غزل شمارهٔ ۳۷
دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
در کف دایه دادهام کودک نورسیده را
بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد
کان سر زلف دام شد پای دل رمیده را
از لب شکرین او بوسه به جان خریدهام
زان که حلاوتی بود جنس گران خریده را
گر به سر من آن پری از سر ناز بگذرد
بر سر راهش افکنم پیرهن دریده را
پرده ز رخ گشادهای ، داد کرشمه دادهای
داغ دگر نهادهای لالهٔ داغ دیده را
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به خون تپیده را
چشم سیاه خود نگر هیچ ندیدهای اگر
مست کمین گشاده را، ترک کمان کشیده را
زهر اجل چشیدهام تلخی مرگ دیدهام
تا ز لبت شنیدهام قصهٔ ناشنیده را
هیچ نصیب من نشد از دهنش فروغیا
چون به مذاق بسپرم شربت ناچشیده را
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
در کف دایه دادهام کودک نورسیده را
هوش مصنوعی: دی روزی، کودک گریان را به دایه سپردم و او را در آغوشش گذاشتم تا آرام بگیرد.
بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد
کان سر زلف دام شد پای دل رمیده را
هوش مصنوعی: بختی که به من پشت کرده بود، حالا به آرامش درآمد و ترسهایم برطرف شد. موهای آن معشوق به گونهای در آمدهاند که دل نگران و بیقرارم اکنون در دام عشق گرفتار شده است.
از لب شکرین او بوسه به جان خریدهام
زان که حلاوتی بود جنس گران خریده را
هوش مصنوعی: من از لب شیرین او بوسهای گرفتهام که برایم ارزش فوقالعادهای دارد، چون حلاوتش مانند یک کالای گرانبهاست.
گر به سر من آن پری از سر ناز بگذرد
بر سر راهش افکنم پیرهن دریده را
هوش مصنوعی: اگر آن دختر زیبا با ناز و کرشمه از بالای سر من بگذرد، من پیرهن پارهام را از روی زمین بر سر راهش میافکنم.
پرده ز رخ گشادهای ، داد کرشمه دادهای
داغ دگر نهادهای لالهٔ داغ دیده را
هوش مصنوعی: دوست من، رخ شما را از پشت پرده نمایان کردهای و با ناز و کرشمههای خود، دل مرا به درد آوردهای. اکنون دیگر زخم عشق را بر دل لالههای سوخته تحمیل کردهای.
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به خون تپیده را
هوش مصنوعی: دل در نخستین نگاه تو به شکار افتاد، پس چرا باز هم زخم به صید که در خون خود غوطهور است میزنی؟
چشم سیاه خود نگر هیچ ندیدهای اگر
مست کمین گشاده را، ترک کمان کشیده را
هوش مصنوعی: به چشمان سیاه خود خوب دقت کن، زیرا اگر در حال نشستن و آماده شکار نباشی، نمیتوانی بند و کمان را به درستی رها کنی و به هدف بزنی.
زهر اجل چشیدهام تلخی مرگ دیدهام
تا ز لبت شنیدهام قصهٔ ناشنیده را
هوش مصنوعی: من طعم تلخ مرگ را چشیدهام و سختی آن را حس کردهام، اما حالا از لب تو داستانی را میشنوم که تا به حال نشنیده بودم.
هیچ نصیب من نشد از دهنش فروغیا
چون به مذاق بسپرم شربت ناچشیده را
هوش مصنوعی: من از لبان او هیچ بهرهای نبردم، ای فروغیا! چون چقدر بخواهم شربت ناچشیده را به کام خود بچشم.
حاشیه ها
1395/05/26 09:07
حمیدرضا
عالی بود.