گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد
هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد
قضا که عشق توام یاد داد می دانست
که غیر عشق تو کار دگر نخواهم کرد
چنان ز دست غمت خاک کرده ام بر سر
که روز حشر سر از خاک بر نخواهم کرد
مپرس حال دل خسته ام طبیب که من
ز راز خویش کسی را خبر نخواهم کرد
نمی برم ز تو پیوند گر برند سرم
بترک سر ز تو قطع نظر نخواهم کرد
سرم خوشست بسودا اگر چه می دانم
که با چنین سر و سودا بسر نخواهم کرد
فضولی آتش غم گر دهد بباد مرا
شکایت از غم آن سیمبر نخواهم کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد
هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد
هوش مصنوعی: هرگز از تو جدا نخواهم شد و حتی به پای تو نیز افتاده‌ام. عشق و یاد تو همیشه در ذهن من خواهد ماند و نمی‌توانم تو را فراموش کنم.
قضا که عشق توام یاد داد می دانست
که غیر عشق تو کار دگر نخواهم کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت این عشق به من آموخت که جز عشق تو هیچ کار دیگری نخواهم کرد.
چنان ز دست غمت خاک کرده ام بر سر
که روز حشر سر از خاک بر نخواهم کرد
هوش مصنوعی: من آن‌قدر به خاطر غم تو خود را خوار و زار کرده‌ام که حتی در روز قیامت هم از زمین سر بلند نخواهم کرد.
مپرس حال دل خسته ام طبیب که من
ز راز خویش کسی را خبر نخواهم کرد
هوش مصنوعی: از پزشک حال دلم را نپرس، چون من هرگز راز درونم را به کسی نخواهم گفت.
نمی برم ز تو پیوند گر برند سرم
بترک سر ز تو قطع نظر نخواهم کرد
هوش مصنوعی: من از تو رابطه‌ای نخواهم برید، حتی اگر سرم را هم ببرند. از تو چشم‌پوشی نخواهم کرد.
سرم خوشست بسودا اگر چه می دانم
که با چنین سر و سودا بسر نخواهم کرد
هوش مصنوعی: من اگرچه می‌دانم که این افکار و آرزوهای پیچیده به هیچ جا نخواهند رسید، اما با این حال از داشتن آن‌ها خوشحالم و لذت می‌برم.
فضولی آتش غم گر دهد بباد مرا
شکایت از غم آن سیمبر نخواهم کرد
هوش مصنوعی: اگر غم من آتش بزند و مرا به باد ببرد، شکایتی از این غم به آن معشوق نخواهم کرد.