گنجور

شمارهٔ ۱۷۴

تا مرا سودای شمع عارضت در سر نبود
سینه ام سوزان دلم صد پاره چشمم تر نبود
در گریبان دلم روزی که عشقت دست زد
هستیم را جز لباس نیستی در بر نبود
جان من روزی که شوق جوهر تیغ تو داشت
در جهان نام و نشان از جسم و از جوهر نبود
از ازل تنها مرا شد درد تنهایی نصیب
غالبا این درد را قابل کسی دیگر نبود
در جهان جز عاشقی کاری نکردم اختیار
چون کنم نسبت بمن کاری ازین بهتر نبود
هیچگه غمخانه ام را سیل خون نگشاد در
کز بلا صد خیل بهر دیدنم بر در نبود
پیش ازین حال فضولی را نمی دیدم خراب
در دل او غالبا درد و غم دلبر نبود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا مرا سودای شمع عارضت در سر نبود
سینه ام سوزان دلم صد پاره چشمم تر نبود
هوش مصنوعی: تا زمانی که به عشق چهره تو فکر نکرده بودم، قلبم نمی‌سوزد و حالتی نداشت، چشمم هم اشکی نداشت.
در گریبان دلم روزی که عشقت دست زد
هستیم را جز لباس نیستی در بر نبود
هوش مصنوعی: در روزی که عشق تو به من دست زد، جز حس بی‌وجودی، چیزی در دل و جانم نبود.
جان من روزی که شوق جوهر تیغ تو داشت
در جهان نام و نشان از جسم و از جوهر نبود
هوش مصنوعی: در روزی که عشق و آرزوی زیبایی و تضاد تو در دل من وجود داشت، دیگر هیچ چیز از جسم و ظاهر در این جهان اهمیت نداشت و همه چیز معنای خود را از دست داده بود.
از ازل تنها مرا شد درد تنهایی نصیب
غالبا این درد را قابل کسی دیگر نبود
هوش مصنوعی: از آغاز، من به تنهایی دچار درد شده‌ام و این درد، بیشتر از آن است که کسی دیگر بتواند آن را تحمل کند.
در جهان جز عاشقی کاری نکردم اختیار
چون کنم نسبت بمن کاری ازین بهتر نبود
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام تنها به عشق ورزی پرداخته‌ام و از آن فراتر نرفته‌ام. حال چگونه می‌توانم کاری بهتر از این برای خود تصور کنم؟
هیچگه غمخانه ام را سیل خون نگشاد در
کز بلا صد خیل بهر دیدنم بر در نبود
هوش مصنوعی: غمخانه‌ام هیچ وقت از شدت درد و غم پر از خون نشد، چون در برابر من، جمعیت زیادی از بلاها برای دیدنم در را نبسته‌اند.
پیش ازین حال فضولی را نمی دیدم خراب
در دل او غالبا درد و غم دلبر نبود
هوش مصنوعی: قبل از این، هرگز حال کسی را که مدام درگیر دغدغه‌ها و دردهای عاشقانه باشد نمی‌دیدم؛ او غالباً غم و اندوهی از معشوق خود تحمل می‌کرد.