گنجور

شمارهٔ ۳۹

باز در ملک جهان عدل برافراخت علم
فلک افشاند ز دامان زمین گرد ستم
آفتاب طرب از اوج امل کرد طلوع
ظلمت شام غم از صبح سعادت زده دم
وقت آن شد که امل خنده زند بر حرمان
انتقامی کشد ایام بشادی از غم
کار عالم که نظام و نسق فطرت داشت
شده بود از ستم ظلم حوادث در هم
عدل را زین حرکتها رگ غیرت جنبید
ملتفت گشت بتعظیم امور عالم
کرد فکر نسق ملک و زد از بهر مدد
دست در دامن سر دفتر اعیان امم
منبع فیض هنر مظهر آثار قبول
آصف ثانی درگاه سلیمان دوم
نقطه دایره دولت دین جعفر بیک
که برین پایه چو او کس ننهادست قدم
آن خردمند که در مصلحت ملت و ملک
نسق اوست بقانون شریعت توأم
با وجود نسق معدلتش ممکن نیست
که دهد دور حدوثی به قوانین قدم
ذات او در صدد حفظ بقای قانون
دارد آن رتبه که در شرع امام اعظم
در مقامی که شود کار بقانونش راست
چنگ را شرم بود از کجی قامت خم
آدمی زاده ولی با ملکات ملکی
بهترین همه فرقه نسل آدم
پیش ازین گرچه نمی‌یافت کس از کس مددی
بود دیوان قضا رزق بشر را مقسم
قدر بین گر جهت رزق بدیوان قضا
همه از خامه او میبرد امروز رقم
ای به از تیغ در اجزای حکومت قلمت
آفرین خوان تو در دأب شجاعت رستم
تا ترا در شرف جود برآمد نامی
مرده است از حسد شهرت نامت حاتم
مرغ جاه تو که در عرش نشیمن دارد
هست صیاد غم حادثه را مرغ حرم
خلق را چون قلم فیض دواتت روزی
خصم را همچو دوات از قلمت پیچ شکم
می دهد مادر ایام پی بردن فیض
دمبدم در کف اقبال تو تحریک قلم
راست زانگونه که در بی کسی از بهر غذا
رطب از نخل بتحریک فشاند مریم
تیغ در کار جهان با قلمت کرد نزاع
که در انجام مصالح چو تو هستم من هم
قلم آمد بزبان گفت که خامش خامش
کی بود آلت لذات چو اسباب الم
تو برانی که بهر کس که رسی زخم زنی
من برانم که به زخم تو رسانم مرهم
ز خرد سر بحریر قلمت پرسیدم
قال من انشاه علم ما لم یعلم
کردم از چرخ سوال سبب خدمت تو
قال ما اوحیه الله علینا و حکم
تویی آن سرو خرامان که بگلزار وجود
نخرامید نهالی چو تو از باغ عدم
کر کند عهد تو زینشان چمن آرایی ملک
زود باشد که شود ملک چو گلزار ارم
بس که در هر لغتی حسن فصاحت داری
هست بر خلق عبارت وقوف احکم
نیستی فتنه ولی زین سبب انداخته است
انتساب تو جدل در عرب و ترک و عجم
سرورا کی بود انصاف که در دور چنین
نکند چرخ دلم را بمرادی خرم
بعراق عرب از روم رسد دریایی
نرسد بر لب خشک من ازان دریانم
از فضولی چه فضولی شده باشد صادر
که نشد مستحق لطف و سزاوار کرم
هست امید که تا هست ز عالم اثری
نشود از اثر فیض تو خالی عالم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز در ملک جهان عدل برافراخت علم
فلک افشاند ز دامان زمین گرد ستم
هوش مصنوعی: بار دیگر در سرزمین جهان، پرچم عدالت برافراشته شده است و به خاطر آن، آسمان از دامن زمین، غبار ستم را پخش کرده است.
آفتاب طرب از اوج امل کرد طلوع
ظلمت شام غم از صبح سعادت زده دم
هوش مصنوعی: خورشید خوشحالی از بلندای امید، طلوع شب اندوه را با صبح خوشبختی آغاز کرد.
وقت آن شد که امل خنده زند بر حرمان
انتقامی کشد ایام بشادی از غم
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که امید با لبخند بر غم و ناراحتی فائق آید و روزها از اندوه به سمت خوشحالی تغییر جهت بدهند.
کار عالم که نظام و نسق فطرت داشت
شده بود از ستم ظلم حوادث در هم
هوش مصنوعی: کار بزرگ عالم که بر اساس نظم و طبیعت شکل گرفته بود، به سبب ظلم و ستم حوادث در هم ریخته و به هم خورده است.
