گنجور

شمارهٔ ۷

هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت
حدیث سوز نهانم بهر زبان انداخت
طمع ز شکر لعلت بریده بودم لیک
تبسم تو مرا باز در گمان انداخت
من و ترا ز حسد غالبا نخواست بهم
قضا که تفرقه هجر در میان انداخت
گهی که وصل تو جستم هزار خار بلا
فلک براه من زار ناتوان انداخت
قد مرا که کمانیست بهر ناوک آه
شکست چرخ و بخاک ره بتان انداخت
اگر نداشت گمان ضرر از آن ناوک
چرا بزور شکستی برین کمان انداخت
ز من نماند نشانی و چرخ در هر دم
هزار تیر برین خاک بی نشان انداخت
چو آسمان شده اعضای من پر از پیکان
ز تیرهای حوادث که آسمان انداخت
نماند در نظر من زمانه را قدری
مرا ز چشم عنایت ز بهر آن انداخت
ستمگرا فلکا بعد ازین بجانب من
خدنگ ظلم و اهانت نمی توان انداخت
چرا که بر سر من سایه افاضه من
لوای معدلت سرور زمان انداخت
زهی سپهر جنابی که چون بعرصه حکم
بانبساط بساط علوشان انداخت
به خلق شفقت او وعده اعانت داد
بملک رأفت او پرتو امان انداخت
زمانه داشت بکف تیغ ظلم و خنجر جور
چو دید صولت او را ز کف روان انداخت
ز سنگ کوه وقارض اساس کرد درست
قضا که طرح طربخانه جهان انداخت
بهار گلشن جاه جلال جعفر بیک
که عدل او به جهان رونق چنان انداخت
بلند منزلتا آن تویی که خازن دهر
بخاک راه تو محصول بحر و کان انداخت
نوال لطف عمیمت ز بهر وجه معاش
به پیش جمله ارباب فقر خوان انداخت
عدوی جاه ترا برق خانه سوز حسد
دم مشاهده آتش به خان و مان انداخت
فضولی از سر اخلاص هر کجا که دمی
در ثنای تو در عرصه بیان انداخت
هزار شوق پی دولت ملازمتت
بجان نکته گذاران خرده دان انداخت
بسان سیل که از چشمه ای جدا گردد
اگر چه هجر تو او را به صد فغان انداخت
امید هست که یابد چو خاک تسکینی
بصد امید چو خود را بر آستان انداخت
امید هست ز الطاف آنکه قدرت او
بساط سبزه ز سبزه به بوستان انداخت
به برگهای نهال سعادت تو دهد
چنان ثبات که نتواندش خزان انداخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت
حدیث سوز نهانم بهر زبان انداخت
هوش مصنوعی: شعله شمع عشق تو قلبم را شعله‌ور کرده و داستان سوزش پنهان دلم را به زبانم آورده است.
طمع ز شکر لعلت بریده بودم لیک
تبسم تو مرا باز در گمان انداخت
هوش مصنوعی: من از طمع به زیبایی لب‌های تو دست کشیده بودم، اما لبخند تو دوباره مرا به گمان و امید واداشت.
من و ترا ز حسد غالبا نخواست بهم
قضا که تفرقه هجر در میان انداخت
هوش مصنوعی: من و تو به خاطر حسد و کینه یکدیگر را نمی‌خواستیم؛ قدر مقدر باعث شد که جدایی و دوری بین ما بیفتد.
گهی که وصل تو جستم هزار خار بلا
فلک براه من زار ناتوان انداخت
هوش مصنوعی: گاهى که به جست و جوی وصال تو برآمدم، هزاران درد و رنج از سرنوشت بر من تحمیل شد و مرا به سختی به زمین انداخت.
قد مرا که کمانیست بهر ناوک آه
شکست چرخ و بخاک ره بتان انداخت
هوش مصنوعی: قد من همچون کمان است که برای تیر انداختن آماده شده؛ اما در اثر غم و افسوس، چرخ زمان مرا به زمین انداخته و برادرم را به خاک می‌کشد.
اگر نداشت گمان ضرر از آن ناوک
چرا بزور شکستی برین کمان انداخت
هوش مصنوعی: اگر گمان نمی‌کردی که تیر زدن به این کمان ممکن است برایت ضرر داشته باشد، پس چرا با زور آن را شکستید و میاندازید؟
ز من نماند نشانی و چرخ در هر دم
هزار تیر برین خاک بی نشان انداخت
هوش مصنوعی: از من هیچ نشانی باقی نمانده و هر لحظه گردونه زمان هزاران تیر بر این خاک بی‌نشان پرتاب می‌کند.
چو آسمان شده اعضای من پر از پیکان
ز تیرهای حوادث که آسمان انداخت
هوش مصنوعی: بدن من مانند آسمان پر از تیرهای حوادث شده است که همانند پیکانی در زندگی‌ام سقوط کرده‌اند.
نماند در نظر من زمانه را قدری
مرا ز چشم عنایت ز بهر آن انداخت
هوش مصنوعی: در ذهن من، دنیا دیگر اهمیت ندارد و تنها به خاطر محبت و توجهی که به من شده، از نظر نرفته است.
