گنجور

شمارهٔ ۹۶

سنگ بیداد بتان آیینه دل را شکست
هر تمنایی که در دل داشتم صورت نبست
وصل آن مه گر میسر نیست ما را دور نیست
مقصدی داریم عالی همتی داریم پست
ز آتش دل بس که از هر زخم سر زد شعله
سوخت چون تیرت دمی هر کس که پهلویم نشست
جوهر هستی متاع وصل جانان را بهاست
ما کجا و این هوس ما را که می گوید که هست
جای جز در دل مکن معشوق را گر عاشقی
سنگ دل باید که باشد هر که شد آتش پرست
کام خواهی صبر کن پرویز وار ای کوهکن
کی توان بر خورد از شیرین لبان با زور دست
دل که در عشقت امید وصل و بیم هجر داشت
سوخت وز تشویش نیک و بد فضولی باز رست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سنگ بیداد بتان آیینه دل را شکست
هر تمنایی که در دل داشتم صورت نبست
هوش مصنوعی: در برابر ظلم و ستمی که از جانب معشوق به من رسید، دل من شکسته و خرد شده است. هر آرزویی که در دل داشتم، هیچ‌گاه به واقعیت نپیوست و محقق نشد.
وصل آن مه گر میسر نیست ما را دور نیست
مقصدی داریم عالی همتی داریم پست
هوش مصنوعی: اگر به وصال آن ماه زیبا نرسیم، نگران نباشیم؛ چرا که هدفی بلند و آرزوهایی والا داریم حتی اگر در شرایط پایین‌تری قرار داشته باشیم.
ز آتش دل بس که از هر زخم سر زد شعله
سوخت چون تیرت دمی هر کس که پهلویم نشست
هوش مصنوعی: از دل آتشین من به قدری شعله بلند شده که هر زخم جدیدی که بر من وارد می‌شود، همچون تیر به دل می‌نشیند و هر کسی که کنارم می‌نشیند، از این آتش سوزان متاثر می‌شود.
جوهر هستی متاع وصل جانان را بهاست
ما کجا و این هوس ما را که می گوید که هست
هوش مصنوعی: اساس وجود، ارزش ارتباط با محبوب را دارد. ما کجا و این آرزو که به ما می‌گوید وجود دارد، چه معنایی دارد؟
جای جز در دل مکن معشوق را گر عاشقی
سنگ دل باید که باشد هر که شد آتش پرست
هوش مصنوعی: هرگز معشوق را در جایی جز دلت قرار نده، اگر عاشق هستی. اگر سنگدل باشی، باید چنین باشد، زیرا هر کسی که شیفته آتش باشد، باید آمادهٔ سوختن نیز باشد.
کام خواهی صبر کن پرویز وار ای کوهکن
کی توان بر خورد از شیرین لبان با زور دست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به خواسته‌ات برسی، باید صبر کنی. ای سنگ‌تراش، آیا می‌توانی با زور دست، لذتی مانند لبان شیرین را به دست آوری؟
دل که در عشقت امید وصل و بیم هجر داشت
سوخت وز تشویش نیک و بد فضولی باز رست
هوش مصنوعی: دل که در عشق تو امیدی به وصال و هراسی از جدایی داشت، با سوختن و سوزاندن این عشق، از نگرانی درباره خوبی و بدی و فضولی دیگران رهایی یافت.

حاشیه ها

1403/03/26 23:05
Khishtan Kh

 

برد دل ارزان ز من خود دل به ارزانی نبست

زان که آسانش بکف آورد به آسانی شکست

نه شناسم آشنایی نه شناسد آشنایم

گرد راهش بس مرا بر چشم و پیشانی نشست