غزل شمارهٔ ۵۹
بنشست و ز رخ پرده برانداخته برخاست
کار من دل سوخته را ساخته برخاست
ماهی است چو با طلعت افروخته بنشست
سروی است چو با قامت افراخته برخاست
پیداست ز بالیدن بالای بلندش
کز بهر هلاک من دلباخته برخاست
چشمش پی خون ریختن مردم هشیار
مستی است که با تیغ ستم آخته برخاست
افسوس که از انجمن آن ماه سیه چشم
ما را همه نادیده و نشناخته برخاست
آن ترک نوازنده به سرحلقهٔ عشاق
کز خاک درش با تن نگداخته برخاست
تا سایهٔ شمشاد تو افتاد به بستان
بر سرو سهی دود دل فاخته برخاست
خندید به آیینهٔ خورشید فروغی
تا صفحهٔ دل از همه پرداخته برخاست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنشست و ز رخ پرده برانداخته برخاست
کار من دل سوخته را ساخته برخاست
هوش مصنوعی: نشسته و از چهرهاش پرده کنار زده، برمیخیزد و به کار دلم که سوخته است، رسیدگی میکند.
ماهی است چو با طلعت افروخته بنشست
سروی است چو با قامت افراخته برخاست
هوش مصنوعی: یک ماهی با زیبایی خیرهکنندهای در حال استراحت است و یک سرو با قامتی بلند و استوار به پا خیز کرده است.
پیداست ز بالیدن بالای بلندش
کز بهر هلاک من دلباخته برخاست
هوش مصنوعی: به وضوح مشخص است که به خاطر زیبایی و شکوه او، من دلباختهاش شدم و این احساس مرا به خطر انداخت.
چشمش پی خون ریختن مردم هشیار
مستی است که با تیغ ستم آخته برخاست
هوش مصنوعی: چشم او به دنبال ریختن خون مردم هشیار است، همانطور که مستی که با شمشیر ظلم آماده به حمله است، برمیخیزد.
افسوس که از انجمن آن ماه سیه چشم
ما را همه نادیده و نشناخته برخاست
هوش مصنوعی: متأسفانه، از جمع دوستان و آشناها آن معشوق با چشمهای تیره و زیبا، همه بیخبر و ناآشنا بلند شد و رفت.
آن ترک نوازنده به سرحلقهٔ عشاق
کز خاک درش با تن نگداخته برخاست
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا که موسیقی را به خوبی مینوازد، در جمع عاشقان به صورت زیبا و جذاب ظاهر شد و با وجودی که از خاک برمیخیزد، اما درخشش و جذابیت خاصی دارد.
تا سایهٔ شمشاد تو افتاد به بستان
بر سرو سهی دود دل فاخته برخاست
هوش مصنوعی: وقتی سایهٔ درخت شمشاد بر باغ افتاد، دل پرندهٔ فاخته به خاطر زیبایی سرو بلند به تپش افتاد.
خندید به آیینهٔ خورشید فروغی
تا صفحهٔ دل از همه پرداخته برخاست
هوش مصنوعی: او با نگاهی به آینهٔ خورشید خندید، تا آنکه صفحه دلش از تمام مشکلات و غمها پاک و آماده شد.