قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱ - در ستایش محمد شاه گوید
ماه رمضان آمد ای ترک سمنبر
برخیز و مرا سبحه و سجاده بیاور
واسباب طرب را ببر از مجلس بیرون
زان پیش گه ناگاه ثقیلی رسد از در
وان مصحف فرسودهکه پارینه ز مجلس
بردی به شب عید و نیاوردی دیگر
باز آر و بده تاکه بخوانم دو سه سوره
غفران پدر خواهم و آمرزش مادر
می خوردن این ماه روا نیست که این ماه
فرمان خدا دارد و یرلیغ پیمبر
در روز حرامست به اجماع ولیکن
رندانه توانخورد به شب یک دو سه ساغر
بیش از دو سه ساغر نتوان خوردکه تا صبح
بویش رود ازکام و خمارش رود از سر
یا خورد بدانگونه ببایدکه ز مستی
تا شام دگر برنتوان خاست ز بستر
تا خلق نگویند که می خورده فلانی
آری چه خبر کس را از راز مُستّر
من مذهبم اینست ولی وجه میم نیست
وینکار نیاید به جز از مرد توانگر
ناچار من و مصحف و سجاده و تسبیح
وان ورد شبانروزی و آن ذکر مقرر
و آن خوب دعاییکه ابوحمزه همیخواند
ما نیز بوانیم به هر نیمه شب اندر
ای دوست حدیثی عجبت باز نمایم
از حال یکی واعظ محتال فسونگر
دی واعظکی آمد در مسجد جامع
چون برف همه جامه سفید از پا تا سر
تسبیحک زردی به کف از تربت خالص
مهری به بغل صد درمش وزن فزونتر
دو آستی خرقه نهاده ز چپ و راست
زانگونه که خرطوم نهد پیل تناور
تحت الحنکی از بر دستار فکنده
چون جیب افق از بر گردون مدور
داغی به جبن برزده از شاخ حجامت
کاین جای سجودست ببینید سراسر
چشمیش به سوی چپ و چشمی به سوی راست
تا خود که سلامش کند از منعم و مضطر
زانسانکه خرامد به رسن مرد رسنباز
آهسته خرامیدی و موزون و موقر
در محضر عام آمد و تجدید وضو کرد
زانسانکه بود قاعده در مذهب جعفر
وز آب به بینی زدن و مضمضهٔ او
گر میبدهم شرح دراز آید دفتر
باری به شبستان شد و در صف نخستین
بنشست و قران خواند و بجنباند همی سر
فارغ نشده خلق ز تسلیم و تشهد
برجست چو بوزینه و بنشست به منبر
وانگه به سر وگردن و ریش و لب و بینی
بس عشوه بیاورد و چنینکرد سخن سر
کای قوم سر خار بیابانکهکند تیز
وآن بعرهٔ بز راکهکندگرد به معبر
وان گرز گران را که سپردست به خشخاش
وان قامت موزون زکجا یافت صنوبر
بر جیب شقایق که نهد تکمهٔ یاقوت
بر تارک نرگسکه نهد قاب مزعفر
القصه بترسید ز غوغای قیامت
فیالجمله بپرسید ز هنگامهٔ محشر
و آن کژدم و ماران که چنینند و چنانند
نیش و دمشان تیزتر از ناچخ و خنجر
و آن گرزهٔ آتش که زند بر سر عاصی
آن لحظه که در قبر نکیر آید و منکر
زان موعظه مردم همه از هول قیامت
گریان و من از خنده چوگل با رخ احمر
خندیدم و خندیدنم از بهر خدا بود
زیراکه بد آن موعظه مکذوب و مزور
وعظیکه بود بهر خدا با اثر افتد
وز صفوت او تازه شود قلب مکدر
گفتم برم این قصه به دیوان عدالت
تا زین خبر آگاه شود شاه مظفر
دارای جوانبخت محمد شه غازی
سلطان عجم ماه امم شاه سخنور
دولت چمنی تازه و او سرو سرافراز
شوکت فلکی روشن و او ماه منور
شاها تو سلیمانی و بدخواه تو هدهد
هدهد نشود جفت سلیمان به یک افسر
خنجر چه زنی بر تن بدخواه که در رزم
هر موی زند بر تنش از خشم تو خنجر
گر آیت حزم تو نگارند بهکشتی
از بهر سکونش نبود حاجت لنگر
هر باز که بر ساعد جود تو نشیند
زرین شودش چنگل و سیمین شودش بر
هر نخلکه در مغرن فضل تو نشانند
زمرد شودش شاخ و زبرجد بودش بر
قاآنی تا چندکنی هرزهدرایی
هشدار که آزرده شود شاه هنرور
بس کن به دعاکوش و بگو تاکه جهانست
سالار جهان باد شهنشاه فلکفر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در تعریف کتاب باده بیخمار و ستایش خاقان خلد آشیان فتحعلی شاه طابالله ثراه گوید: لبالب کن ای مهربان ماه ساغرقصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - در ستایش امیرکبیر میرز تقی خان رحمهآلله فرماید: یازده ماه کند روزه به هر سال سفر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه رمضان آمد ای ترک سمنبر
برخیز و مرا سبحه و سجاده بیاور
هوش مصنوعی: ماه رمضان فرا رسیده است، ای جوان ترک سمنبر، بلند شو و برای من تسبیح و سجاده بیاور.
