شمارهٔ ۱۳۷
عکس قد او آینه بربود خطا کرد
خود را چو دل ما هدف تیر بلا کرد
اشک آینه دار قد خم گشته من شد
دردا که قدم را غم عشق تو دو تا کرد
فریاد ز ناسازی طالع که نکردیم
جا در دل آن ماه که جا در دل ما کرد
کار غم تو با دل تنگم شب هجران
کاریست که با غنچه دم باد صبا کرد
تو گرد ز دامن بفشاندی و من از غم
مردم که چرا بخت مرا از تو جدا کرد
خون ریخت جگر سوخت بدن خست دل آزرد
با ما غم عشق تو چه گویم که چها کرد
برداشت دل از سجده ابروی بتان سر
در حیرت آنم که چنین سهو چرا کرد
تا قطره آبی نشد از جای نجنبید
در هر دل پرسوز که پیکان تو جا کرد
در پنجه غم ماند گریبان فضولی
زان روز که دامان تو از دست رها کرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عکس قد او آینه بربود خطا کرد
خود را چو دل ما هدف تیر بلا کرد
هوش مصنوعی: عکس قد او آینه را برید و از بین برد، او اشتباه کرد، زیرا خود را هدف تیر مصیبت دل ما قرار داد.
اشک آینه دار قد خم گشته من شد
دردا که قدم را غم عشق تو دو تا کرد
هوش مصنوعی: اشکهای من که مانند آینهای صاف هستند، به خاطر ناراحتی و غم عشق تو، باعث شده قد من خم شود. ای دریغا که عشق تو چقدر بار سنگینی بر دوشم گذاشته است.
فریاد ز ناسازی طالع که نکردیم
جا در دل آن ماه که جا در دل ما کرد
هوش مصنوعی: فریاد میزنیم از اینکه سرنوشت برای ما مناسب نبود، چرا که ما جایی در قلب آن ماه ایجاد نکردیم، در حالی که او در دل ما جا دارد.
کار غم تو با دل تنگم شب هجران
کاریست که با غنچه دم باد صبا کرد
هوش مصنوعی: غم تو در دل من، مثل حالتی است که در شب جدایی ایجاد میشود؛ کاری که با غنچه در هنگام وزش نسیم صبح میشود.
تو گرد ز دامن بفشاندی و من از غم
مردم که چرا بخت مرا از تو جدا کرد
هوش مصنوعی: تو گردی از دامن خود پاشیدی و من از درد و غم به حال خود مینگرم که چرا بخت من را از تو دور کرد.
خون ریخت جگر سوخت بدن خست دل آزرد
با ما غم عشق تو چه گویم که چها کرد
هوش مصنوعی: خون چکیده و جگر سوخته، بدن خسته و دل آزرده است. نمیدانم از عشق تو چه بگویم و چه بلایی بر سرم آوردهای.
برداشت دل از سجده ابروی بتان سر
در حیرت آنم که چنین سهو چرا کرد
هوش مصنوعی: دل خود را از سجده کردن به ابروهای بتان برداشتهام و اکنون دچار حیرت و شگفتی هستم که چرا چنین اشتباهی کردم.
تا قطره آبی نشد از جای نجنبید
در هر دل پرسوز که پیکان تو جا کرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که هیچ آبی از جایش حرکت نکند، در دلهای پرآشوب که تیر تو را در خود جا دادهاند، هیچ تحولی نخواهد بود.
در پنجه غم ماند گریبان فضولی
زان روز که دامان تو از دست رها کرد
هوش مصنوعی: از آن روزی که تو دیگر از دستم رها شدی، من در چنگال غم و ناراحتی گرفتار ماندم و حتی به خودم نمیتوانم برسما.