گنجور

شمارهٔ ۱

ماییم درد پرور دنیای بی وفا
با درد کرده خوشده مستغنی از دوا
هرگز نکرده درد دل اظهار ما طلب
هر جا که دیده خط زده بر نسخه شفا
مطلق وفا ندیده ز ابنای روزگار
بر خود در آرزوی وفا کرده صد جفا
وحشت گزیده از همه عالم چه جای غیر
با خویش هم نگشته درین وحشت آشنا
ماییم فرقه که همیشه مدار چرخ
انداخته است تفرقه در میان ما
سیل دمادم از مژه هر سو گشوده لیک
بسته زبان چو شمع در افشای ماجرا
ماییم آن گروه پریشان که چون حباب
صورت نبسته جمعیت ما بهیج جا
از گردباد حادثه بر باد داده باز
هر جا که کرده بهر امل خانه بنا
جسته طریق مهر ز دور فلک ولی
زان آینه ندیده بجز عکس مدعا
پرکار سان دویده درین دایره بسی
بهر علو منزلت از سر نموده پا
لیکن در انتهای تردد نیافته
غیر از همان مقام که بوده در ابتدا
ماییم همچو قطره باران ز جرم خاک
عمری بریده میل شده پیرو هوا
اول بسیر عالم علوی نهاده روی
آخر بطبع سفلی خود کرده اقتدا
ماییم همچو عکس بر آیینه وجود
غافل ز خود بصورت انسان غلط نما
نه آگه از فساد نه واقف ز حال کون
نه در غم فنا نه در اندیشه بقا
کیفیت بقاست ولیکن کمال ذات
کی ذات ما کند بچنین رتبه اقتضا
در ممکنات شرط فنا جز وجود نیست
ما را وجود کو که بود قابل فنا
من آن نیم که می رسد از من بگوش خلق
در هر نفس هزار صدای فرح فزا
اما چنان نیم که شناسم مذاق درد
باشد مرا هم آرزوی ذوق آن صدا
از روی کفر صورت بی معنیم شده است
چون بت همیشه زیور بتخانه ریا
خلقی بطعنه من و من بی خبر ز حال
حیرت گرفته راه دلم راه ره ادا
تدبیر طعن خلق سرانجام کار خود
با آن گذاشته که چنین ساخته مرا
بر رخت اعتبار خود آتش زدم هنوز
از دست قید چرخ نشد دامنم رها
چون رشته . . . فتادست صد گره
بر کارم از سپهر و ندارم گره گشا
لیکن امید هست که همچون فروغ صبح
بگشاید این گره اثر مهر مرتضا
شاهی که تا ازو نزند دم نمی شود
آسان گشودن گره غنچه بر صبا
شاهی که بی ارادت او مشکل او کشد
از چهره صباح فلک پرده سنا
شاهی که گلبن کرم او به اهل فقر
در هر نفس رسانده ز هر برگ صد نوا
بخشیده سنگ را نظرش قیمت گهر
پوشیده فقر را کرمش کسوت غنا
شاهنشه سریر ولایت ولی حق
سلطان دین امام مبین شاه اولیا
اصل تمیز شرع نبی از طریق کفر
وجه تفوق نبی ما بر انبیا
از ذات پاک او صدف کعبه پر گهر
وز فیض خاک او شرف ارض بر سما
از نسخه کرامت عامش سیاهه ایست
شرح شب مبارک معراج مصطفا
وز لاله زار حرمت آتش حدیقه
خاک بخون سرشته صحرای کربلا
ریک نجف ز پرتو میل مزار او
در چشم مردمست مکرم چو توتیا
بر اهل دولتی اگر ز آسمان فیض
خورشید مهر او فکند ذره ضیا
حایل بران نشانه بی دولتی بود
آن حایل ار بود بمثل سایه هما
حاجت گهیست کعبه درگاه او که نیست
آنجا برای حاجت او حاجت دعا
ای درگه تو کعبه حاجت روای خلق
وی گشته حاجت همه از درگهت روا
هر حکمتی که بوده نهان در حجاب غیب
رایت کشیده از رخ آن پرده خفا
زایی اگر برای وقوع قضیه ای
بسته هزار سال گره در دل قضا
ممکن نبود این که تواند وقوع یافت
تا رای انور تو ندارد بدان رضا
آدم کز آفرینش او مدعا نبود
جز اتباع امر حق و طاعت خدا