ستمگرا فلکا بعد ازین بجانب من
خدنگ ظلم و اهانت نمی توان انداخت
هوش مصنوعی: ستمکاران، بعد از این، نمی‌توانند به سمت من تیرهای ظلم و بی‌احترامی پرتاب کنند.
چرا که بر سر من سایه افاضه من
لوای معدلت سرور زمان انداخت
هوش مصنوعی: چرا که بر بالای سر من، سایه‌ای از فضل و شکوه قرار گرفته است که پرچم عدالت را به همراه خود دارد و به من افتخار می‌بخشد.
زهی سپهر جنابی که چون بعرصه حکم
بانبساط بساط علوشان انداخت
هوش مصنوعی: ای فضیلت بزرگ آسمان که وقتی به میدان فرمانروایی قدم می‌گذاری، با شکوه و عظمت، بستر بلندی و بزرگی را به نمایش می‌گذاری.
به خلق شفقت او وعده اعانت داد
بملک رأفت او پرتو امان انداخت
هوش مصنوعی: خداوند به بندگانش وعده کمک داد و با رحمت و مهربانی‌اش به آنها آرامش بخشید.
زمانه داشت بکف تیغ ظلم و خنجر جور
چو دید صولت او را ز کف روان انداخت
هوش مصنوعی: زمانه با ظلم و ستم خود به شدت خشمگین شد، اما زمانی که قدرت او نمایان شد، تصمیم گرفت از او دوری کند و او را رها کند.
ز سنگ کوه وقارض اساس کرد درست
قضا که طرح طربخانه جهان انداخت
هوش مصنوعی: از سنگ کوه، پایه‌ای محکم بنا کرد که سرنوشت، طراحی خانه‌ای پر از شادی در سراسر جهان را به وجود آورد.
بهار گلشن جاه جلال جعفر بیک
که عدل او به جهان رونق چنان انداخت
هوش مصنوعی: بهار گلستان مقام و شکوه جعفر بیک که عدالت او در دنیا چنان رونق و شکوهی ایجاد کرد.
بلند منزلتا آن تویی که خازن دهر
بخاک راه تو محصول بحر و کان انداخت
هوش مصنوعی: تو به قدری بزرگ و با ارزش هستی که دنیا و زمانه برای تو خاک زیر پا شده‌اند و ثمره‌های دریا و معادن را به پای تو می‌ریزند.
نوال لطف عمیمت ز بهر وجه معاش
به پیش جمله ارباب فقر خوان انداخت
هوش مصنوعی: قدرت و مهربانی تو به خاطر تأمین شرایط زندگی‌ات، به میان تمام کسانی که در فقر به سر می‌برند، سفره‌ای گسترده است.
عدوی جاه ترا برق خانه سوز حسد
دم مشاهده آتش به خان و مان انداخت
هوش مصنوعی: دشمن جاه و مقام تو مانند برقی است که خانه را با حسد می‌سوزاند و شعله‌های آتش آن، به خانه و زندگی تو آسیب می‌زند.
فضولی از سر اخلاص هر کجا که دمی
در ثنای تو در عرصه بیان انداخت
هوش مصنوعی: هر جا که به خاطر عشق و علاقه‌ام تو را ستایش کرده‌ام، نشان از فضولی من است.
هزار شوق پی دولت ملازمتت
بجان نکته گذاران خرده دان انداخت
هوش مصنوعی: هزار امید برای رسیدن به خیر و برکت حضور تو دارم، اما چه بسا افراد کوچک و کم‌ارزش زحمت می‌کشند تا از این موضوع بهره‌برداری کنند.
بسان سیل که از چشمه ای جدا گردد
اگر چه هجر تو او را به صد فغان انداخت
هوش مصنوعی: مانند سیلی که از چشمه ای جدا می‌شود، حتی اگر جدایی تو او را به شدت آشفته کند، باز هم مجبور به حرکت و پیشرفت است.
امید هست که یابد چو خاک تسکینی
بصد امید چو خود را بر آستان انداخت
هوش مصنوعی: امیدوارم که همچون خاک، تسکینی پیدا کند و با صد امید، خود را به درگاه دوست بیفکند.
امید هست ز الطاف آنکه قدرت او
بساط سبزه ز سبزه به بوستان انداخت
هوش مصنوعی: امید دارم که به برکت لطف خداوند، قدرت او باعث شود که سبزه‌ها در باغستان گسترده و زیبا شوند.
به برگهای نهال سعادت تو دهد
چنان ثبات که نتواندش خزان انداخت
هوش مصنوعی: این جمله به بیان این نکته می‌پردازد که به جوانه‌های موفقیت و خوشبختی، ثبات و استحکامی داده می‌شود که دیگر هیچ بلایی مانند خزان نتواند آن را از بین ببرد یا آسیب بزند. در واقع، این ثبات به گونه‌ای است که باعث می‌شود ثمرات و دستاوردهای مثبت از بین نروند و همواره باقی بمانند.