غزل شمارهٔ ۳۱۹
وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
تا بماند حسرت او بر دل حسرتنصیبم
درد بیدرمان عشقم کشت و کرد آسودهخاطر
هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم
شب گدازانم به محفل، صبحدم نالان به گلشن
یعنی از عشقت گهی پروانه، گاهی عندلیبم
گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد
پس چرا یکباره از دل برد آرام و شکیبم
گاهگاهی میتوان کرد از ره رحمت نگاهی
بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم
کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری
گر نبودی در کمین آن چشم مست دلفریبم
تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی
فارغ از قول خطیب، آسوده از پند ادیبم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
تا بماند حسرت او بر دل حسرتنصیبم
هوش مصنوعی: در زمان مرگم، طبیب به بالینم نیامد تا حسرت او به دل من بماند و من نیز دچار حسرت شوم.
درد بیدرمان عشقم کشت و کرد آسودهخاطر
هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم
هوش مصنوعی: عشق من درد پنهانی دارد که نه درمانی برایش هست و نه تسکینی. این درد من را به شدت رنج میدهد و در عین حال، نتوانستهام از آن رها شوم، چرا که هر تلاشی برای درمانش فقط آرامش ظاهری به من داده است.
شب گدازانم به محفل، صبحدم نالان به گلشن
یعنی از عشقت گهی پروانه، گاهی عندلیبم
هوش مصنوعی: در شب، دلباخته و دلتنگ به محفل میروم و در صبح، غمگین و نالان به باغ. عشق تو باعث میشود که گاهی مانند پروانهای سرمست باشم و گاهی مانند بلبل، دلتنگ و نالهکنان.
گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد
پس چرا یکباره از دل برد آرام و شکیبم
هوش مصنوعی: اگر موهای پریشان تو به من توجهی ندارد، پس چرا به یکباره آرامش و صبرم را از دل برداشتید؟
گاهگاهی میتوان کرد از ره رحمت نگاهی
بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات میتوانی از روی محبت و رحمت، نگاهی به من بیندازی؛ من که در خیابانها و کوچههای تو، بیپناه و تنها هستم.
کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری
گر نبودی در کمین آن چشم مست دلفریبم
هوش مصنوعی: اگر آن چشم جذاب و فریبنده نبود که در کمین است، من هم در میان مردم ادعای هوشیاری میکردم.
تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی
فارغ از قول خطیب، آسوده از پند ادیبم
هوش مصنوعی: وقتی صدای ساز و آواز مطرب به گوشم رسید، از افکار و حرفهای دیگران رها شدم و آرامش پیدا کردم. از نصیحتها و موعظههای ادیبان بینیاز شدم.