گنجور

شمارهٔ ۵۱

باز خونبارست مژگانم نمی‌دانم چرا
اضطرابی هست در جانم نمی‌دانم چرا
عالمی بر حال من حیران و من بر حال خود
مانده‌ام حیران که حیرانم نمی‌دانم چرا
روزگاری شد که بدحال و پریشانم ولی
بس که بدحال و پریشانم نمی‌دانم چرا
یار می‌دانم که می‌داند دوای درد من
لیک می‌گوید نمی‌دانم نمی‌دانم چرا
نی وصالم می‌رهاند از مصیبت نی فراق
در همه اوقات گریانم نمی‌دانم چرا
نیست کاری کآید از من هر طرف بی‌اختیار
می‌دواند چرخ گردانم نمی‌دانم چرا
درد خود را گرچه می‌دانم فضولی مهلک است
فارغ از تدبیر درمانم نمی‌دانم چرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز خونبارست مژگانم نمی‌دانم چرا
اضطرابی هست در جانم نمی‌دانم چرا
هوش مصنوعی: چشم‌هایم دوباره پر از اشک شده است و نمی‌دانم چرا اینقدر در درونم احساس نگرانی و اضطراب دارم.
عالمی بر حال من حیران و من بر حال خود
مانده‌ام حیران که حیرانم نمی‌دانم چرا
هوش مصنوعی: یک نفر با تعجب به وضعیت من نگاه می‌کند و من هم از وضع خودم گیج و سرگردان هستم، اما نمی‌دانم چرا اینقدر گیج هستم.
روزگاری شد که بدحال و پریشانم ولی
بس که بدحال و پریشانم نمی‌دانم چرا
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که حال خوبی ندارم و بسیار پریشانم، اما به قدری در این وضعیت قرار دارم که حتی نمی‌دانم چرا این‌طور شده‌ام.
یار می‌دانم که می‌داند دوای درد من
لیک می‌گوید نمی‌دانم نمی‌دانم چرا
هوش مصنوعی: دوستم می‌دانم که می‌داند چگونه می‌تواند به من کمک کند و درد‌های مرا تسکین بخشد، اما او به من می‌گوید که نمی‌داند، نمی‌دانم چرا این‌گونه می‌گوید.
نی وصالم می‌رهاند از مصیبت نی فراق
در همه اوقات گریانم نمی‌دانم چرا
هوش مصنوعی: نی که با آن می‌نوازم، من را از درد و سختی‌ها رها می‌کند، اما از جدایی همواره در حال گریه هستم و نمی‌دانم چرا این احساس در من وجود دارد.
نیست کاری کآید از من هر طرف بی‌اختیار
می‌دواند چرخ گردانم نمی‌دانم چرا
هوش مصنوعی: هیچ کاری از من برنمی‌آید، اما در همه جا به‌طرز غیرقابل کنترلی چرخ زندگی‌ام در حال چرخش است و نمی‌دانم چرا این‌گونه است.
درد خود را گرچه می‌دانم فضولی مهلک است
فارغ از تدبیر درمانم نمی‌دانم چرا
هوش مصنوعی: من به دردی که دارم آگاه هستم، اما می‌دانم که بی‌ملاحظگی در این مورد خطرناک است. با این حال، نمی‌دانم چرا نمی‌توانم راه حلی برای درمان خود پیدا کنم.