گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۴

دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام
دل سودازده را سلسله در پا زده‌ام
عشقم آتش زد و آب مژه از سر بگذشت
پی آن گوهر یک دانه به دریا زده‌ام
در بر غمزهٔ طفلی سپر انداخته‌ام
من که بر قلب جهان با تن تنها زده‌ام
ساقیم کرده چنان مست که هنگام سماع
سنگ بر شیشه نه طارم مینا زده‌ام
با من ای زاهد گمراه مزن پنجه به جهل
که ز آه سحری بر صف اعدا زده‌ام
منم آن عاشق دیوانه که از غایت شوق
خم زنجیر تو را بر دل شیدا زده‌ام
لاله‌زاری شده‌ام بس که به گل‌زار وفا
شعله داغ تو را بر همه اعضا زده‌ام
می‌توان یافت ز طغیان جنونم که مدام
سر سودای تو دارد دل سودازده‌ام
پا به گل مانده ز بالای تو طوبی آری
من در این مساله با عالم بالا زده‌ام
هر که فیض دم جان بخش تو بیند داند
که چرا خنده به انفاس مسیحا زده‌ام
بخت بیدار مدد کرد فروغی که به خواب
بوسه‌ای چند بر آن لعل شکرخا زده‌ام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام
دل سودازده را سلسله در پا زده‌ام
هوش مصنوعی: من دستم را در حلقه‌ی موهای آن دختر پیچیده‌ام و دل دلداده‌ام را به زنجیر حسرت درآورده‌ام.
عشقم آتش زد و آب مژه از سر بگذشت
پی آن گوهر یک دانه به دریا زده‌ام
هوش مصنوعی: محبت من مانند آتش سوزان است و از چشمانم اشک به زمین ریخته. برای به دست آوردن آن گوهر گرانبها، به دریا دست زده‌ام.
در بر غمزهٔ طفلی سپر انداخته‌ام
من که بر قلب جهان با تن تنها زده‌ام
هوش مصنوعی: من در مقابل نگاه زیبا و معصومانه‌ی کودکی دفاع کرده‌ام، چرا که با وجود همه‌چیز، به تنهایی بر دل جهان ضربه زده‌ام.
ساقیم کرده چنان مست که هنگام سماع
سنگ بر شیشه نه طارم مینا زده‌ام
هوش مصنوعی: من به قدری مست شده‌ام که وقتی موسیقی می‌نوازند، حالتی دارم که انگار سنگی بر شیشه‌های طارم (گنبدی) می‌زنم.
با من ای زاهد گمراه مزن پنجه به جهل
که ز آه سحری بر صف اعدا زده‌ام
هوش مصنوعی: ای زاهد گمراه، با من درافت نکن و به نادانی‌ات دامن نزن، زیرا من از دل‌تنگی‌های سحرگاهی به دشمنان ضربه‌ای زده‌ام.
منم آن عاشق دیوانه که از غایت شوق
خم زنجیر تو را بر دل شیدا زده‌ام
هوش مصنوعی: من آن عاشق دیوانه‌ام که به خاطر عشق فراوان، زنجیر تو را بر دل شیدای خود گره زده‌ام.
لاله‌زاری شده‌ام بس که به گل‌زار وفا
شعله داغ تو را بر همه اعضا زده‌ام
هوش مصنوعی: من به قدری از عشق و داغی تو آکنده‌ام که مثل لاله‌زاری شدم. هر گوشه‌ام را حرارت و عشق تو فراگرفته است.
می‌توان یافت ز طغیان جنونم که مدام
سر سودای تو دارد دل سودازده‌ام
هوش مصنوعی: می‌توان از شدت بی‌تابی و عشق من به تو پی برد، چرا که دل شیدای من دائم در آرزوی توست.
پا به گل مانده ز بالای تو طوبی آری
من در این مساله با عالم بالا زده‌ام
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و درخشش خاص تو، من در این موضوع به اوج و کمال رسیده‌ام.
هر که فیض دم جان بخش تو بیند داند
که چرا خنده به انفاس مسیحا زده‌ام
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمت زندگی‌بخش تو را تجربه کند، می‌داند که چرا من با نفس‌های خود مانند مسیحا لبخند می‌زنم.
بخت بیدار مدد کرد فروغی که به خواب
بوسه‌ای چند بر آن لعل شکرخا زده‌ام
هوش مصنوعی: برکت و شانس، به من یاری رساند تا بتوانم خواب‌هایی خوش با بوسه‌هایی ملایم بر آن لعل (که به معنای لبان شیرین و زیباست) بگذرانم.