عدل را زین حرکتها رگ غیرت جنبید
ملتفت گشت بتعظیم امور عالم
هوش مصنوعی: عدل به خاطر این رفتارها با غیرت بیدار شد و به احترام به اهمیت مسائل جهان توجه کرد.
کرد فکر نسق ملک و زد از بهر مدد
دست در دامن سر دفتر اعیان امم
هوش مصنوعی: او به فکر سر و سامان دادن به کشور افتاده و برای کمک، دستش را به سمت بزرگان و نخبگان جامعه دراز کرده است.
منبع فیض هنر مظهر آثار قبول
آصف ثانی درگاه سلیمان دوم
هوش مصنوعی: منبع بخشش هنر، نماد نشانه‌های پذیرش آصف دوم در درگاه سلیمان دوم.
نقطه دایره دولت دین جعفر بیک
که برین پایه چو او کس ننهادست قدم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موقعیت و عظمت مقام جعفر بیک اشاره دارد. می‌گوید که او به اندازه‌ای بزرگ و با اهمیت است که هیچ کسی نمی‌تواند به پای او برسد یا در این جایگاه قرار گیرد. مقام و فضیلت او به قدری برجسته است که هیچ‌کس دیگری در این عرصه همانند او وجود ندارد.
آن خردمند که در مصلحت ملت و ملک
نسق اوست بقانون شریعت توأم
هوش مصنوعی: شخصی که دانا و با تدبیر است، در راستای منافع مردم و کشور خود عمل کرده و همواره رعایت اصول و قوانین دینی را در نظر دارد.
با وجود نسق معدلتش ممکن نیست
که دهد دور حدوثی به قوانین قدم
هوش مصنوعی: با وجود نظم و تعادل او، این امکان وجود ندارد که قوانین قدیم را به قوانین تازه تبدیل کند.
ذات او در صدد حفظ بقای قانون
دارد آن رتبه که در شرع امام اعظم
هوش مصنوعی: خالق هستی در تلاش است تا اصول و قوانین را حفظ کند، همانطور که در متون دینی به آن اشاره شده است.
در مقامی که شود کار بقانونش راست
چنگ را شرم بود از کجی قامت خم
هوش مصنوعی: در جایی که کار بر اساس اصول و قوانین درست پیش می‌رود، دست متقلب از کجی و نابهنجاری شرمنده می‌شود.
آدمی زاده ولی با ملکات ملکی
بهترین همه فرقه نسل آدم
هوش مصنوعی: انسان، هرچند که زاده خاک است، اما با ویژگی‌ها و صفات الهی درخشان‌ترین و برترین موجود از نسل آدم به شمار می‌رود.
پیش ازین گرچه نمی‌یافت کس از کس مددی
بود دیوان قضا رزق بشر را مقسم
هوش مصنوعی: قبل از این، اگرچه کسی از دیگری یاری نمی‌گرفت، اما تقدیر الهی همواره روزی انسان‌ها را تقسیم می‌کرد.
قدر بین گر جهت رزق بدیوان قضا
همه از خامه او میبرد امروز رقم
هوش مصنوعی: اگر به قدر و سرنوشت نظر کنیم، در دیوان تقدیر همه چیز به دست قلم او نوشته می‌شود و امروز رقم می‌خورد.
ای به از تیغ در اجزای حکومت قلمت
آفرین خوان تو در دأب شجاعت رستم
هوش مصنوعی: تو که از نیرنگ و سازش برتر هستی، قلم تو مانند شمشیری در دل حکومت نفوذ می‌کند. تو در دلیرى و شجاعت همانند رستم بزرگ هستی.
تا ترا در شرف جود برآمد نامی
مرده است از حسد شهرت نامت حاتم
هوش مصنوعی: وقتی که تو در حال بخشش و نیکی هستی، نام شخصی حسود و مرده که به خاطر حسادت به شهرت تو معروف شده، دیگر اهمیت ندارد.
مرغ جاه تو که در عرش نشیمن دارد
هست صیاد غم حادثه را مرغ حرم
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که جاه و مقام تو را در آسمان‌ها دارد، در حقیقت، شکارچی غم و اندوه حوادث است و به نوعی نشان‌دهنده فشارهای دنیای مادی و مشکلاتی است که در زندگی وجود دارد.
خلق را چون قلم فیض دواتت روزی
خصم را همچو دوات از قلمت پیچ شکم
هوش مصنوعی: مردم را به مانند قلم و محبت خودت روزی می‌دهی، اما دشمنان را همچون دوات که جوهر قلم را در خود نگه می‌دارد، در تنگنا قرار می‌دهی.