واسباب طرب را ببر از مجلس بیرون
زان پیش گه ناگاه ثقیلی رسد از در
هوش مصنوعی: از جمع شادی و سرور مجلس، وسایل و ابزار آن را دور کن، چون ناگهان شخصی سنگینبار و جدی از در میرسد.
وان مصحف فرسودهکه پارینه ز مجلس
بردی به شب عید و نیاوردی دیگر
هوش مصنوعی: کتاب کهنهای که در شب عید از مجلس بردی و دیگر به ما نیاوردی.
باز آر و بده تاکه بخوانم دو سه سوره
غفران پدر خواهم و آمرزش مادر
هوش مصنوعی: میراث نیاکان را دوباره به یاد میآورم و از خداوند میخواهم که بخشش و رحمت پدر و مادر را نصیبم کند.
می خوردن این ماه روا نیست که این ماه
فرمان خدا دارد و یرلیغ پیمبر
هوش مصنوعی: نباید به این ماه تعرض کرد، چرا که این ماه تحت فرمان خداوند و پیامبر است.
در روز حرامست به اجماع ولیکن
رندانه توانخورد به شب یک دو سه ساغر
هوش مصنوعی: در روزهای ممنوعه به اتفاق همه، نوشیدن مشروبات غیرمجاز است، اما به طور زیرکانه میتوان در شب به طور مخفیانه چند جرعه نوشید.
بیش از دو سه ساغر نتوان خوردکه تا صبح
بویش رود ازکام و خمارش رود از سر
هوش مصنوعی: نمیتوان بیش از دو یا سه پیمانه نوشید، زیرا تا صبح طعم آن از دهان خواهد رفت و حالت شیداییاش از سر انسان خواهد زدود.
یا خورد بدانگونه ببایدکه ز مستی
تا شام دگر برنتوان خاست ز بستر
هوش مصنوعی: باید طوری نوشید که از مستی تا شب بعد نتوان از جای بلند شد و برخواست.
تا خلق نگویند که می خورده فلانی
آری چه خبر کس را از راز مُستّر
هوش مصنوعی: شخصی از خود میپرسد که چرا دیگران دربارهاش صحبت میکنند و به زندگیاش نظر میدهند. او میداند که رازهایی در دل هر فرد وجود دارد که کسی از آنها باخبر نیست.
من مذهبم اینست ولی وجه میم نیست
وینکار نیاید به جز از مرد توانگر
هوش مصنوعی: من به این عقیدهایم که تنها از طریق افراد ثروتمند میتوان به این کار موفق شد، چرا که دین و مذهب من این چنین است و متکی به چیز دیگری نیست.
ناچار من و مصحف و سجاده و تسبیح
وان ورد شبانروزی و آن ذکر مقرر
هوش مصنوعی: من ناچاراً با قرآن، سجاده، تسبیح و ذکرهای همیشگیام هستم.
و آن خوب دعاییکه ابوحمزه همیخواند
ما نیز بوانیم به هر نیمه شب اندر
هوش مصنوعی: ما نیز میتوانیم در نیمههای شب دعا و نیایش زیبا و عمیق ابوحمزه را بخوانیم.
ای دوست حدیثی عجبت باز نمایم
از حال یکی واعظ محتال فسونگر
هوش مصنوعی: ای دوست، قصهای شگفتانگیز از حال یکی از واعظان فریبکار و شگفتآور به تو میگویم.
دی واعظکی آمد در مسجد جامع
چون برف همه جامه سفید از پا تا سر
هوش مصنوعی: یک واعظی به مسجد بزرگ آمد که تمام بدنش از سر تا پا مانند برف سفید پوشیده بود.
