گنجور

غزل شمارهٔ ۷۱

تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست
نشنید کس از سروقدان یک سخن راست
هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار
هر سو نگری روی وی از پرده هویداست
ماییم و جهانی که نه بیم است و نه امید
ماییم و نگاری که نه زیر است و نه بالاست
ماییم و نشاطی که نه پیدا و نه پنهان
ماییم و بساطی که نه جام است و نه میناست
در پردهٔ تحقیق نه نور است و نه ظلمت
در عالم توحید نه امروز و نه فرداست
در دیر و حرم نور رخش جلوه کنان است
نازم صنمی را که هم این جا و هم آنجاست
چشم من دل سوخته سرچشمهٔ خون شد
کاش آن رخ رخشنده نه می‌دید و نه می‌خواست
هم با سگ کوی تو شهان را دل الفت
هم با خم موی تو جهان را سر سوداست
هم شیفتهٔ حسن تو صد واله بی دل
هم سوختهٔ عشق تو صد عاشق شیداست
هم نسخهٔ لطف از تن سیمین تو ظاهر
هم آیت جور از دل سنگین تو پیداست
المنة لله که همه بزم فروغی
دل‌بند و دل‌آویز و دل‌آرام و دل‌آراست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست
نشنید کس از سروقدان یک سخن راست
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرنوشت باغی زیبا برپا کرده بود، هیچ‌کس از قدبلندان خبری درست و معنادار نشنید.
هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار
هر سو نگری روی وی از پرده هویداست
هوش مصنوعی: هر جا که می‌روم، اشک من دیده می‌شود و وقتی که نگاه می‌کنم، چهره یار از پشت پرده نمایان است.
ماییم و جهانی که نه بیم است و نه امید
ماییم و نگاری که نه زیر است و نه بالاست
هوش مصنوعی: ما در جهانی زندگی می‌کنیم که نه از چیزی می‌ترسیم و نه به چیزی امید داریم. در کنار نگاری هستیم که نه به پایین مربوط است و نه به بالا.
ماییم و نشاطی که نه پیدا و نه پنهان
ماییم و بساطی که نه جام است و نه میناست
هوش مصنوعی: ما حال و هوایی داریم که نه به وضوح مشخص است و نه کاملاً پنهان. ما در جمعی هستیم که نه جام شرابی دارد و نه ظرف خاصی، بلکه تنها خود ما هستیم.
در پردهٔ تحقیق نه نور است و نه ظلمت
در عالم توحید نه امروز و نه فرداست
هوش مصنوعی: در جستجوی حقیقت، نه روشنایی وجود دارد و نه تاریکی. در دنیای یگانگی خدا، نه زمان حال وجود دارد و نه زمان آینده.
در دیر و حرم نور رخش جلوه کنان است
نازم صنمی را که هم این جا و هم آنجاست
هوش مصنوعی: در محل عبادت و مکان مقدس، نور چهره‌ات درخشان است. من به زیبایی یاری‌ای می‌بالم که هم در اینجا حضور دارد و هم در آنجا.
چشم من دل سوخته سرچشمهٔ خون شد
کاش آن رخ رخشنده نه می‌دید و نه می‌خواست
هوش مصنوعی: چشمان من که از درد و رنج سوخته‌اند، به من خون می‌ریزند. ای کاش آن چهره‌ی زیبا را نه می‌دیدم و نه آرزوی دیدنش را داشتم.
هم با سگ کوی تو شهان را دل الفت
هم با خم موی تو جهان را سر سوداست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به محبت و جذابیت معشوق اشاره می‌کند. او می‌گوید که حتی در کنار یک سگ در کوی معشوق، دل شاد و خوشی دارد و این نشان‌دهنده‌ی قدرت محبت است. همچنین، زیبایی و جذابیت موهای معشوق باعث می‌شود که تمام جهان برای شاعر ارزشمند و دلنشین به نظر برسد. به طور کلی، احساسات عمیق و شگفت‌انگیز عشق را به تصویر می‌کشد.
هم شیفتهٔ حسن تو صد واله بی دل
هم سوختهٔ عشق تو صد عاشق شیداست
هوش مصنوعی: بسیاری به زیبایی تو مجذوب شده‌اند و بی‌قرارند و بسیاری دیگر در آتش عشق تو سوخته و شیدا شده‌اند.
هم نسخهٔ لطف از تن سیمین تو ظاهر
هم آیت جور از دل سنگین تو پیداست
هوش مصنوعی: لطف و مهربانی تو همچون نسخه‌ای از زیبایی در دل و ظاهر تو نمایان است و در عین حال چهره‌ای از درد و سختی از قلب سنگین تو به وضوح دیده می‌شود.
المنة لله که همه بزم فروغی
دل‌بند و دل‌آویز و دل‌آرام و دل‌آراست
هوش مصنوعی: سپاسگزاری ویژه‌ای از خداوند دارم که همگی در فضای خوش و دلنشینی قرار داریم که قلب‌ها را شاد و آرام می‌کند و زیبایی خاصی به آنها می‌بخشد.