گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶

عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است
گیرم به خون دیده نویسم رساله را
کس را در آن حریم چه حد رسالت است
در عمر خود به هیچ قناعت نموده‌ام
تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است
کام ار به استمالت ازو می‌توان گرفت
هر ناله‌ام علامت صد استمالت است
گر سر نهم به پای تو عین سعادت است
ور جان کنم فدای تو جای خجالت است
آمد بهار و خاطر من شد ملول‌تر
زیرا که باغ بی‌تو محل ملالت است
گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم
دردا که حال عشق برون از مقالت است
برخیز تا به پای شود روز رستخیز
وآنگه ببین شهید غمت در چه حالت است
کی می‌کند قبول فروغی به بندگی
فرماندهی که صاحب چندین جلالت است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمری که صرف عشق نگردد بطالت است
راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
هوش مصنوعی: عمر و زمانی که در عشق بگذرد، ارزشمند و معنا دارد، و هر مسیری که به سمت دوست و محبوب نرود، به بیراهه رفتن و اشتباه است.
من مجرم محبت و دوزخ فراق یار
واه درون به صدق مقالم دلالت است
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق مجرم هستم و عذاب دوری از محبوب را تحمل می‌کنم و در وجودم حقیقتی وجود دارد که گواه این صحبت‌هایم است.
گیرم به خون دیده نویسم رساله را
کس را در آن حریم چه حد رسالت است
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با اشک‌هایم نوشته‌ای بنویسم، باید بدانم که در این حریم مقدس، چه اندازه تعهد و مسئولیت وجود دارد و چه کسی می‌تواند به این مسئله رسیدگی کند.
در عمر خود به هیچ قناعت نموده‌ام
تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است
هوش مصنوعی: در تمام زندگی‌ام هرگز به چیزی رضایت نداشته‌ام تا زمانی که روزی‌ام به دندان‌های تنگ او سپرده شده است.
کام ار به استمالت ازو می‌توان گرفت
هر ناله‌ام علامت صد استمالت است
هوش مصنوعی: اگر بتوانم با آسایش و محبت به خواسته‌ام برسم، هر صدایی که از من خارج می‌شود، نشانه‌ای از تلاش و کوشش برای جلب توجه و فضل اوست.
گر سر نهم به پای تو عین سعادت است
ور جان کنم فدای تو جای خجالت است
هوش مصنوعی: اگر سرم را به پای تو بگذارم، این نشانه‌ی سعادت من خواهد بود و اگر جانم را در راه تو فدای کنم، هیچ گونه خجالتی نخواهم داشت.
آمد بهار و خاطر من شد ملول‌تر
زیرا که باغ بی‌تو محل ملالت است
هوش مصنوعی: بهار آمد و دل من بیشتر غمگین شد، زیرا که باغ بدون تو جای ناراحتی است.
گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم
دردا که حال عشق برون از مقالت است
هوش مصنوعی: به تو گفتم که احوال خود را برایت بگویم، اما افسوس که حال و روز عشق فراتر از کلمات و توضیحات است.
برخیز تا به پای شود روز رستخیز
وآنگه ببین شهید غمت در چه حالت است
هوش مصنوعی: بیدار شو تا روز قیامت فرا برسد و سپس ببین چگونه حال و احوال عاشق و شهید غم تو است.
کی می‌کند قبول فروغی به بندگی
فرماندهی که صاحب چندین جلالت است
هوش مصنوعی: کیست که به خدمت فرمانده‌ای که دارای مقام‌ها و شکوه‌های فراوان است، تن در می‌دهد؟

حاشیه ها

1394/10/22 11:12
رضا

بیت 5 غلط املائی داره
---
پاسخ: با تشکر، «به» اضافی حذف شد.

1398/05/15 09:08
امیر

واه درون ، در بیت دوم مصرع دوم یعنی چی؟

1398/10/27 02:12

درود بر آقا امیر------اگر درست خوانده شود نیاز به معنی شدن ندارد---عنایت بفرمائید---و----آه----که بنا بضرورت شعری واه خوانده شده