در ابتدا حال امامی چو تو نداشت
خالی نبود طاعتش از شبهه خطا
حالا باقتدای تو عمریست در نجف
طاعات فوت کرده خود می کند قضا
تیغ تو صیقلیست که داده هر آینه
از زنگ شرک آینه شرع را جلا
از دین عبارتیست بحکم تو اتباع
وز کفر شبهه ایست ز فرمان تو ابا
هر کس که بر مطالب دینی و عقبیش
باشد ارادتی بحقیقت بود گدا
از بی نیازی که ترا هست در دو کون
تحقیق شد که نیست بغیر از تو پادشا
در لشکری که چون تو چراغیست پیش رو
نصرت چو سایه می رسد البته از قفا
در زیر هر لوا که بود چون تو نور پاک
بر مهر و ماه می فکند سایه لوا
خوف از چه دارد آنکه بدست دلش دهد
حبل المتین مهر تو سر رشته ز جا
یا مرتضا ورای تو ما را ملاذ نیست
درهر کجا که هست تویی ملجا ورا
مطلق نمی کنیم بغیر تو اعتماد
هرگز نمی بریم بغیر از تو التجا
ورزیده ام مهر تو . . . ماست
روزی که حق بحسن عمل می دهد جزا
داریم تکیه بر عمل خود بصد امید
چون سنگ آستان تو ماراست متکا
رخسار ما بسده زرین درگهت
کاهیست متصل متعلق بکهربا
بر خاک درگه تو نهادیم روی زرد
آن خاک را ز قدر گرفتیم در طلا
کردیم گرچه صرف جوانی بخدمتت
خوش نیست گر کنیم بدین خدمت اکتفا
پیرانه سر بدرگهت آن به که افکنیم
قد خم استخوان شکسته چو بوریا
با نیت دوام اقامت بر آوریم
طاق دگر بدرگهت از قامت دو تا
یا مرتضا فضولی بیچاره بی کس است
قطع نظر نموده ز اقران و اقربا
آن راست رو میانه جمعیست مختلف
مایل بهیج فرد نه چون خط استوا
وقتست لطف شامل احوال او کنی
وان دردمند را برهانی ازین بلا
او طوطیست در صفت تو شکر شکن
او از کجا و صحبت زاغ و زغن کجا
او بلبلست از چمن قدس باغ انس
او از کجا و قید چنین تیره ترک را
فرعون چند رشته مکر از کمال سحر
تا کی بچشم او بنمایند اژدها
وقتست ز آستین ید بیضا برون کنی
باز افکنی بمعرکه ساحران عصا
میل نمی کنند باعجاز موسوی
گوساله می پرستند این قوم بی حیا
وقتست دل بتفرقه کافران نهی
تیغ دو سر کشیده کنی نیت قضا
بر عادتی که هست ترا بر طریق دین
حق را بحسن سعی ز باطل کنی جدا
تا در ریاض حسن فصاحت بکام دل
باشد زبان طوطی طبعم سخن سرا
روزی مباد این که برای توقعی
از من بغیر آل علی سر زند ثنا
در عمر خویش غیر ثنای علی و آل
از هر چه کرده ایم بیان توبه ربنا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماییم درد پرور دنیای بی وفا
با درد کرده خوشده مستغنی از دوا
هوش مصنوعی: ما در دنیای بی‌وفا، که پر از درد است، زندگی می‌کنیم و این دردها را پرورش می‌دهیم. به طوری که دیگر به دارو و درمان نیازی نداریم و از این دردها، حالتی خوشحال و سرمست به دست آورده‌ایم.
هرگز نکرده درد دل اظهار ما طلب
هر جا که دیده خط زده بر نسخه شفا
هوش مصنوعی: هرگز احساسات و دردم را بیان نکرده‌ام. هر جا که نگاهی انداخته‌ام، نشانی از درمان و بهبودی دیده‌ام.
مطلق وفا ندیده ز ابنای روزگار
بر خود در آرزوی وفا کرده صد جفا
هوش مصنوعی: در زندگی، هیچ وفایی از سوی مردم زمانه دیده نمی‌شود و به همین دلیل، خود را به آرزوی وفا سپرده‌ام، اما تجربه‌های تلخی را پشت سر گذاشته‌ام.
