گنجور

شمارهٔ ۱۵۴

ای که گویی که دلت خون نشود چون نشود
چه دلست آنکه ز بیداد بتان خون نشود
رونق حسن تو هر چند که افزون گردد
عشقم آن نیست که از حسن تو افزون نشود
داری آن حسن که گر پیش تو آید لیلی
نتواند که ترا بیند و مجنون نشود
رای عقلست که دل گرد خطت گم گردد
حکم عشقست کزان دایره بیرون نشود
می نویسم خط خونابه بلوح رخ زرد
آه اگر گلرخ من واقف مضمون نشود
هر چه واقع شود از دور درو نیست ثبات
عاقل آن به که بهر واقعه محزون نشود
یار را هست بحال تو فضولی رحمی
هست امید که این حال دگرگون نشود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که گویی که دلت خون نشود چون نشود
چه دلست آنکه ز بیداد بتان خون نشود
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی دل تو از درد و رنج خون نمی‌شود، چه دلی است آنکه از ظلم و ستم‌های بتان و معشوقانش هیچ دردی نمی‌کشد؟
رونق حسن تو هر چند که افزون گردد
عشقم آن نیست که از حسن تو افزون نشود
هوش مصنوعی: هرچقدر زیبایی تو بیشتر شود، عشق من به تو همچنان در همان سطح باقی می‌ماند و نمی‌تواند از زیبایی تو بیشتر شود.
داری آن حسن که گر پیش تو آید لیلی
نتواند که ترا بیند و مجنون نشود
هوش مصنوعی: تو آن زیبایی را داری که اگر لیلی در مقابلت قرار بگیرد، نمی‌تواند تو را ببیند و دیوانه نمی‌شود.
رای عقلست که دل گرد خطت گم گردد
حکم عشقست کزان دایره بیرون نشود
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که دل بر سر راه محبت گم می‌شود و این نشان از آن است که عشق حکم می‌کند که دل هیچ‌گاه از دایره این احساس خارج نشود.
می نویسم خط خونابه بلوح رخ زرد
آه اگر گلرخ من واقف مضمون نشود
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنجی که در چهره‌ی زردم می‌بینم، به قلم می‌آورم و با غم و اندوهی که در دل دارم، می‌خواهم بگویم اگر محبوب زیبایم از این احساس من باخبر نشود، چه خواهد شد.
هر چه واقع شود از دور درو نیست ثبات
عاقل آن به که بهر واقعه محزون نشود
هوش مصنوعی: هر چه در دور اتفاق می‌افتد، ثابت و پایدار نیست. عقل انسان بهتر است که به خاطر حوادث و اتفاقات ناراحت نشود.
یار را هست بحال تو فضولی رحمی
هست امید که این حال دگرگون نشود
هوش مصنوعی: یار به خاطر حال تو نگران است و امید دارد که وضع تو تغییر نکند.