گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴۳

چون سر زلف تو آشفته خیالی دارم
الله الله که چه سودای محالی دارم
تو پری چهره عجب زلف پریشی داری
من آشفته عجب شیفته حالی دارم
عیش‌ها می‌کنم ار خون خوریم فصل بهار
بس که از ساغر می بی تو ملالی دارم
سر مویم همه شد تیغ و سپر سینهٔ تنگ
با سپاه غم او طرفه جدالی دارم
خون دل گر عوض باده خورم خرده مگیر
که ز دیوان قضا رزق حلالی دارم
به نشیمن گه آن طایر زرین پر و بال
ترسم آخر نرسم تا پر و بالی دارم
واقف از حال دل مرغ چمن دانی کیست
من که بر سر هوس دانهٔ خالی دارم
دوزخی باشم اگر سایهٔ طوبی طلبم
من که در روضهٔ دل تازه نهالی دارم
تا جوابی نرسد پا نکشم از در دوست
راستی بین که عجب روی سؤالی دارم
شاید ار چشم بپوشند ز من مردم شهر
کز پری زاده بتی چشم وصالی دارم
شکر ایزد که ز جمعیت طفلان امروز
بر سر کوی جنون جاه و جلالی دارم
غزلم گر برد آرام جهانی نه عجب
که سر الفت رم کرده غزالی دارم
پس از این خاطر آسوده فروغی مطلب
زان که با هر دو جهان قال و مقالی دارم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سر زلف تو آشفته خیالی دارم
الله الله که چه سودای محالی دارم
هوش مصنوعی: وقتی که موهای تو به هم ریخته است، من خیال و تصوری در سر دارم که نه تنها عجیب و غریب است، بلکه بسیار دور از واقعیت است.
تو پری چهره عجب زلف پریشی داری
من آشفته عجب شیفته حالی دارم
هوش مصنوعی: تو چهره‌ای زیبا و افسونگر داری و موهای شلوغ و پریشان. من نیز با شوق و آشفتگی از عشق تو، حال و روزم به هم ریخته است.
عیش‌ها می‌کنم ار خون خوریم فصل بهار
بس که از ساغر می بی تو ملالی دارم
هوش مصنوعی: برای لذت بردن از زندگی، اگرچه ممکن است در مشکلات و سختی‌ها باشیم، در فصل بهار با نوشیدن از جام، هیچ گونه کسالت و ناراحتی از تو ندارم.
سر مویم همه شد تیغ و سپر سینهٔ تنگ
با سپاه غم او طرفه جدالی دارم
هوش مصنوعی: موهایم به اندازه‌ای تیز و برنده شده‌اند که مانند شمشیر به نظر می‌رسند و قفسه سینه‌ام به شدت فشرده شده، در برابر ارتش غم و اندوه او، نبردی عجیب و جالب را تجربه می‌کنم.
خون دل گر عوض باده خورم خرده مگیر
که ز دیوان قضا رزق حلالی دارم
هوش مصنوعی: هرچند که دردی کشیدم و به خاطر آن ممکن است از کارهای غیرمتعارف کمک بگیرم، اما نباید بر من خرده بگیری، زیرا از مقدر الهی بهره‌ای درست و حلال هستم.
به نشیمن گه آن طایر زرین پر و بال
ترسم آخر نرسم تا پر و بالی دارم
هوش مصنوعی: ترس آن دارم که به خانه آن پرنده زرین نرسم، زیرا همچنان که بال و پر دارم، ممکن است نتوانم به آن جا برسیم.
واقف از حال دل مرغ چمن دانی کیست
من که بر سر هوس دانهٔ خالی دارم
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی چه کسی از حال دل مرغی که در باغچه است باخبر است؟ من کسی هستم که به خاطر آرزوی نان، حتی به دانهٔ بی‌مقدار هم دلخوشم.
دوزخی باشم اگر سایهٔ طوبی طلبم
من که در روضهٔ دل تازه نهالی دارم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در دنیای جهنم زندگی کنم و از نعمت‌های آن بهره‌مند شوم، فقط به خاطر خواستن سایه درخت طوبی خواهد بود؛ در حالی که در دل خود، جوانه‌ای تازه و امیدی نو دارم.
تا جوابی نرسد پا نکشم از در دوست
راستی بین که عجب روی سؤالی دارم
هوش مصنوعی: تا زمانی که پاسخی از معشوق نشنیدم، از در او پا بیرون نمی‌گذارم. به راستی ببینید که من چه سوال عجیبی دارم.
شاید ار چشم بپوشند ز من مردم شهر
کز پری زاده بتی چشم وصالی دارم
هوش مصنوعی: شاید مردم شهر از من چشم بپوشند، زیرا من به خاطر عشق و آرزوی وصالی که به معشوق دارم، به نوعی از زیبایی و لطافت برخوردارم.
شکر ایزد که ز جمعیت طفلان امروز
بر سر کوی جنون جاه و جلالی دارم
هوش مصنوعی: خدای را شکر می‌کنم که در میان جمعیت کودکان، امروز در خیابان جنون، مقام و شکوهی دارم.
غزلم گر برد آرام جهانی نه عجب
که سر الفت رم کرده غزالی دارم
هوش مصنوعی: اگر غزلم آرامش جهانی را به همراه داشته باشد، تعجبی ندارد که من عاشقانه‌ای مثل غزالی دارم که سرش را از حوصله عشق دور کرده است.
پس از این خاطر آسوده فروغی مطلب
زان که با هر دو جهان قال و مقالی دارم
هوش مصنوعی: از این به بعد، با خیال راحت زندگی می‌کنم، زیرا با هر دو دنیا (مادی و معنوی) معانی و سخن‌هایی دارم.