وحشت گزیده از همه عالم چه جای غیر
با خویش هم نگشته درین وحشت آشنا
هوش مصنوعی: کسی که از همه دنیا دچار ترس و وحشت شده، حتی نمی‌تواند با خود نیز ارتباط برقرار کند و در درون این وحشت، هیچ آشنایی ندارد.
ماییم فرقه که همیشه مدار چرخ
انداخته است تفرقه در میان ما
هوش مصنوعی: ما گروهی هستیم که همیشه چرخ زمان را در حال چرخش داریم و در میان ما اختلاف و جدایی وجود دارد.
سیل دمادم از مژه هر سو گشوده لیک
بسته زبان چو شمع در افشای ماجرا
هوش مصنوعی: باران اشک به طور مداوم از چشمانم می‌ریزد، اما زبانم همچون شمعی که در برابر نور می‌لرزد، کمابیش نمی‌تواند داستانی را بیان کند.
ماییم آن گروه پریشان که چون حباب
صورت نبسته جمعیت ما بهیج جا
هوش مصنوعی: ما آن دسته‌ای هستیم که در هم آمیخته و نامنظم هستیم، مانند حباب‌هایی که هیچ جا و مکانی را اشغال نمی‌کنند.
از گردباد حادثه بر باد داده باز
هر جا که کرده بهر امل خانه بنا
هوش مصنوعی: با وجود مشکلات و چالش‌های زندگی، هر کجا که برای آینده و اهداف خود تلاش کرده‌ایم، باید دوباره به آنجا برگردیم و بر روی ساخته‌های خود کار کنیم.
جسته طریق مهر ز دور فلک ولی
زان آینه ندیده بجز عکس مدعا
هوش مصنوعی: در جستجوی محبت و دوستی از دور دست‌ها هستم، اما تنها چیزی که در آینه دیده‌ام، بازتابی از آرزوها و خواسته‌هایم است.
پرکار سان دویده درین دایره بسی
بهر علو منزلت از سر نموده پا
هوش مصنوعی: کسی که سخت تلاش کرده و در این مسیر دویده، برای رسیدن به مقام و منزلت بالاتر، از هیچ تلاشی دریغ نکرده و قدم برداشته است.
لیکن در انتهای تردد نیافته
غیر از همان مقام که بوده در ابتدا
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که فرد هر چقدر هم در زندگی یا مسیر خود تلاش کند و حرکت کند، در نهایت به همان جایگاه و وضعیت اولیه خود برمی‌گردد و تغییر چندانی در او ایجاد نمی‌شود.
ماییم همچو قطره باران ز جرم خاک
عمری بریده میل شده پیرو هوا
هوش مصنوعی: ما همانند قطره‌ای از باران هستیم که از جرم خاک جدا شده و به سمت آسمان و خواسته‌های خود حرکت می‌کنیم.
اول بسیر عالم علوی نهاده روی
آخر بطبع سفلی خود کرده اقتدا
هوش مصنوعی: در ابتدا، عالم برتر را به سوی بالاترین مرتبه خود هدایت کرده و در پایان از طبیعت پست خود پیروی کرده است.
ماییم همچو عکس بر آیینه وجود
غافل ز خود بصورت انسان غلط نما
هوش مصنوعی: ما مانند تصویری هستیم که در آینه وجود دارد و از خود غافل شده‌ایم و به صورت انسانی دچار اشتباه شده‌ایم.
نه آگه از فساد نه واقف ز حال کون
نه در غم فنا نه در اندیشه بقا
هوش مصنوعی: نه از فساد و زوال دنیا خبری دارد، نه به وضعیت موجود آگاه است، نه نگران از بین رفتن است و نه در فکر زندگی ابدی.
کیفیت بقاست ولیکن کمال ذات
کی ذات ما کند بچنین رتبه اقتضا
هوش مصنوعی: بقا و ماندگاری ویژگی‌هایی دارد، اما کمال و پختگی وجود چیزی است که ذات ما را به چنین مقام و جایگاهی می‌رساند.
در ممکنات شرط فنا جز وجود نیست
ما را وجود کو که بود قابل فنا
هوش مصنوعی: در میان موجودات، تنها وجود است که شرایط نیستی و فنا را دارد. اما ما به وجودی نیاز داریم که بتواند فنا پذیر باشد.
من آن نیم که می رسد از من بگوش خلق
در هر نفس هزار صدای فرح فزا
هوش مصنوعی: من آن شخصی هستم که در هر لحظه صدای شادی و خوشحالی به گوش مردم می‌رسد و این صداها مانند هزاران نغمه شاداب و دلنشین است.