تسبیحک زردی به کف از تربت خالص
مهری به بغل صد درمش وزن فزونتر
هوش مصنوعی: دستت پر از زردی تسبیح و در آغوشت سنگ زیارتی است که وزنش از صد در بیشتر است.
دو آستی خرقه نهاده ز چپ و راست
زانگونه که خرطوم نهد پیل تناور
هوش مصنوعی: دو آستین را چنان به دو طرف زده که انگار فیل بزرگی خرطومش را دراز کرده است.
تحت الحنکی از بر دستار فکنده
چون جیب افق از بر گردون مدور
هوش مصنوعی: دستار بر سر کسی افتاده و به زمین رسیده، مانند جیب آسمان که از روی زمین قرار گرفته است.
داغی به جبن برزده از شاخ حجامت
کاین جای سجودست ببینید سراسر
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن نشانهای از طاقت و زخم ناشی از حجامت اشاره دارد، که به عنوان نماد تواضع و سجده در برابر خداوند شناخته میشود. به نوعی به معنای ارزش و اهمیت سجده و جایگاه آن در عبادت پرداخته شده است.
چشمیش به سوی چپ و چشمی به سوی راست
تا خود که سلامش کند از منعم و مضطر
هوش مصنوعی: او یک چشمش به سمت چپ و چشم دیگرش به سمت راست است تا ببیند که چه کسی به او سلام میکند، چه کسی در حال نیکی است و چه کسی در حال نیاز و اضطرار.
زانسانکه خرامد به رسن مرد رسنباز
آهسته خرامیدی و موزون و موقر
هوش مصنوعی: از آن انسانی که با ناز و آهستگی به سمت هدفش حرکت میکند، مردی که با دقت و آرامش بر روی ریسمان راه میرود، تو نیز به آرامی و با وقار حرکت کردی.
در محضر عام آمد و تجدید وضو کرد
زانسانکه بود قاعده در مذهب جعفر
هوش مصنوعی: او در جمع حاضر شد و وضو گرفت، زیرا این کار در مذهب جعفری ابزاری برای پاکی و طهارت است.
وز آب به بینی زدن و مضمضهٔ او
گر میبدهم شرح دراز آید دفتر
هوش مصنوعی: اگر بخواهم توضیحی دربارهٔ شستن دهان و بینی بگویم، لازم است ساعتها در مورد این موضوع صحبت کنم.
باری به شبستان شد و در صف نخستین
بنشست و قران خواند و بجنباند همی سر
هوش مصنوعی: او به شبستان رفت و در صف اول نشسته، قرآن میخواند و سرش را به سمت جلو حرکت میداد.
فارغ نشده خلق ز تسلیم و تشهد
برجست چو بوزینه و بنشست به منبر
هوش مصنوعی: مردم هنوز از تسلیم و پذیرش حقیقت فارغ نشدهاند؛ چون میمونهایی که بیفکر نشستهاند بر منبر.
وانگه به سر وگردن و ریش و لب و بینی
بس عشوه بیاورد و چنینکرد سخن سر
هوش مصنوعی: پس از آن با سر و گردن و ریش و لب و بینی خود، جلوهها و ناز و کرشمههایی به نمایش گذاشت و به این ترتیب سخن گفت.
کای قوم سر خار بیابانکهکند تیز
وآن بعرهٔ بز راکهکندگرد به معبر
هوش مصنوعی: ای مردم! شما که مانند خارهای بیابان تندخو هستید، و به طرف بوزینهای که در بیابان است (تا آن را بزنید) میروید.
وان گرز گران را که سپردست به خشخاش
وان قامت موزون زکجا یافت صنوبر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و قداست یک موجود یا شخص خاص میپردازد. اشاره به یک گرز سنگین است که به خشخاش سپرده شده و به قامت موزون و زیبا همچون صنوبر پرداخته شده است. این تصویرسازی نشاندهنده شگفتی و زیبایی این موجود یا شخص است.
بر جیب شقایق که نهد تکمهٔ یاقوت
بر تارک نرگسکه نهد قاب مزعفر
هوش مصنوعی: بر روی جیب شکوفههای شقایق، اگر سنگ قیمتی مانند یاقوت قرار گیرد، بر سر گل نرگس، چه میتوان گفت که زعفران با چه زیبایی تزیین شده است.
القصه بترسید ز غوغای قیامت
فیالجمله بپرسید ز هنگامهٔ محشر
هوش مصنوعی: به طور کلی از هیاهوی روز قیامت بترسید و در مورد آن زمان پرسش کنید.
