قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵ - من افکاره العالی
دی آمد از در من آن دلفریب پسر
افکنده دام بلا زلفش به روز مطر
بودی به رنگ قمر رخشنده چهره او
نه کی ز سرو روان تابیده جرم قمر
بر سرو قامت او افتاده همچو کمند
پرحلقه سلسلهیی همرنگ مشک تتر
حاشانه مشک تتر هرگزکه از بر سرو
چندین شکنج و شکن سر داده یک به دگر
گفتی دوهندوی مستگردیده ازپی لعب
آسیمهسار و نگون آون ز شاخ شجر
یا نی دو مار سیه آسیمه سارودمان
دارد به سایهٔ سرو از آفتابگذر
یا نی دو دزد دغل پی بردهاند بهگنج
از بهر غارت سیم یازیده دست ظفر
آری نگار ختن دارد ز سیم سرین
گنجی نهفته همی بیغش به زیر کمر
دارند خلق جهان ازگنج فربه او
از غصه کو به دل از ناله دست به سر
وان ترک تنگ دهان از بس بخیل بود
پیوسته منع کند آن سیم را زنفر
غافل که سیم خود ار بر مستحق دهد
از بذل سیم شود نامش به دهر سمر
ایکاش نقره ی او بودی مرا که همی
میداد می که مرا گردد فزوده خطر
باری به خلوت من آن غارت دل و دین
چون در رسید ز راه چون برگزید مقر
گفتم بیا صنما ایکز فروغ رخت
روشن شدست مرا دیوار و خانه و در
خواهمکه بوسه زنم بر تنگ شکر تو
تا کام و لب ز لبت شیرین کنم به مگر
خندید وقت ولی از روی عادت و رسم
نشنیدهام که دهد کس بوسه بر به شکر
ویژه ز بس که لطیف این شکری که مرا
بگدازد ار کندی بر در نسیم گذر
کی احتمالکند دمهای سرد ترا
کامد به نزد خرد از زمهریر بتر
یک ره در آینه بین بر خلق منکر خود
تا دانی آنکه ترا باشد چگونه سیر
چندانکه هست ترا پروای خدمت من
باشد اضافه مرا از صحبت تو حذر
گر میل صحبت من داری و بوس و کنار
ایدون به نقد بزن دستی بهکیسهٔ زر
کام از لب و دهنم بیزر کسی نستد
ها زر بیار و فزون زین عرض خود بمبر
گفتم بلای نپسندی ار به بلا
جانم ز سر بهلا این عجب و کبر و بطر
هر چند کیسه و جیب از زر تهی بودم
دارم ز نظم دری آماده گنج و گهر
گفتا که گنج و گهر گر باشدت بفروس
آنگه به مشت زرم این گنج سیم بخر
ور نه مخار زنخ کوتاه ساز سخن
دانیکه شاخ هوسکب را نداده ثمر
قاآنیا جوِ زر در چشم سیمبران
صد ره گزیده ترست از صد هزار هنر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۴ - در ستایش نواب فریدون میراز طاب ثراه گوید: دوشینه کاین نیلی صدف گشت ازکواکب پر دررقصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در ستایش پادشاه جمجاه محمدشاه غازی و فتح خوارزم گوید: رسید؛ چه؟ خبر فتح؛ کی رسید؟ سحر
اطلاعات
وزن: مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دی آمد از در من آن دلفریب پسر
افکنده دام بلا زلفش به روز مطر
هوش مصنوعی: یک روز جوان جذابی به در من آمد و با زلفهایش مرا در دام مشکلاتی که به وجود آورده بود، گرفتار کرد.
بودی به رنگ قمر رخشنده چهره او
نه کی ز سرو روان تابیده جرم قمر
هوش مصنوعی: چهره او درخشان و همچون رنگ ماه است، نه مانند سرو زیبایی که بر زندگانی تابیده باشد.
بر سرو قامت او افتاده همچو کمند
پرحلقه سلسلهیی همرنگ مشک تتر
هوش مصنوعی: قامت او به زیبایی مانند درخت سرو است و بر آن حلقهای از زنجیرهای مشکی رنگی آویزان شده که حکایت از جذابیت و دلفریبی او دارد.
حاشانه مشک تتر هرگزکه از بر سرو
چندین شکنج و شکن سر داده یک به دگر
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان حاشیهی مشک را که از سرهای بلند سرو پیچوخمهای زیادی دارد، به یکدیگر مرتبط کرد.
گفتی دوهندوی مستگردیده ازپی لعب
آسیمهسار و نگون آون ز شاخ شجر
هوش مصنوعی: گفتی که دو جوان سرمست به دنبال بازی و تفریح، در حال چرخیدن و نشستن از درخت جدا میشوند.
یا نی دو مار سیه آسیمه سارودمان
دارد به سایهٔ سرو از آفتابگذر
هوش مصنوعی: بیت به تصویری از نی یا نینوایی اشاره دارد که در آن دو مار سیاه وجود دارد و مینوازد. این تصویر به معنای زیبایی و آرامش در زیر سایه درخت سرو در برابر تابش آفتاب است. به طور کلی، اینجا نوعی از تضاد میان ظلمت و روشنایی، و همچنین آرامش و خطر به تصویر کشیده شده است.
یا نی دو دزد دغل پی بردهاند بهگنج
از بهر غارت سیم یازیده دست ظفر
هوش مصنوعی: دو دزد چالاک متوجه گنجی شدهاند و بهمنظور دزدی، اقدام به جمعآوری ثروت کردهاند.
آری نگار ختن دارد ز سیم سرین
گنجی نهفته همی بیغش به زیر کمر
هوش مصنوعی: راستی، معشوقهی خوشرو از گوهر نادر و گرانبهایی برخوردار است که به طور پنهانی در زیر کمرش نهفته است.
