گنجور

مسدس

منم بلبل گلشن آشنایی
بغربت گرفتار دام جدایی
نوایم همه نغمه بی نوایی
گرفتاریم ناامید از رهایی
چه عمرست عمرم زهی سخت جانی
چه کارست کارم زهی سست رایی
چو شمع از هوای بتان بی قرارم
همیشه سحرخیز و شب زنده دارم
سراسیمه حال و سیه روزگارم
بسوز دل و دیده اشکبارم
بآه جگر سوز در هم زبانی
ز سوز جگر طالب روشنایی
گران آمده کار و بارم جهان را
سبک اعتبار وجودم زمان را
ندیده وفا عهد من آسمان را
نموده من خسته ناتوان را
سپهر سبک سیر صد سرگرانی
که از سست عهدی و از بی وفایی
جدا زان دو ابرو چه گویم که چونم
سیه روزگار و ضعیف و زبونم
چو ماه نو اندر شفق غرق خونم
خمیده قد و ناتوان همچو نونم
تنم یافته غایت ناتوانی
قدم را رسیده کمال دو تایی
ز بسیاری درد دارم شکایت
مرا هست دردی برون از شکایت
ندانسته او را کسی حد و غایت
مگر خامه کاتب این ولایت
که امر خیالی و شغل گمانی
نمی یابد از وقت او رهایی
ملاذ امم زبده نسل آدم
نسق بخش کیفیت ملک عالم
همه جا بتوفیق و دانش مسلم
همه جا بتقدیم همت مقدم
مرین گوهر رشته کاردانی
بهین اختر اوج پاکیزه رایی
بتعظیم سرمایه سربلندی
بتأدیب پست ده هر بلندی
نهم آسمان را دهم در بلندی
چنان آمده قدر او بر بلندی
که در جنب او آسمان ز آسمانی
دم ار می زند می کند بی حیایی
زهی پایمال ترا سرفرازی
امور قضا نزد رای تو بازی
تویی اعلم عالم کارسازی
بشمشیر اندیشه قاضی غازی
که کلک ترا تیره وش خون فشانی
طریقست با اهل عصیان خطایی
شها در دلم نیست جز آرزویت
سری دارم و نشئه شوق رویت
مرا بود قبل از همه میل سویت
اگر تیزتر آمدم سوی کویت
سبب داشت ترک چنین کامرانی
مکن حمل بر سستی و بی وفایی
ز من تا درت متصل بود زایر
ز هم بسته بود ازدحام مسافر
چو شوق جمال تو غالب شد آخر
نهادم قدم بر رؤس اکابر
شرف بین که از فیض رحمت رسانی
زده ره روانت دم از ره نمایی
شها با تو بود اعتبار وجودم
همه روز در سایه ات می غنودم
ز بیم فراق تو واقف نبودم
ز افواه ناگاه حرفی شنودم
که سایه ز فرق سرم می ستادی
قرار از دل خسته ام می ربایی
خدایا بگو گر چنین عزم داری
غریبان خود را بکه می سپاری
کرا جای خود بهر جا می گذاری
که بی تو گشاید در غم گساری
فضولی که دارد ز تو زندگانی
همان تا پیش زنده چون باز مانی
الهی بآگاهی ره روانت
که این راه رو باشد اندر امانت
بفرقت چو افتد بحکم روانت
بخوان مکارم شود میهمانت
به او فیض‌های دمادم رسانی
به او لطف‌های پیاپی نمایی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم بلبل گلشن آشنایی
بغربت گرفتار دام جدایی
هوش مصنوعی: من مانند بلبل باغ آشنایی هستم که در غربت و دوری از محبوب گرفتار شده‌ام و در حسرت جدایی به سر می‌برم.
نوایم همه نغمه بی نوایی
گرفتاریم ناامید از رهایی
هوش مصنوعی: آوای من تنها نوایی از بی‌کسی است و ما در انتظار آزادی هستیم، اما ناامید به نظر می‌رسد.
چه عمرست عمرم زهی سخت جانی
چه کارست کارم زهی سست رایی
هوش مصنوعی: عمر من چه مدت طولانی به نظر می‌رسد و همچنین چه سختی‌هایی را تحمل کرده‌ام، اما کارهایم چقدر بی‌پایه و ضعیف هستند.
چو شمع از هوای بتان بی قرارم
همیشه سحرخیز و شب زنده دارم
هوش مصنوعی: مانند شمعی هستم که به خاطر زیبایی معشوقان بی‌قرارم، همیشه صبح زود بیدار و شب‌ها همچنین بیدار می‌مانم.
سراسیمه حال و سیه روزگارم
بسوز دل و دیده اشکبارم
هوش مصنوعی: دلم به شدت آشفته و روزگارم تیره و تار است. قلب و چشمانم پر از اشک است.