اما چنان نیم که شناسم مذاق درد
باشد مرا هم آرزوی ذوق آن صدا
هوش مصنوعی: اما من به گونه‌ای نیستم که طعم درد را ندانم، زیرا برایم آرزوی لذت بردن از آن صدا هم وجود دارد.
از روی کفر صورت بی معنیم شده است
چون بت همیشه زیور بتخانه ریا
هوش مصنوعی: ناباوری ما باعث شده که ظاهری بی‌معنا و پوچ پیدا کنیم، مانند مجسمه‌ای که همیشه در معبد فریب و ریا قرار دارد و فقط زینتی بی‌فایده است.
خلقی بطعنه من و من بی خبر ز حال
حیرت گرفته راه دلم راه ره ادا
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به اینکه افرادی همچون طعنه‌زنندگان در حال صحبت درباره من هستند، در حالی که من از وضعیت خود بی‌خبرم و در کنجکاوی و حیرت به دنبال مسیر صحیح احساسات و دل خود هستم.
تدبیر طعن خلق سرانجام کار خود
با آن گذاشته که چنین ساخته مرا
هوش مصنوعی: تدبیر و نقشه‌کشی مردم در نهایت به جایی رسیده که مرا به این شکل ساخته است.
بر رخت اعتبار خود آتش زدم هنوز
از دست قید چرخ نشد دامنم رها
هوش مصنوعی: من با آتش زدن اعتبار و زیبایی‌ام بر چهره‌ام، هنوز نتوانسته‌ام از بند و زنجیر زندگی رها شوم.
چون رشته . . . فتادست صد گره
بر کارم از سپهر و ندارم گره گشا
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی‌ام دچار مشکل و پیچیدگی می‌شود و مشکلات متعددی بر سر راهم قرار می‌گیرد، از قدرت و توانایی‌ای که بتواند این مشکلات را حل کند، بی‌بهره‌ام.
لیکن امید هست که همچون فروغ صبح
بگشاید این گره اثر مهر مرتضا
هوش مصنوعی: اما امیدوارم که این گره به مانند نور صبح روشن شود و اثر محبت امام علی باز شود.
شاهی که تا ازو نزند دم نمی شود
آسان گشودن گره غنچه بر صبا
هوش مصنوعی: سلطانی که تا زمانی که او اجازه ندهد، نمی‌توان کارها را به راحتی پیش برد و مشکلات را حل کرد.
شاهی که بی ارادت او مشکل او کشد
از چهره صباح فلک پرده سنا
هوش مصنوعی: شاهی که بدون رضایت و اراده او، کسی نتواند در زندگی‌اش به مشکل و دشواری بربخورد، در واقع نور و روشنی آسمان را از چهره‌اش پنهان می‌کند.
شاهی که گلبن کرم او به اهل فقر
در هر نفس رسانده ز هر برگ صد نوا
هوش مصنوعی: سلطانی که با دلسوزی خود، در هر لحظه به فقرا محبت و کمک می‌کند و از هر شاخه و برگ نعمت‌های زیادی را به آنان می‌بخشد.
بخشیده سنگ را نظرش قیمت گهر
پوشیده فقر را کرمش کسوت غنا
هوش مصنوعی: نگاه او به سنگ‌ها، ارزش گوهرهای پنهان را نشان می‌دهد و از طرفی، با بخشنده بودنش، فقر را به لباس ثروت پوشانده است.
شاهنشه سریر ولایت ولی حق
سلطان دین امام مبین شاه اولیا
هوش مصنوعی: شاهنشاه که بر تخت فرمانروایی نشسته، ولی حق و سلطان دین امامی است که طرح و گفتمان روشن و واضحی در بیان حقایق مذهبی دارد و برتر از دیگران است.
اصل تمیز شرع نبی از طریق کفر
وجه تفوق نبی ما بر انبیا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ابتدایی‌ترین و اصلی‌ترین روش شناخت دین پیامبر (ص) از بی‌دینی و کفر، باعث می‌شود تا مقام و منزلت او در مقایسه با سایر پیامبران روشن شود.
از ذات پاک او صدف کعبه پر گهر
وز فیض خاک او شرف ارض بر سما
هوش مصنوعی: از وجود پاک خدا، صدف کعبه پر از گوهر است و به برکت خاک او، زمین به آسمان شرافت یافته است.
