غزل شمارهٔ ۴۲۶
مژگان مردم افکن، چشمان کافرش بین
هر گوشه صد مسلمان، مقتول خنجرش بین
خون ستم کشان را بر خود حلال کرده
خون خواریش نظر کن، طبع ستمگرش بین
با یک جهان صباحت چندین ملاحتش هست
اقلیم آن و این را یک جا مسخرش بین
گر سایبان سنبل بر فرق گل ندیدی
بر سر ز جعد مشکین چتر معنبرش بین
من از سیاه بختی آورده رو به دیوار
وان زلفکان زنگی بر روی انورش بین
با بخت سرنگونم الفت گرفته زلفش
افسون عشق بنگر، مار نگون سرش بین
تا قلب عاشقان را تسخیر خود نماید
از صف کشیده مژگان صفهای لشکرش بین
گر شام تیره خواهی صبح دمیده بینی
از طرهٔ شب آسا تابنده منظرش بین
جان از جدایی او تسلیم کن فروغی
امروز اگر ندیدی فردای محشرش بین
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مژگان مردم افکن، چشمان کافرش بین
هر گوشه صد مسلمان، مقتول خنجرش بین
هوش مصنوعی: مژگان زیبای او همچون ابزاری اثرگذار است، چشمانش بیتوجه به درد و رنج دیگران، در هر گوشه نقطهای از مسلمانان را که به خاطر خنجر او کشته شدهاند، میبیند.
خون ستم کشان را بر خود حلال کرده
خون خواریش نظر کن، طبع ستمگرش بین
هوش مصنوعی: ستمکشانی که زیر فشار و ظلم هستند، خود را در معرض آسیب قرار دادهاند و این موضوع را با شجاعت تحمل میکنند. در این میان، ستمگران به راحتی از خون و درد دیگران بهرهبرداری میکنند و این رفتار را به نوعی عادی جلوه میدهند.
با یک جهان صباحت چندین ملاحتش هست
اقلیم آن و این را یک جا مسخرش بین
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی و جذابیت فراوانی که در این دنیا وجود دارد، این زیباییها به یک منطقه خاص تعلق دارند و میتوانی همه آنها را در یک جا گرد هم ببینی.
گر سایبان سنبل بر فرق گل ندیدی
بر سر ز جعد مشکین چتر معنبرش بین
هوش مصنوعی: اگر زیبایی سنبل را که بر روی گل نشسته نمیبینی، پس بر روی موهای مشکی و خوشحالتش، چتری از زیبایی و معنا را تماشا کن.
من از سیاه بختی آورده رو به دیوار
وان زلفکان زنگی بر روی انورش بین
هوش مصنوعی: من به خاطر شانس بدی که دارم، به دیوار تکیه دادهام و به زلفهای سیاه او که بر صورت زیبا و روشنش دراز شدهاست، نگاه میکنم.
با بخت سرنگونم الفت گرفته زلفش
افسون عشق بنگر، مار نگون سرش بین
هوش مصنوعی: من با سرنوشتی بد به محبت زلف او آشنا شدم. عشقش را ببین، مانند ماری که به پشت افتاده است.
تا قلب عاشقان را تسخیر خود نماید
از صف کشیده مژگان صفهای لشکرش بین
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و مژههای دراز او به قدری جذاب و فریبنده هستند که میتوانند دل عاشقان را به راحتی تسخیر کنند و مانند لشکر نظامی، صفهایی از زیبایی را به نمایش بگذارند.
گر شام تیره خواهی صبح دمیده بینی
از طرهٔ شب آسا تابنده منظرش بین
هوش مصنوعی: اگر شب تاریکی میخواهی، صبح را خواهی دید که از گیسوی شب درخشش او نمایان است.
جان از جدایی او تسلیم کن فروغی
امروز اگر ندیدی فردای محشرش بین
هوش مصنوعی: اگر امروز نتوانستی او را ببینی و از دیدن او محروم هستی، جان خود را به خاطر جداییاش فدای او کن؛ چون در آینده و در روز قیامت، جمال و نور او را خواهی دید.