بآه جگر سوز در هم زبانی
ز سوز جگر طالب روشنایی
هوش مصنوعی: با دلی پر از درد و ناراحتی، در پی گفتگویی هستم که از سوز درونم پیداست و آرزوی روشنایی و روشنی در زندگی‌ام را دارم.
گران آمده کار و بارم جهان را
سبک اعتبار وجودم زمان را
هوش مصنوعی: کار و زندگی‌ام خیلی سنگین شده و وجودم در این دنیا کم‌ارزش به نظر می‌رسد. زمان هم به‌سختی می‌گذرد.
ندیده وفا عهد من آسمان را
نموده من خسته ناتوان را
هوش مصنوعی: وفای عهد من را آسمان ندیده، در حالی که من خسته و ناتوانم.
سپهر سبک سیر صد سرگرانی
که از سست عهدی و از بی وفایی
هوش مصنوعی: آسمان با سرعت زیادی می‌چرخد و نشان‌دهنده‌ی ناپایداری و بی‌وفایی کسانی است که به راحتی عهد خود را می‌شکنند.
جدا زان دو ابرو چه گویم که چونم
سیه روزگار و ضعیف و زبونم
هوش مصنوعی: تقریباً به این معناست که به جز آن دو ابرو، نمی‌دانم چه بگویم، زیرا حال و روزم بسیار بد و ناامید کننده است و احساس ضعف و زبونی می‌کنم.
چو ماه نو اندر شفق غرق خونم
خمیده قد و ناتوان همچو نونم
هوش مصنوعی: زبان بی‌زبان من غرق در اندوه و تیره‌گی است، مانند ماه نو که در آسمان غروب به نظر می‌رسد، من هم با قامت خمیده و ناتوانی‌ام مانند نانی بی‌جان و بی‌روح هستم.
تنم یافته غایت ناتوانی
قدم را رسیده کمال دو تایی
هوش مصنوعی: بدن من به نهایت ناتوانی رسیده و قدم‌هایم به کمال دوتایی راه یافته‌اند.
ز بسیاری درد دارم شکایت
مرا هست دردی برون از شکایت
هوش مصنوعی: من از دردهای زیادی رنج می‌برم و شکایت من بیانگر آلامی است که فراتر از کلمات و شکایات من است.
ندانسته او را کسی حد و غایت
مگر خامه کاتب این ولایت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز نویسنده این سرزمین نمی‌تواند به درستی مرزها و ویژگی‌های او را بشناسد.
که امر خیالی و شغل گمانی
نمی یابد از وقت او رهایی
هوش مصنوعی: امور خیالی و شغل‌های ناشی از گمان، نمی‌توانند از زمان او گریزی داشته باشند.
ملاذ امم زبده نسل آدم
نسق بخش کیفیت ملک عالم
هوش مصنوعی: پناهگاه ملت‌ها بهترین نسل آدمی است که ویژگی‌های خوب جهان را به آنها می‌دهد.
همه جا بتوفیق و دانش مسلم
همه جا بتقدیم همت مقدم
هوش مصنوعی: در هر جا با تلاش و دانش، موفقیت حاصل می‌شود و هر کجا که همت و اراده وجود داشته باشد، پیشرفت و کامیابی در پی آن خواهد بود.
مرین گوهر رشته کاردانی
بهین اختر اوج پاکیزه رایی
هوش مصنوعی: این ابیات به مفهوم تلاش و مهارت در کارها اشاره دارد و بر اهمیت داشتن فکری روشن و درست تاکید می‌کند. در اینجا به درخشش و برتری در کارهای انجام شده اشاره شده و نشان می‌دهد که با داشتن ذکاوت و تدبیر، می‌توان به اوج موفقیت رسید.
بتعظیم سرمایه سربلندی
بتأدیب پست ده هر بلندی
هوش مصنوعی: با احترام به گذشته و ارزش‌های آن، می‌توان به موفقیت و ترقی دست یافت و هر چیزی که در زندگی وجود دارد را می‌توان بهبود بخشید و ارتقاء داد.
نهم آسمان را دهم در بلندی
چنان آمده قدر او بر بلندی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به عظمت و منزلت خاصی اشاره دارد که در بالاترین درجات و اوج بلندی قرار دارد. به نوعی نشان می‌دهد که در میان موجودات و افرادی که در بلندی و برتری هستند، او از همه‌ی آن‌ها باارزش‌تر و برجسته‌تر است.
که در جنب او آسمان ز آسمانی
دم ار می زند می کند بی حیایی
هوش مصنوعی: اگر کسی در مقام و منزلت او قرار بگیرد و از او دم بزند، به نوعی بی‌ادبی و بی‌احترامی کرده است.