از نسخه کرامت عامش سیاهه ایست
شرح شب مبارک معراج مصطفا
هوش مصنوعی: از برکت عظیم او، داستانی نوشته شده که درباره شب مبارک معراج پیغمبر مصطفی است.
وز لاله زار حرمت آتش حدیقه
خاک بخون سرشته صحرای کربلا
هوش مصنوعی: به دلیل عشق و ارادتی که به کربلا و شهدای آن داریم، سرزمین کنار حرم مانند بستانی سرسبز و پر از لاله‌های زیباست که با خون آن عزیزان آغشته شده است. این مکان نمادین، یادآور فداکاری‌ها و ایثارهایی است که در آنجا رخ داده و جان‌ها در راه حق فدای گشته‌اند.
ریک نجف ز پرتو میل مزار او
در چشم مردمست مکرم چو توتیا
هوش مصنوعی: نجف به خاطر نور و جذابیت مزار او در نظر مردم ارزش و اعتبار خاصی دارد، مانند اینکه توتیا (یک نوع سنگ قیمتی) در چشم‌ها می‌درخشد و توجه را جلب می‌کند.
بر اهل دولتی اگر ز آسمان فیض
خورشید مهر او فکند ذره ضیا
هوش مصنوعی: اگر خداوند متعال به اهل دولت لطف کند و بر آنها نیکی و روشنایی بخشید، چنان است که مانند تابش خورشید بر آنها می‌تابد و زندگی‌شان را روشن می‌کند.
حایل بران نشانه بی دولتی بود
آن حایل ار بود بمثل سایه هما
هوش مصنوعی: حفاظی که در برابر بی‌نظمی قرار می‌گیرد، نشان‌دهنده عدم قدرت و کنترل است. اگر این حفاظ مانند سایه یک پرنده بزرگ باشد، یعنی تاثیری قوی و نا محسوس دارد.
حاجت گهیست کعبه درگاه او که نیست
آنجا برای حاجت او حاجت دعا
هوش مصنوعی: گاهی نیازها در کعبه و درگاه پروردگار برآورده می‌شود، اما آنجا خود نیاز نمی‌کشد که نیاز دعا داشته باشد.
ای درگه تو کعبه حاجت روای خلق
وی گشته حاجت همه از درگهت روا
هوش مصنوعی: ای مکان تو مرکز درخواست‌ها و نیازهای مردم، همه حاجت‌ها از درگاه تو برآورده می‌شود.
هر حکمتی که بوده نهان در حجاب غیب
رایت کشیده از رخ آن پرده خفا
هوش مصنوعی: هر دانشی که در پنهانی وجود دارد، با نور حقیقت از پس پرده‌های غیب آشکار شده است.
زایی اگر برای وقوع قضیه ای
بسته هزار سال گره در دل قضا
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت برای وقوع یک اتفاق، هزار سال هم بسته شده باشد، هیچ راهی برای تغییر آن وجود ندارد.
ممکن نبود این که تواند وقوع یافت
تا رای انور تو ندارد بدان رضا
هوش مصنوعی: اگر ممکن بود، وقوع آن امر که در نظر تو مطلوب است، محقق می‌شد و تو نیز به آن راضی بودی.
آدم کز آفرینش او مدعا نبود
جز اتباع امر حق و طاعت خدا
هوش مصنوعی: انسانی که به وجود آمده، تنها به خاطر پیروی از دستور خدا و اطاعت از اوست و ادعایی فراتر از این ندارد.
در ابتدا حال امامی چو تو نداشت
خالی نبود طاعتش از شبهه خطا
هوش مصنوعی: در ابتدا، حال امامی مانند تو وجود نداشت و اطاعت از او از اشتباه و تردید خالی بود.
حالا باقتدای تو عمریست در نجف
طاعات فوت کرده خود می کند قضا
هوش مصنوعی: حالا به خاطر پیروی از تو، مدت‌هاست که در نجف اعمال عبادی‌ام را از دست داده و فقط در حال جبران آن‌ها هستم.
تیغ تو صیقلیست که داده هر آینه
از زنگ شرک آینه شرع را جلا
هوش مصنوعی: تیغ تو به قدری تیز و صاف است که هر بار که به آن نگاه می‌شود، آینه‌ی شرع را از زنگار شرک پاک می‌کند و جلوه‌گری تازه‌ای به آن می‌بخشد.
