گنجور

غزل شمارهٔ ۴۹۲

سر راهش افتادم از ناتوانی
وزین ضعف کردم بسی کامرانی
کسی کاو به دل ناوکش خورد گفتا
که شوخی ندیدم بدین شخ کمانی
ز چشمی است چشم امیدم که هرگز
به کس ننگرد از ره سرگرانی
زبان از شکایت بر دوست بستم
ز بس یافتم لذت بی‌زبانی
نشان خواهی از وی، ز خود بی‌نشان شو
که من زو نشان جستم از بی‌نشانی
کسی داند احوال پیران عشقش
که پیرانه سر کرده باشد جوانی
به هجران مرا سهل شد دادن جان
که سخت است دوری ز یاران جانی
دریغا که از ماه رویان ندیدم
به جز بی وفایی و نامهربانی
شنیدن توان نغمهٔ ارغنون را
چو ساقی دهد بادهٔ ارغوانی
من و زخم کاری، تو و دل شکاری
من و جان سپاری، تو و جان ستانی
تو و عشوه کردن، من و دل سپردن
تو و جان گرفتن، من و جان فشانی
بکش خنجر کین به جان فروغی
به طوری که خواهی، به طرزی که دانی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر راهش افتادم از ناتوانی
وزین ضعف کردم بسی کامرانی
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی و ضعف خود، سر راهم قرار گرفتم و به شدت از آن احساس شکست و ناامیدی کردم.
کسی کاو به دل ناوکش خورد گفتا
که شوخی ندیدم بدین شخ کمانی
هوش مصنوعی: کسی که به قلبش عشق و حسرت نفوذ کرده است، می‌گوید که هرگز چنین شوخی و زیبایی را در یک کماندو ندیده است.
ز چشمی است چشم امیدم که هرگز
به کس ننگرد از ره سرگرانی
هوش مصنوعی: چشم امید من به چشمی است که هرگز به کسی نگاه نکند، بلکه همیشه درگیر خوشی‌ها و سرگرمی‌ها باشد.
زبان از شکایت بر دوست بستم
ز بس یافتم لذت بی‌زبانی
هوش مصنوعی: از آن‌جا که از گفتن شکایت به دوست خود خودداری کرده‌ام، به خاطر اینکه لذت سکوت و بی‌زبانی را بیش از حد دریافته‌ام.
نشان خواهی از وی، ز خود بی‌نشان شو
که من زو نشان جستم از بی‌نشانی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی نشانه‌ای از او بگیری، ابتدا خود را از نشانه‌ها خالی کن، چون من هم برای یافتن نشانه‌اش به بی‌نشانی رسیدم.
کسی داند احوال پیران عشقش
که پیرانه سر کرده باشد جوانی
هوش مصنوعی: کسی می‌داند حال و روز عاشقان سالخورده را که خود تجربه جوانی را با تمام جوانی‌اش پشت سر گذاشته باشد.
به هجران مرا سهل شد دادن جان
که سخت است دوری ز یاران جانی
هوش مصنوعی: زندگی‌ام به خاطر جدایی از دوستانم سخت شده است، اما این درد را آسان می‌دانم و ترجیح می‌دهم جانم را بدهم.
دریغا که از ماه رویان ندیدم
به جز بی وفایی و نامهربانی
هوش مصنوعی: متأسفانه از افرادی که چهره زیبایی دارند، جز بی‌وفایی و عدم محبت چیزی ندیدم.
شنیدن توان نغمهٔ ارغنون را
چو ساقی دهد بادهٔ ارغوانی
هوش مصنوعی: وقتی ساقی بادهٔ خوش رنگ را به دست می‌دهد، می‌توان صدای زیبا و دلنواز آن را شنید.
من و زخم کاری، تو و دل شکاری
من و جان سپاری، تو و جان ستانی
هوش مصنوعی: من زخمی و تو دل‌های دیگران را می‌شکنی، من جانم را تقدیم می‌کنم و تو جان‌ها را می‌گیری.
تو و عشوه کردن، من و دل سپردن
تو و جان گرفتن، من و جان فشانی
هوش مصنوعی: تو دلربایی و فریفتن من، و من به خاطر تو دل می‌سپارم. تو جان می‌گیری و من به خاطر تو جان را فدای تو می‌کنم.
بکش خنجر کین به جان فروغی
به طوری که خواهی، به طرزی که دانی
هوش مصنوعی: به من عشق و احساس خود را با تمام قدرت نشان بده، هر طور که می‌خواهی و هر راهی که می‌دانی.