قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - در تغزل و تشبیب
بس دلبرکانند به هر بوم و به هر بر
یارب چکند یک دل با این همه دلبر
آن میبردش از چپ و این میکشد از راست
مسکیندلکم مانده در اینکشمکش اندر
گه میکشدش این به دو ابروی مقوس
گه میکشدش آن به دو گیسوی معنبر
این میکندش صید بدو تافته چوگان
آن مینهدش قید به دو بافته چنبر
این میکشدش گه به رخ از ابرو شمشیر
آن میزندش گه به تن از مژگان خنجر
گاهی غمش از شوق سرینی شده فربه
گاهی تنش از عشق میانی شده لاغر
گه تاب برد آن یکش از تاب دو سنبل
گه خواب برد آن یکش از خواب دو عبهر
گه میچرد از زلف بتی سنبل بویا
گه میخورد از لعل لبی قند مکرر
مسکین دلکم راکه خدا باد نگهدار
خود را نتواند که نگهدارد در بر
بیند لب آن را لبش از غصه شود خشک
بیند رخ این را رخش از گریه شود تر
گه طرهٔ آن بیند و اندوه کند ساز
گه غرهٔ این بیند و فریاد کند سر
گه موی مهی بیند بر روی پریشان
از مویه به خود پیچد چون موی بر آذر
گه خال بتی بیند چون عود بر آتش
واهش ز درون خیزد چون دود ز مجمر
چون تاب گهی جای کند در شکن زلف
چون خال گهی پای نهد بر رخ دلبر
من این دل سودازده بالله که نخواهم
بیرون کشمش با رگ و با ریشه ز پیکر
بفروشمش ار کس خرد از من به زر و سیم
کامروز همم سیم به کار آید و هم زر
ور کس به زر و سیم دل از من نستاند
بشتابم و سوداکنمش با دل دیگر
نینی غلطم کس دل دیوانه نخواهد
دیوانه بود هرکه به دیوانهکند سر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰ - مطلع ثانی: کای همچو ابر جود تو فایض به خشک و ترقصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در مرثیهٔ امیرزادهٔ فردوس و ساده فاطمهسلطان صبیهٔ امیر دیوان طاب ثراه: به هر بهار گُل از زیر گِل برآرد سر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس دلبرکانند به هر بوم و به هر بر
یارب چکند یک دل با این همه دلبر
هوش مصنوعی: ای کاش در هر گوشه و کنار، دلبرانی باشند که با تمام وجود، یک دل را در کنار این همه دلبر داشته باشند.
آن میبردش از چپ و این میکشد از راست
مسکیندلکم مانده در اینکشمکش اندر
هوش مصنوعی: او از طرف چپ به سمت خود میکشد و آن دیگری از سمت راست، و من که دلسوختهام، در این کشمکش گرفتار ماندهام.
گه میکشدش این به دو ابروی مقوس
گه میکشدش آن به دو گیسوی معنبر
هوش مصنوعی: گاهی ابروهای کمانی او جذبهای دارند که آدم را به سوی خود میکشند و گاهی هم زیبایی و لطافت گیسوانش باعث میشود که دل را به چنگ آورد.
این میکندش صید بدو تافته چوگان
آن مینهدش قید به دو بافته چنبر
هوش مصنوعی: این شخص با چارهای که میسازد، به راحتی شکار میشود و مانند یک چوگان به او یاری میرساند. آن شخص نیز او را به وسیلهای خاص، مهار و کنترل میکند.
این میکشدش گه به رخ از ابرو شمشیر
آن میزندش گه به تن از مژگان خنجر
هوش مصنوعی: این فرد به طور مرموز و پیوسته دو نوع آسیب را به دیگری میزند؛ گاهی با ابرویش که به نوعی به شمشیر شباهت دارد و گاهی با مژگانش که مانند خنجری در بدن طرف تأثیر میگذارد.
گاهی غمش از شوق سرینی شده فربه
گاهی تنش از عشق میانی شده لاغر
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر شوق و خوشحالی، دلش پُر و سنگین میشود و گاهی به خاطر عشق، به شدت دلش ضعف میرود و لاغر میشود.
گه تاب برد آن یکش از تاب دو سنبل
گه خواب برد آن یکش از خواب دو عبهر
هوش مصنوعی: گاهی یکی از دو طرف تاب و تندی را تحمل میکند، و گاهی دیگر طرف آن، خواب و آرامش را از دست میدهد.
گه میچرد از زلف بتی سنبل بویا
گه میخورد از لعل لبی قند مکرر
هوش مصنوعی: گاهی از زلفِ بتی خوشبو بویی به مشام میرسد و گاهی نیز از لبِ او که مانند قند شیرین است، لذتی جاری میشود.
مسکین دلکم راکه خدا باد نگهدار
خود را نتواند که نگهدارد در بر
هوش مصنوعی: دل بینوا و غمزدهام را نمیتواند حتی خدا هم در آغوش خود نگهدارد و محافظت کند.
بیند لب آن را لبش از غصه شود خشک
بیند رخ این را رخش از گریه شود تر
هوش مصنوعی: اگر کسی لب آن را ببیند، از غصه لبهایش خشک میشود و اگر این چهره را ببیند، چهرهاش از گریه خیس میگردد.
گه طرهٔ آن بیند و اندوه کند ساز
گه غرهٔ این بیند و فریاد کند سر
هوش مصنوعی: گاهی وجود آن شخص باعث میشود که به فکر و اندیشه فرو بروی و احساس غم کنی، و گاهی هم جمال او تو را به وجد میآورد و باعث فریاد و شادیات میشود.
گه موی مهی بیند بر روی پریشان
از مویه به خود پیچد چون موی بر آذر
هوش مصنوعی: زمانی که کسی موی زیبایی را بر روی چهره پریشان مشاهده میکند، از شدت ناراحتی و غم خود را در هم میپیچد مانند موهایی که به آتش میپیچند.
گه خال بتی بیند چون عود بر آتش
واهش ز درون خیزد چون دود ز مجمر
هوش مصنوعی: گاه انسانی که به زیبایی معشوق خود نگاه میکند، مانند عود در حال سوختن بر روی آتش، از درونش احساسات و عواطفی برمیخیزد که همچون دود از مشعل خارج میشود.
چون تاب گهی جای کند در شکن زلف
چون خال گهی پای نهد بر رخ دلبر
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و شگفتی چون نوری در میان زلفهای خمیدهاش رخ نمایان میشود، و گاه شاهد زیبایی او بر چهرهاش هستیم.
من این دل سودازده بالله که نخواهم
بیرون کشمش با رگ و با ریشه ز پیکر
هوش مصنوعی: من این دل پر از آرزو و شوق را به هیچ وجه نمیتوانم از بدنم جدا کنم، حتی اگر بخواهم.
بفروشمش ار کس خرد از من به زر و سیم
کامروز همم سیم به کار آید و هم زر
هوش مصنوعی: اگر کسی از من بخواهد که این عشق را بفروشم به قیمت طلا و نقره، امروز هم نقره و هم طلا به کارم میآید.
ور کس به زر و سیم دل از من نستاند
بشتابم و سوداکنمش با دل دیگر
هوش مصنوعی: اگر کسی با ثروت و جواهرات بتواند دل مرا از من بگیرد، من سریعاً میروم و با دلی دیگر به او توجه میکنم.
نینی غلطم کس دل دیوانه نخواهد
دیوانه بود هرکه به دیوانهکند سر
هوش مصنوعی: هیچکس نمیخواهد دیوانه شود، اما هر کسی که با دیوانهای درافتد و خود را درگیر کند، به سمت دیوانگی میرود.