شمارهٔ ۶۵
عمر دراز من که پریشان گذشته است
در آرزوی گیسوی جانان گذشته است
ذوق وصال اگر نشناسیم دور نیست
اوقات ما همیشه به هجران گذشته است
داریم آتشی ز تو در دل که سوختست
غیر تو هر که در دل سوزان گذشته است
در دل گذشته است خیال اجل مرا
هر جا که ذکر غمزه جانان گذشته است
بگذر طبیب از سر درمان درد من
بیمار درد عشق ز درمان گذشته است
هر دم بناوک تو که در جان گرفته جا
دل میل می کند مگر از جان گذشته است
زاهد ز ما مجو سر و سامان که مست عشق
ز اندیشه بی سر و سامان گذشته است
افغان ز چرخ گر گذرانی چه فایده
چون کار تو فضولی از افغان گذشته است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمر دراز من که پریشان گذشته است
در آرزوی گیسوی جانان گذشته است
هوش مصنوعی: زندگی من که پر از مشکلات و تنشها بودهاست، در واقع تنها در انتظار و آرزوی زیبایی و محبت محبوب سپری شده است.
ذوق وصال اگر نشناسیم دور نیست
اوقات ما همیشه به هجران گذشته است
هوش مصنوعی: اگر لذت وصل را نشناسیم، دور از انتظار نیست که زمانهای ما همیشه در یاد جدایی سپری شده است.
داریم آتشی ز تو در دل که سوختست
غیر تو هر که در دل سوزان گذشته است
هوش مصنوعی: ما آتشی از عشق تو در دل داریم که تنها خودت میتوانی آن را خاموش کنی و هیچکس دیگر نمیتواند از عهده این آتش برآید.
در دل گذشته است خیال اجل مرا
هر جا که ذکر غمزه جانان گذشته است
هوش مصنوعی: در دل من همیشه یاد مرگ حضور دارد، هر جا که به یاد زیباییهای محبوبم میافتم.
بگذر طبیب از سر درمان درد من
بیمار درد عشق ز درمان گذشته است
هوش مصنوعی: ای طبیب، از معالجه من بگذر، چون دیگر راه چارهای برای درد عشق ندارم و این درد جانکاه فراتر از درمان است.
هر دم بناوک تو که در جان گرفته جا
دل میل می کند مگر از جان گذشته است
هوش مصنوعی: هر لحظه نوای تو که در جانم جا گرفته، دل را به پرواز در میآورد، مگر اینکه از جان گذشته باشد.
زاهد ز ما مجو سر و سامان که مست عشق
ز اندیشه بی سر و سامان گذشته است
هوش مصنوعی: ای زاهد، از ما انتظار نظم و ترتیب نداشته باش، چرا که عاشق واقعی از تفکر و تامل بیرون آمده و در بینظمی عشق غرق شده است.
افغان ز چرخ گر گذرانی چه فایده
چون کار تو فضولی از افغان گذشته است
هوش مصنوعی: اگر از درد و نالهی دیگران عبور کنی، چه فایده دارد؟ زیرا کار تو تنها دخالت و فضولی در این نالههاست و هیچ تأثیری بر آنها نخواهد گذاشت.