می دهد مادر ایام پی بردن فیض
دمبدم در کف اقبال تو تحریک قلم
هوش مصنوعی: مادر زمان به تو می‌آموزد که هر لحظه از زندگی، برکات و نعمت‌های خاص خود را دارد و تو باید از آن‌ها استفاده کنی و با اشتیاق بر روی فرصتها کار کنی.
راست زانگونه که در بی کسی از بهر غذا
رطب از نخل بتحریک فشاند مریم
هوش مصنوعی: مریم در حالی که تنها بود، به خاطر گرسنگی خرما را از درخت با فشار می‌خواست.
تیغ در کار جهان با قلمت کرد نزاع
که در انجام مصالح چو تو هستم من هم
هوش مصنوعی: در جهان، تیغ (سلاح) و قلم (علم و نوشتار) در حال جدال هستند. چون تو در انجام کارهای درست و مفید با قلم، همت گمارده‌ای، من نیز در این راه همراه تو هستم.
قلم آمد بزبان گفت که خامش خامش
کی بود آلت لذات چو اسباب الم
هوش مصنوعی: قلم به زبان آمد و گفت که خاموش باش، خاموشی چه ارتباطی به لذت‌ها دارد، مانند ابزاری که فقط برای درد استفاده می‌شود.
تو برانی که بهر کس که رسی زخم زنی
من برانم که به زخم تو رسانم مرهم
هوش مصنوعی: تو در هر جا که بروی و به هر کسی آسیب برسانی، من هم به خاطر زخم‌هایی که به تو زده‌ام، به او کمک می‌کنم تا درد تو را کاهش دهد.
ز خرد سر بحریر قلمت پرسیدم
قال من انشاه علم ما لم یعلم
هوش مصنوعی: از عقل و خرد پرسیدم: آیا حقیقتی وجود دارد که علم به آن فراتر از دانسته‌های من باشد؟
کردم از چرخ سوال سبب خدمت تو
قال ما اوحیه الله علینا و حکم
هوش مصنوعی: من از چرخ روزگار پرسیدم که چه سبب شده تا من به خدمت تو بیایم. پاسخ این است که این امر بر ما نازل شده و حکمی از طرف خداوند است.
تویی آن سرو خرامان که بگلزار وجود
نخرامید نهالی چو تو از باغ عدم
هوش مصنوعی: تو آن درخت زیبایی هستی که در گلزار وجود به آرامی قدم می‌زنی، و هیچ نهالی با ویژگی‌های تو در باغ عدم وجود ندارد.
کر کند عهد تو زینشان چمن آرایی ملک
زود باشد که شود ملک چو گلزار ارم
هوش مصنوعی: اگر عهد و پیمان تو بی‌وفا شود، به زودی این سرزمین مانند باغ ارم خواهد شد.
بس که در هر لغتی حسن فصاحت داری
هست بر خلق عبارت وقوف احکم
هوش مصنوعی: تو در هر کلمه، زیبایی و بلاغت خاصی داری که باعث شده مردم در بیان خود کاملاً مسلط و آگاه باشند.
نیستی فتنه ولی زین سبب انداخته است
انتساب تو جدل در عرب و ترک و عجم
هوش مصنوعی: تو وجود نداری که فتنه‌ای به پا کنی، اما به خاطر این نسبت نادرستی که به تو داده‌اند، در میان عرب و ترک و عجم اختلاف و جدل به وجود آمده است.
سرورا کی بود انصاف که در دور چنین
نکند چرخ دلم را بمرادی خرم
هوش مصنوعی: سرورِ دل کیست که در چنین دورانی انصاف را رعایت کند و چرخِ دل من را به خوشی نگرداند؟
بعراق عرب از روم رسد دریایی
نرسد بر لب خشک من ازان دریانم
هوش مصنوعی: از سرزمین عرب در عراق، دریاهایی به روم می‌رسد، ولی برای من که در کنار این دریا هستم، آبی به لب خشک من نمی‌رسد.
از فضولی چه فضولی شده باشد صادر
که نشد مستحق لطف و سزاوار کرم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر فضولی و مزاحمتی از کسی سر بزند، لزومی ندارد که آن فرد مستحق محبت و لطف دیگران باشد. به عبارتی، رفتار ناپسند او ظرفیت دریافت خیری را از دیگران سلب کرده و نمی‌تواند انتظار محبت داشته باشد.
هست امید که تا هست ز عالم اثری
نشود از اثر فیض تو خالی عالم
هوش مصنوعی: همواره این امید وجود دارد که تا زمانی که اثری از وجود تو در این دنیا باقی است، عالم هرگز از برکت و فیض تو خالی نخواهد ماند.