از دین عبارتیست بحکم تو اتباع
وز کفر شبهه ایست ز فرمان تو ابا
هوش مصنوعی: از دین چیزی جز پیروی از تو نیست و هرگونه شک و تردید در کفر، نتیجه نافرمانی از دستورات توست.
هر کس که بر مطالب دینی و عقبیش
باشد ارادتی بحقیقت بود گدا
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسائل دینی و spiritual (روحانی) خود دقت و توجه کافی داشته باشد، در واقع با حقیقت ارتباط نزدیکی دارد و می‌توان او را در زمره‌ی کسانی دانست که به درک واقعی از وجود و ارزش‌ها رسیده‌اند.
از بی نیازی که ترا هست در دو کون
تحقیق شد که نیست بغیر از تو پادشا
هوش مصنوعی: از بی نیازی تو در این جهان و آن جهان، فهمیده شد که هیچ کس جز تو پادشاه واقعی نیست.
در لشکری که چون تو چراغیست پیش رو
نصرت چو سایه می رسد البته از قفا
هوش مصنوعی: در جمعی که وجود تو مانند نوری در پیش است، قطعاً یاری و کمک مانند سایه‌ای در پشت سر خواهد بود.
در زیر هر لوا که بود چون تو نور پاک
بر مهر و ماه می فکند سایه لوا
هوش مصنوعی: هر کجا که تو هستی، مانند نوری پاک هستی که سایه‌ی خود را بر خورشید و ماه می‌افکند.
خوف از چه دارد آنکه بدست دلش دهد
حبل المتین مهر تو سر رشته ز جا
هوش مصنوعی: کسی که دلش را به عشق تو سپرده است، از چه چیزی باید بترسد؟ او که با تمام وجود به تو اعتماد کرده و پیوند محکم عشق را در دست دارد، هیچ چیز نمی‌تواند او را نگران کند.
یا مرتضا ورای تو ما را ملاذ نیست
درهر کجا که هست تویی ملجا ورا
هوش مصنوعی: ای مرتضا، جز تو پناهی برای ما نیست، در هر کجا که هستی، تو برای ما پناهگاه هستی.
مطلق نمی کنیم بغیر تو اعتماد
هرگز نمی بریم بغیر از تو التجا
هوش مصنوعی: ما هیچ اعتمادی جز به تو نداریم و هیچ کسی جز تو را در سختی‌ها نمی‌طلبیم.
ورزیده ام مهر تو . . . ماست
روزی که حق بحسن عمل می دهد جزا
هوش مصنوعی: من در محبت و دوستی تو مهارت یافته‌ام و روزی که خداوند به حسن کارها پاداش می‌دهد، من هم آماده‌ام تا جزای خود را دریافت کنم.
داریم تکیه بر عمل خود بصد امید
چون سنگ آستان تو ماراست متکا
هوش مصنوعی: ما با امید به عمل خود تکیه کرده‌ایم، مانند سنگی که به درگاه تو تکیه داده شده و آرامش یافته است.
رخسار ما بسده زرین درگهت
کاهیست متصل متعلق بکهربا
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و درخشان ما مانند گنبد طلا در حرم تو می‌درخشد و همیشه با جاذبه‌ی خاصی همراه است.
بر خاک درگه تو نهادیم روی زرد
آن خاک را ز قدر گرفتیم در طلا
هوش مصنوعی: بر روی خاک آستان تو سرانجام زردی چهره‌ام را گذاشتیم و آن خاک را از ارزش خود به طلا تبدیل کردیم.
کردیم گرچه صرف جوانی بخدمتت
خوش نیست گر کنیم بدین خدمت اکتفا
هوش مصنوعی: هرچند که ما در جوانی به خدمت تو مشغول شدیم و این موضوع خوشایند نیست، اما اگر بخواهیم همچنان به این خدمت ادامه دهیم، همین هم برای ما کافی است.
پیرانه سر بدرگهت آن به که افکنیم
قد خم استخوان شکسته چو بوریا
هوش مصنوعی: در دوران پیری، بهتر است که به روزهای جوانی خود فکر کنیم و گذشته را فراموش نکنیم. درد و رنج‌هایی که تحمل کرده‌ایم، مانند استخوان‌های شکسته‌ای هستند که نباید بر ما غلبه کند؛ بلکه باید با وقار و افتادگی زندگی کنیم، مانند سبدی از بامبو که در برابر سختی‌ها محکم ایستاده است.
