غزل شمارهٔ ۶۴
طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است
نگار مست شراب است و مدعی هشیار
فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است
چگونه در غم او دعوی وفا نکنم
که شاهدم دل مجروح و چشم خونبار است
هنوز قابل این فیض نیستم در عشق
وگرنه از پی قتلم بهانه بسیار است
پی پرستش خود برگزیدهام صنمی
که زلف خم به خمش حلقههای زنار است
نگیرم ار سر زلفش به راستی چه کنم
که روزگار پریشان و کار دشوار است
به هیچ خانه نجستم نشان جانان را
که جانم از حرم و دیر هر دو بیزار است
لبش به جان گرانمایه بوسه نفروشد
ندانم این چه متاع و چگونه بازار است
ز سوز نالهٔ مرغ چمن توان دانست
که در محبت گل مو به مو گرفتار است
فروغی آن رخ رخشنده زیر زلف سیاه
تجلی مه تابنده در شب تار است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است
هوش مصنوعی: دکتر دلها همان چشمی است که به دیگران آسیب میزند، اما افسوس که خود آن چشم همیشه در حال رنج و بیماری است.
نگار مست شراب است و مدعی هشیار
فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است
هوش مصنوعی: عشوهگر دلبندم مست شراب است و معشوقی که خود را هوشیار میداند، ناله میکند که در خواب دوست غرق شده و دشمنش بیدار و حواس جمع است.
چگونه در غم او دعوی وفا نکنم
که شاهدم دل مجروح و چشم خونبار است
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در غم او ادعای وفاداری کنم، در حالی که دلbroken و چشمانم پر از اشک است؟
هنوز قابل این فیض نیستم در عشق
وگرنه از پی قتلم بهانه بسیار است
هوش مصنوعی: من هنوز به آن درجه از عشق نرسیدهام که لیاقت این لطف را داشته باشم، وگرنه برای بهانهجویی در پی انتقالم، دلایل زیادی دارم.
پی پرستش خود برگزیدهام صنمی
که زلف خم به خمش حلقههای زنار است
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و پرستش خود، محبوبی را انتخاب کردهام که موهایش به آرامی حلقهزده و از زیبایی خاصی برخوردار است.
نگیرم ار سر زلفش به راستی چه کنم
که روزگار پریشان و کار دشوار است
هوش مصنوعی: اگر نتوانم از زیباییهای او بهرهمند شوم، چه کار کنم که این روزها پر از ناراحتی و مشکلات است؟
به هیچ خانه نجستم نشان جانان را
که جانم از حرم و دیر هر دو بیزار است
هوش مصنوعی: من به هیچ خانه و مکان مقدسی سراغی از محبوبم نگرفتهام، چون جانم از خانههای مذهبی و مکانهای باستانی هم دلگیر و بیزار است.
لبش به جان گرانمایه بوسه نفروشد
ندانم این چه متاع و چگونه بازار است
هوش مصنوعی: لبخند او را که برایم بسیار با ارزش است، به سادگی نمیفروشد. نمیدانم این چه جنس با ارزشی است و این بازار چگونه است که چنین احساسی دارد.
ز سوز نالهٔ مرغ چمن توان دانست
که در محبت گل مو به مو گرفتار است
هوش مصنوعی: از ناله و گریهٔ پرندهٔ چمن میتوان فهمید که در عشق گل، به شدت درگیر و گرفتار است.
فروغی آن رخ رخشنده زیر زلف سیاه
تجلی مه تابنده در شب تار است
هوش مصنوعی: مانند پرتوهای درخشان ماه در تاریکی شب، چهره زیبای او زیر سایه موی سیاهش میدرخشد.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"ساز و آواز ۳"
با صدای غلامحسین بنان (آلبوم ترانههای بنان، قصهٔ شب)