دارند خلق جهان ازگنج فربه او
از غصه کو به دل از ناله دست به سر
هوش مصنوعی: خلق جهان از نعمتهای پر برکت او بهرهمندند، اما دلها از غم و ناله پر است و احساس ناراحتی میکنند.
وان ترک تنگ دهان از بس بخیل بود
پیوسته منع کند آن سیم را زنفر
هوش مصنوعی: او که به خاطر بخیلیاش، همیشه مانع از رسیدن نقرهای به آن زن میشود، دهانش را هم تنگ گذاشته است.
غافل که سیم خود ار بر مستحق دهد
از بذل سیم شود نامش به دهر سمر
هوش مصنوعی: اگر کسی از روی غفلت مال و ثروت خود را به کسی بدهد که شایسته آن نیست، در دنیا نامش به بدی خواهد رفت.
ایکاش نقره ی او بودی مرا که همی
میداد می که مرا گردد فزوده خطر
هوش مصنوعی: ای کاش مانند نقره او بودی تا به من می داد و باعث می شد که خطر من بیشتر شود.
باری به خلوت من آن غارت دل و دین
چون در رسید ز راه چون برگزید مقر
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص که دل و ایمانم را به تاراج برده است، به خلوت من رسید، مانند این است که راهی را انتخاب کرده که تنها به او میرسد و در نتیجه به دل من نزدیک شده است.
گفتم بیا صنما ایکز فروغ رخت
روشن شدست مرا دیوار و خانه و در
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای محبوب من، که نور چهرهات باعث شده است که دیوارها و خانه و در من روشن شوند.
خواهمکه بوسه زنم بر تنگ شکر تو
تا کام و لب ز لبت شیرین کنم به مگر
هوش مصنوعی: میخواهم بر ظرف شیرین تو بوسهای بزنم تا از لبان تو طعم شیرینی بچشم و لذتی ببرم.
خندید وقت ولی از روی عادت و رسم
نشنیدهام که دهد کس بوسه بر به شکر
هوش مصنوعی: در هنگام خندیدن، به نظر میرسد تنها از روی عادت این کار را انجام میدهد. هرگز نشنیدهام که کسی به خاطر محبت و عشق، بوسهای بر لبان معشوق بزند.
ویژه ز بس که لطیف این شکری که مرا
بگدازد ار کندی بر در نسیم گذر
هوش مصنوعی: به خاطر لطافت و زیبایی این شکر، شاید اگر نسیم به آن بوزد، به شدت مجذوب و تحت تاثیر قرار میگیرم.
کی احتمالکند دمهای سرد ترا
کامد به نزد خرد از زمهریر بتر
هوش مصنوعی: کی میتواند تصور کند که دمی سرد از سمت تو به نزد عقل و تفکر بیاید، در حالی که سرمای زمهریر از آن بدتر است؟
یک ره در آینه بین بر خلق منکر خود
تا دانی آنکه ترا باشد چگونه سیر
هوش مصنوعی: در آینه به خود نگاهی بینداز و ببین که چگونه در برابر دیگران به نظر میرسی، تا بفهمی که واقعاً چه نوع آدمی هستی و احساساتت چگونه است.
چندانکه هست ترا پروای خدمت من
باشد اضافه مرا از صحبت تو حذر
هوش مصنوعی: تا زمانی که به من اهمیت میدهی، در خدمتت هستم. اما از این که در کنار تو باشم، دوری میکنم.
گر میل صحبت من داری و بوس و کنار
ایدون به نقد بزن دستی بهکیسهٔ زر
هوش مصنوعی: اگر تمایل داری با من صحبت کنی و نزدیکی و محبت داشته باشی، هماکنون باید به طلا و دارایی خود دست بزن و شروع به عمل کن.
کام از لب و دهنم بیزر کسی نستد
ها زر بیار و فزون زین عرض خود بمبر
هوش مصنوعی: کسی از لب و دهان من چیزی نمیخورد، پس پول بیاور و بیشتر از این ادعای خود را برطرف کن.
گفتم بلای نپسندی ار به بلا
جانم ز سر بهلا این عجب و کبر و بطر
هوش مصنوعی: گفتم اگر بلای ناپسندی برایم پیش بیاید، باید جانم را فدای آن کنم. این وضعیت عجیب، متکبرانه و مفرط است.
هر چند کیسه و جیب از زر تهی بودم
دارم ز نظم دری آماده گنج و گهر
هوش مصنوعی: با اینکه جیب و کیسهام از طلا خالی بود، اما با نظم و هنر خود ثروتی از گوهر و جواهر فراهم کردهام.
گفتا که گنج و گهر گر باشدت بفروس
آنگه به مشت زرم این گنج سیم بخر
هوش مصنوعی: اگر گنج و جواهر داشته باشی، آنها را بفروش و با پولی که به دست میآوری، این گنج پنهان را بخر.
ور نه مخار زنخ کوتاه ساز سخن
دانیکه شاخ هوسکب را نداده ثمر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به دنبال شخصی با کلامی کوتاه و مختصر باشی، باید بدانستی که این افراد در واقع نمیتوانند میوهای از خواستههای خود را به بار بیاورند.
قاآنیا جوِ زر در چشم سیمبران
صد ره گزیده ترست از صد هزار هنر
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال ثروت و زر هستند، به ارزش ذاتی هنرها توجهی نمیکنند و در حقیقت، ثروت برای آنها از هر هنری مهمتر است. پول و جواهر برای آنها اولویت بیشتری دارد و برتری بیشتری به نظر میرسد.