گنجور

شمارهٔ ۲۳۷

یارست فارغ از من و من بی قرار عشق
کار منست ناله و اینست کار عشق
نو عاشقم سزد که دل چاک من بود
اول گلی که می شکفد از بهار عشق
ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند
برخاسته است خار و خس از رهگذار عشق
دردا که هست دلبر من طفل و پیش او
نی هست قدر عاشق و نه اعتبار عشق
گلها اگر دمد ز سر خاک تربتم
باشد هنوز در دل من خار خار عشق
در دهر نیست روز خوش و روزگار خوش
الا که روز عاشقی و روزگار عشق
رسوا کنون نگشت فضولی ز عشق یار
هرگز نبوده این که نبودست یار عشق

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یارست فارغ از من و من بی قرار عشق
کار منست ناله و اینست کار عشق
هوش مصنوعی: دوست من بی‌خبر از حال من است و من در عشقش بی‌تاب و ناآرامم. کار من ناله و گریه است و این هم جزو وظایف عشق به شمار می‌رود.
نو عاشقم سزد که دل چاک من بود
اول گلی که می شکفد از بهار عشق
هوش مصنوعی: من تازه عاشق شدم و شایسته است که دل من پر از درد و رنج است، مانند نخستین گلی که در بهار عشق شکوفا می‌شود.
ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند
برخاسته است خار و خس از رهگذار عشق
هوش مصنوعی: ای دل، بیایید که عشق‌های پرشور گذشته مانند وامق و مجنون دوباره زنده شده‌اند و موانع و مشکلات از مسیر عشق کنار رفته‌اند.
دردا که هست دلبر من طفل و پیش او
نی هست قدر عاشق و نه اعتبار عشق
هوش مصنوعی: وای بر من که معشوقم هنوز کودک است و در حضور او هیچ اعتباری برای عاشق و عشق وجود ندارد.
گلها اگر دمد ز سر خاک تربتم
باشد هنوز در دل من خار خار عشق
هوش مصنوعی: اگر گل‌ها از خاک آرامگاه من جوانه بزنند، عشق در دل من همچنان پر از خاری خواهد بود.
در دهر نیست روز خوش و روزگار خوش
الا که روز عاشقی و روزگار عشق
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ روز و زمان خوشی وجود ندارد، جز روزهایی که در عشق سپری می‌شوند.
رسوا کنون نگشت فضولی ز عشق یار
هرگز نبوده این که نبودست یار عشق
هوش مصنوعی: عشق به محبوب همیشه باعث خجالت و رسوایی می‌شود. هرگز نبوده که این وضعیت به خاطر نبودن محبوب باشد.