زهی پایمال ترا سرفرازی
امور قضا نزد رای تو بازی
هوش مصنوعی: چقدر مسرت‌بخش است که سرنوشت و وقایع زندگی با نظر و تصمیم تو در حال تغییر و حرکت هستند.
تویی اعلم عالم کارسازی
بشمشیر اندیشه قاضی غازی
هوش مصنوعی: تو برترین و با دانش‌ترین فردی، که با تیزبینی و اندیشه‌ات به قضاوت می‌پردازی و کارها را سامان می‌دهی.
که کلک ترا تیره وش خون فشانی
طریقست با اهل عصیان خطایی
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نقاشی که دستانش تاریک و خونی است، به همراه کسانی که نسبت به حقایق مقاومت و نافرمانی می‌کنند، مسیر خطا و نادرستی را طی می‌کند.
شها در دلم نیست جز آرزویت
سری دارم و نشئه شوق رویت
هوش مصنوعی: در دل من هیچ‌چیز جز آرزوی تو وجود ندارد. تنها چیزی که دارم، علاقه و شوق عمیق به دیدن روی زیبای توست.
مرا بود قبل از همه میل سویت
اگر تیزتر آمدم سوی کویت
هوش مصنوعی: قبل از هر چیز، عشق و تمایل من به تو بود. اگر هم با شتاب بیشتری به سوی تو آمدم، به خاطر آن حس قوی در دلم بوده است.
سبب داشت ترک چنین کامرانی
مکن حمل بر سستی و بی وفایی
هوش مصنوعی: ترک چنین خوشبختی دلیلی دارد، آن را به سستی و بی‌وفایی نسبت نده.
ز من تا درت متصل بود زایر
ز هم بسته بود ازدحام مسافر
هوش مصنوعی: تا زمانی که من به در خانه‌ات متصل بودم، زائران و مسافران به خاطر شلوغی و ازدحام از هم جدا نمی‌شدند.
چو شوق جمال تو غالب شد آخر
نهادم قدم بر رؤس اکابر
هوش مصنوعی: زمانی که شوق زیبایی تو بر من چیره شد، بالاخره قدم بر سر بزرگان گذاشتم.
شرف بین که از فیض رحمت رسانی
زده ره روانت دم از ره نمایی
هوش مصنوعی: با کمال ادب و احترام، درخشش و اهمیت تو را از آن فیض و رحمت بزرگ بدان که به ضرورت دل‌ها را به مسیر راست هدایت می‌کنی و با نشان دادن راه، آنها را به مقصد می‌رسانی.
شها با تو بود اعتبار وجودم
همه روز در سایه ات می غنودم
هوش مصنوعی: ای تو، باعث اعتبار وجود من، من هر روز در سایه تو آرامش می‌گیرم.
ز بیم فراق تو واقف نبودم
ز افواه ناگاه حرفی شنودم
هوش مصنوعی: از ترس جدایی تو هیچ‌گاه خبر نداشتم، تا اینکه ناگهان چیزی شنیدم که مرا نگران کرد.
که سایه ز فرق سرم می ستادی
قرار از دل خسته ام می ربایی
هوش مصنوعی: سایه‌ای که بر سر من افتاده، آرامش را از من می‌گیرد و از دل خسته‌ام می‌کاهد.
خدایا بگو گر چنین عزم داری
غریبان خود را بکه می سپاری
هوش مصنوعی: ای پروردگار، بفرما اگر چنین نیتی داری، پس سرنوشت غریبان را به چه کسی می‌سپاری؟
کرا جای خود بهر جا می گذاری
که بی تو گشاید در غم گساری
هوش مصنوعی: هرکسی جای خود را دارد و باید در همان جا بماند. اگر تو نباشی، در دل من درهای شادی بسته می‌شود و غم را تجربه می‌کنم.
فضولی که دارد ز تو زندگانی
همان تا پیش زنده چون باز مانی
هوش مصنوعی: اگر کسی از زندگی تو آگاه باشد و در امور تو دخالت کند، زندگی‌اش به همین اندازه است. پس بهتر است که در کنار کسانی زندگی کنی که هنوز زنده‌اند و برای تو اهمیت دارند.
الهی بآگاهی ره روانت
که این راه رو باشد اندر امانت
هوش مصنوعی: خداوندا، با دانایی‌ات به من راهنمایی کن، تا این مسیر که در پیش دارم، به سلامتی طی شود.
بفرقت چو افتد بحکم روانت
بخوان مکارم شود میهمانت
هوش مصنوعی: زمانی که از هم جدا شوی، با روح خودت نجوا کن و در این گفتگو، ویژگی‌های نیکو را برای مهمانت به یادآور.
به او فیض‌های دمادم رسانی
به او لطف‌های پیاپی نمایی
هوش مصنوعی: همواره و به طور مداوم به او احسان و برکات بدهی و دائماً نسبت به او محبت و لطف داشته باشی.