با یک زخم، دشمنان را به دو نیم کرده و آن‌ها را از میدان به در کنند.
بدسگال تو به حیلت نشود ملک روا
هیزم خشک به افسون ندهد میوهٔ تر
هوش مصنوعی: بدگمان بودن تو باعث نمی‌شود که سرزمین (دولت یا مکانی) به کام تو شود. مانند این است که چوب خشک نمی‌تواند با جادو تبدیل به میوه تازه شود.
این هنرهاکه بود بخت جهانگیر ترا
عشوهٔ زال جهانش نکند محو اثر
هوش مصنوعی: این هنرها که به تو مرتبط است، به خاطر خوشبختی و شانس توست. اما زیبایی‌های دنیای زال نمی‌توانند تأثیر تو را از بین ببرند.
جلوهٔ حسن عروسان ختن‌کم نشود
از دلالی که کند پیرزنی در چادر
هوش مصنوعی: زیبایی عروسان ختن هرگز کم نمی‌شود، حتی اگر یک پیرزن در چادر، به واسطه‌گری بپردازد.
حاسدت را نکند جامهٔ دیبا زیبا
زشت را زشتی زایل نشود از زیور
هوش مصنوعی: اگرچه کسی به خاطر حسادتش زیبا و باوقار به نظر می‌رسد، اما این زیبایی نمی‌تواند زشتی‌های درونش را از بین ببرد.
داورا راد امیرا ز خلوص تو مرا
جای آنست‌که جان رقص‌کند در پیکر
هوش مصنوعی: ای داور، ای امیر، از خلوص تو در من جایی است که جانم به شوق و شادی در پیکر رقص کند.
چون‌کنم مدح توکوشم‌که سخن رانم بکر
تا مرا طعنهٔ حاسد نکند خون به جگر
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم تو را ستایش کنم در حالی‌که باید با احتیاط صحبت کنم تا حاسدان نتوانند بر من طعنه بزنند و جگرم را خون نکنند؟
چون منی بهر مدیح تو ز مادر بنزاد
هم مگر باز مرا زاید از نو مادر
هوش مصنوعی: چون من برای ستایش تو به دنیا آمده‌ام، آیا باز هم مادر دیگری مرا دوباره به دنیا خواهد آورد؟
ز انکه رسمست که مادر چو دهد دخت به شوی
خوار گردد اگرش بکر نباشد دختر
هوش مصنوعی: چون مادر دخترش را به همسری می‌دهد، اگر دختر باکره نباشد، احساس تحقیر و خوار شدن برای مادر پیش می‌آید.
بفسرد طبع من ار چون تو نبیند ممدوح
خون خورد باکره گر فحل نیابد شوهر
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل تو را نبیند، روح من دچار فساد می‌شود. مادام اینکه خون کسی را بخورد باکره‌ای که شوهر فحل (مرد نر) را نیابد.
آب دارد سخنم‌گو نپسندد جاهل
سگ گزیده چه کند گر نکند زاب حذر
هوش مصنوعی: اگر کسی از حرف‌های من خوشش نیاید، چه اهمیت دارد؟ مثل سگی که گزیده شده و به دردسر افتاده، اگر نتواند خود را از آب و مشکلات زندگی دور نگه دارد، چه کاری از او برمی‌آید؟
تا ازبن‌کورهٔ فیروزه‌که نامش فلک است
مهر هر روز برآید چو یکی بوتهٔ زر
هوش مصنوعی: هر روز آفتاب مانند یک بوته‌ی طلا از دل آسمان، که به نوعی به کوره‌ئی شبیه است که رنگ فیروزه‌ای دارد، طلوع می‌کند.
هرکرا بوتهٔ دل از زر مهر تو تهیست
باد چون کوره‌اش از کین تو دل پر آذر
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش از محبت و مهر تو خالی باشد، مانند کوره‌ای است که از آتش خالی است و درونش پر از کینه و نفرت است.