با نیت دوام اقامت بر آوریم
طاق دگر بدرگهت از قامت دو تا
هوش مصنوعی: با قصد ماندن طولانی در این مکان، دهانه‌ای دیگر ایجاد می‌کنیم تا از قامت تو دو برابر شود.
یا مرتضا فضولی بیچاره بی کس است
قطع نظر نموده ز اقران و اقربا
هوش مصنوعی: شخصی به نام مرتضا فضولی، به خاطر وضعیت دشواری که دارد، از دوستان و نزدیکان خود دور شده و احساس تنهایی می‌کند.
آن راست رو میانه جمعیست مختلف
مایل بهیج فرد نه چون خط استوا
هوش مصنوعی: شخصی که به حقیقت نزدیک است و در میان گروهی از مردم قرار دارد، باید ویژگی‌های مختلفی را در نظر بگیرد و به هیچ کس به‌طور کامل وابسته نباشد، مانند خط استوایی که نه به شمال متمایل است و نه به جنوب.
وقتست لطف شامل احوال او کنی
وان دردمند را برهانی ازین بلا
هوش مصنوعی: زمانی که رحمت و لطف خود را شامل حال او کنی، دردی که او دارد را از این بلا نجات بده.
او طوطیست در صفت تو شکر شکن
او از کجا و صحبت زاغ و زغن کجا
هوش مصنوعی: او مانند طوطی در وصف تو شیرین‌گوست، اما از کجا آمده و صحبت زاغ و زغن به کجا مربوط می‌شود؟
او بلبلست از چمن قدس باغ انس
او از کجا و قید چنین تیره ترک را
هوش مصنوعی: او مانند بلبل است که از چمن‌های بهشتی می‌آید، اما نمی‌داند از کجا آمده و چرا در چنین قید و بند تاریکی گرفتار شده است.
فرعون چند رشته مکر از کمال سحر
تا کی بچشم او بنمایند اژدها
هوش مصنوعی: فرعون تا چه زمانی می‌تواند با تمام نیرنگ‌ها و سحر و جادو، احساس برتری کند و همچنان به افسانه‌هایی شبیه به اژدها دل ببندد؟
وقتست ز آستین ید بیضا برون کنی
باز افکنی بمعرکه ساحران عصا
هوش مصنوعی: زمانی که شما دستتان را از آستین بیرون بیاورید و قدرت فراوانی مانند ید بیضای حضرت موسی را نشان دهید، دوباره می‌توانید با قدرت و تاثیر به میدان رقابت با جادوگران بروید.
میل نمی کنند باعجاز موسوی
گوساله می پرستند این قوم بی حیا
هوش مصنوعی: این تفکر که برخی از مردم به جای ایمان به معجزات الهی، یک چیز بی‌ارزش و غیرمنطقی را می‌پرستند، نشان‌دهنده بی‌نظمی و بی‌حیایی آن‌هاست. آن‌ها به جای احترام به نشانه‌های واقعی خدا، به چیزهای بی‌معنی و سطحی روی آورده‌اند.
وقتست دل بتفرقه کافران نهی
تیغ دو سر کشیده کنی نیت قضا
هوش مصنوعی: زمانی است که دل به پراکندگی و تفرقه کافران دچار می‌شود، در این حال تو باید با تیغی دو سر که آماده است، برای سرنوشت تعیین شده اقدام کنی.
بر عادتی که هست ترا بر طریق دین
حق را بحسن سعی ز باطل کنی جدا
هوش مصنوعی: با توجه به عادت‌هایی که داری، باید تلاش کنی که از راه حق و دین صحیح جدا کنی خود را از باطل.
تا در ریاض حسن فصاحت بکام دل
باشد زبان طوطی طبعم سخن سرا
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی سخن و بیان در قلب من وجود دارد، زبان طوطی‌وار من به داستان‌گویی ادامه خواهد داد.
روزی مباد این که برای توقعی
از من بغیر آل علی سر زند ثنا
هوش مصنوعی: روزی نخواهد آمد که به خاطر توقعی از من، جز خاندان علی، کسی ستایش کند.
در عمر خویش غیر ثنای علی و آل
از هر چه کرده ایم بیان توبه ربنا
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام تنها ستایش علی و خاندان او را داشته‌ام و به جز این، هر چه که کرده‌ام، اعلام عذرخواهی از خداوند است.