غزل شمارهٔ ۴۱۹
ثواب من همه شد عین رو سیاهی من
که خواجه در غضب آمد ز بی گناهی من
فغان که دور فتادم ز کوی ماهوشی
که در گدایی او بود پادشاهی من
به جرم بیگنهی کشتیام خوشا روزی
که غمزهٔ تو درآید به عذرخواهی من
توان شناخت که من دردمند عشق توام
نه اشک سرخ و رخ زرد و رنگ کاهی من
ز کشتگان غمت چون گواه میطلبند
گواه من نبود غیر بیگواهی من
به غیر تیغ پناهم نماند و میپرسم
که رحم در دلت آید ز بیپناهی من
سحر به کشتنم از در درآمدی سرمست
مگو نداشت اثر آه صبحگاهی من
نریخت تا به زمین خون پاک بازان را
به خون دلیر نشد دلبر سپاهی من
سزد فروغی اگر کج کلاه من گوید
که فتنه راست شد از فر کج کلاهی من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ثواب من همه شد عین رو سیاهی من
که خواجه در غضب آمد ز بی گناهی من
هوش مصنوعی: تمام تلاشها و خوبیهایم به خاطر این که دل خواجه را به درد آوردم، به باد رفته و تنها نتیجهاش رسوایی من شده است، چرا که او به دلیل بیگناهی من به خشم آمده است.
فغان که دور فتادم ز کوی ماهوشی
که در گدایی او بود پادشاهی من
هوش مصنوعی: آه و ناله میکنم که از کوی محبوبم دور ماندهام، در حالی که در محبت او، مقام و قدرتی داشتم.
به جرم بیگنهی کشتیام خوشا روزی
که غمزهٔ تو درآید به عذرخواهی من
هوش مصنوعی: به خاطر بیگناه بودنم به دریای مشکلات و دردها انداختهام. ای کاش روزی برسد که تو با ناز و دلرباییات به سراغم بیایی و از من عذرخواهی کنی.
توان شناخت که من دردمند عشق توام
نه اشک سرخ و رخ زرد و رنگ کاهی من
هوش مصنوعی: من میتوانم بفهمم که در عشق تو دچار درد هستم، نه فقط از روی اشکهای سرخ و چهرهی زرد و رنگ تیرهام.
ز کشتگان غمت چون گواه میطلبند
گواه من نبود غیر بیگواهی من
هوش مصنوعی: چون از کشتهشدگان عشق تو، شهادت میخواهند، تنها گواه من که میتواند در این زمینه صحبت کند، خود من هستم و هیچ کس دیگری نیست.
به غیر تیغ پناهم نماند و میپرسم
که رحم در دلت آید ز بیپناهی من
هوش مصنوعی: تنها چیزی که به من کمک میکند، تیغ است و از تو میپرسم آیا در دل تو برای بیپناهی من رحم و شفقتی وجود دارد؟
سحر به کشتنم از در درآمدی سرمست
مگو نداشت اثر آه صبحگاهی من
هوش مصنوعی: در صبح زود، زمانی که تو به خانه من آمدی و به شدت شاد و سرخوش بودی، دیگر نباید بگویی که دم صبح تاثیر اشکها و غمهای من را نداشتی.
نریخت تا به زمین خون پاک بازان را
به خون دلیر نشد دلبر سپاهی من
هوش مصنوعی: تا زمانی که خون نیکوکاران بر زمین نریزد، دلبر دلیر من به خون دلیران دچار نخواهد شد.
سزد فروغی اگر کج کلاه من گوید
که فتنه راست شد از فر کج کلاهی من
هوش مصنوعی: اگر کسی به من بگوید که مشکل و فتنهای به وجود آمده، این فقط به خاطر کجکلاه بودن من است و در واقع من خود عامل ایجاد آن فتنه هستم.