و آن کژدم و ماران که چنینند و چنانند
نیش و دمشان تیزتر از ناچخ و خنجر
هوش مصنوعی: مارها و کژدمها با نیش و دم تیزشان، خطرناکتر از هر چاقو و خنجر دیگری هستند.
و آن گرزهٔ آتش که زند بر سر عاصی
آن لحظه که در قبر نکیر آید و منکر
هوش مصنوعی: و آن آتشزنهای که بر سر گناهکار میزند، در زمانی است که در قبر، نکیر و منکر نزد او میآیند.
زان موعظه مردم همه از هول قیامت
گریان و من از خنده چوگل با رخ احمر
هوش مصنوعی: مردم به خاطر ترس از روز قیامت به شدت گریه میکنند، اما من در حالی که لبخند به لب دارم و صورتم سرخ شده است، به حالت شادابی و خوشحالی نگاه میکنم.
خندیدم و خندیدنم از بهر خدا بود
زیراکه بد آن موعظه مکذوب و مزور
هوش مصنوعی: من به خاطر خدا لبخند زدم و خوشحال بودم؛ چرا که به حرفهای دروغ و فریبنده اهمیتی نمیدادم.
وعظیکه بود بهر خدا با اثر افتد
وز صفوت او تازه شود قلب مکدر
هوش مصنوعی: موعظهای که برای خداوند بیان شود، تأثیری عمیق خواهد داشت و میتواند قلبهایی که دچار تیرگی و غفلت شدهاند را دوباره روشن و شفاف کند.
گفتم برم این قصه به دیوان عدالت
تا زین خبر آگاه شود شاه مظفر
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که این داستان را به دیوان عدالت ببرم تا شاه مظفر از این ماجرا باخبر شود.
دارای جوانبخت محمد شه غازی
سلطان عجم ماه امم شاه سخنور
هوش مصنوعی: محمد، شاه بزرگی است که نشاندهندهی خوشبختی و پیروزی است. او سلطان سرزمینهای شرقی و ماه در میان ملتهاست، و همچنین پادشاهی است که در سخنوری مهارت دارد.
دولت چمنی تازه و او سرو سرافراز
شوکت فلکی روشن و او ماه منور
هوش مصنوعی: درخت سرو به خاطر قد بلند و زیباییاش معروف است و در اینجا به زیبایی و شکوه آن اشاره شده است. همچنین، چمن تازه نماد زندگی و شادابی است. در کل، این عبارت به زیبایی و شکوه موجودات اشاره دارد که در کنار یکدیگر تجلی یافتهاند، یک محیط دلپذیر و دلانگیز را به تصویر میکشد.
شاها تو سلیمانی و بدخواه تو هدهد
هدهد نشود جفت سلیمان به یک افسر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو مانند سلیمانی و دشمنانت همچون هدهد هستند. هدهد نمیتواند با یک سلیمان همتراز باشد، حتی اگر در یک مقام باشند.
خنجر چه زنی بر تن بدخواه که در رزم
هر موی زند بر تنش از خشم تو خنجر
هوش مصنوعی: اگر به دشمنی آسیب برسانی، در میدان جنگ هر یک از موهایش به خاطر خشم تو چنان خواهد شد که مثل خنجر به او ضربه میزند.
گر آیت حزم تو نگارند بهکشتی
از بهر سکونش نبود حاجت لنگر
هوش مصنوعی: اگر نشانه تدبیر و استقامت تو را در کشتی به تصویر بکشند، برای آرامش آن به لنگر نیازی نخواهد بود.
هر باز که بر ساعد جود تو نشیند
زرین شودش چنگل و سیمین شودش بر
هوش مصنوعی: هر بار که اقبال و شانس بر بازوی بخشش تو قرار گیرد، آن وقت چنگ و دندانش به طلا و نقره بدل میشود.
هر نخلکه در مغرن فضل تو نشانند
زمرد شودش شاخ و زبرجد بودش بر
هوش مصنوعی: هر نخی که در سایهی فضل و نعمت تو قرار گیرد، مانند زمرد درخشان و با ارزش میشود و شاخههای آن همچون زبرجد زیبا و دلرباست.
قاآنی تا چندکنی هرزهدرایی
هشدار که آزرده شود شاه هنرور
هوش مصنوعی: به چند مرتبه میخواهی بیهودهگویی کنی؟ مواظب باش که دل هنرمندان آزرده نشود.
بس کن به دعاکوش و بگو تاکه جهانست
سالار جهان باد شهنشاه فلکفر
هوش مصنوعی: بس کن به دعا و از خدا بخواه که تا وقتی که این دنیا هست، بزرگترین سرور عالم، پادشاه آسمانها باشد.