گنجور

شمارهٔ ۲۴۸

مه من از تو غم بی حساب دارد دل
هزار محنت و صد اضطراب دارد دل
بیاد نرگس مست تو خسته است مدام
چه گویمت که چه حال خراب دارد دل
دلیل رفعتش این بس میانه عشاق
که چون تو دلبر عالی جناب دارد دل
بکفر زلف بتان داد نقد ایمان را
وزین معامله قصد ثواب دارد دل
دمی ز ناخوشی غم نجات می طلبد
نه از خوشیست که میل شراب دارد دل
فغان که تا شده است از بهشت وصل تو دور
مرا بآه و فغان در عذاب دارد دل
بسوز سینه فضولی نمی دهد تسکین
شکایت از نم چشم پرآب دارد دل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مه من از تو غم بی حساب دارد دل
هزار محنت و صد اضطراب دارد دل
هوش مصنوعی: ماه من، دلش از تو غم‌های بی‌شماری دارد و هزار درد و صد نوع نگرانی در دلش وجود دارد.
بیاد نرگس مست تو خسته است مدام
چه گویمت که چه حال خراب دارد دل
هوش مصنوعی: دل همیشه به یاد زیبایی و جذابیت تو بی‌تاب و ناآرام است. چه بگویم از حال خراب و در هم ریخته‌ای که دارد؟
دلیل رفعتش این بس میانه عشاق
که چون تو دلبر عالی جناب دارد دل
هوش مصنوعی: عشق و محبت واقعی را در میان عاشقان می‌توان شناخت، زیرا کسی که مثل تو محبوب و با وقار است، دل را تسخیر می‌کند.
بکفر زلف بتان داد نقد ایمان را
وزین معامله قصد ثواب دارد دل
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی موهای معشوقان، ایمان خود را از دست داده‌ام و دل من از چنین معامله‌ای تنها به پاداش و ثواب فکر می‌کند.
دمی ز ناخوشی غم نجات می طلبد
نه از خوشیست که میل شراب دارد دل
هوش مصنوعی: دریغ از روزهای ناخوشی که دل به دنبال نجات از غم و اندوه است، نه اینکه از خوشی و خوشحالی بخواهد که به سمت عیش و نوش برود.
فغان که تا شده است از بهشت وصل تو دور
مرا بآه و فغان در عذاب دارد دل
هوش مصنوعی: افسوس که من از بهشت وصال تو دور مانده‌ام و دل مرا با ناله و آه در عذابی سخت فرو برده است.
بسوز سینه فضولی نمی دهد تسکین
شکایت از نم چشم پرآب دارد دل
هوش مصنوعی: دل به شدت از ناراحتی و درد می‌سوزد و فضولی در کار دیگران مانع آرامش اوست. او نمی‌تواند از ناراحتی‌اش شکایت کند، زیرا چشمانش پر از اشک است و این احساسات درونش را نمی‌تواند پنهان کند.