گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۸

کاشکی ساقی ز لعلش می به جام من کند
چرخ مینا تا سحر گردش به کام من کند
گر به جنت هم نشین با ابلهان باید شدن
کاش دوزخ را خدا یک جا مقام من کند
گرم‌تر از آتش حسرت بباید آتشی
تا علاج سردی سودای خام من کند
تا نریزم دانه‌های اشک رنگین را به خاک
طایر دولت کجا تمکین دام من کند
پنجه‌ای در پنجهٔ شیر فلک خواهم زدن
گر چنین آهو رمی را بخت رام من کند
آفتاب آید ز گردون بر سجود بام من
گر چنین تابنده ماهی رو به یاد من کند
با خیال روی و مویش غرق نور و ظلمتم
کو نظربازی که سیر صبح و شام من کند
قامتی دیدم که می‌گوید گه برخاستن
کو قیامت تا تماشای قیام من کند
گر بدان درگاه عالی گام من خواهد رسید
سیرگاهش را فلک در زیر گام من کند
گر غلام خویشتن خواند مرا سلطان عشق
هر چه سلطان است از این منصب غلام من کند
گر به درویشی برد نام مرا آن شاه حسن
هر خطیبی خطبه در منبر به نام من کند
گوهر شهوار شد نظم گهربارم بلی
شاه می‌باید که تحسین کلام من کند
ناصرالدین شه که فرماید به شاه اختران
لشکرت باید که تعظیم نظام من کند
دیگر از مشرق نمی‌تابد فروغی آفتاب
گر نظر بر منظر ماه تمام من کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاشکی ساقی ز لعلش می به جام من کند
چرخ مینا تا سحر گردش به کام من کند
هوش مصنوعی: ای کاش ساقی با لبان زیبایش می را در جام من بریزد و تا صبح، دور چرخ مینا حال خوشی به من بدهد.
گر به جنت هم نشین با ابلهان باید شدن
کاش دوزخ را خدا یک جا مقام من کند
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که در بهشت هم با نادانان زندگی کنم، کاش خداوند مرا در دوزخ به تنهايی قرار دهد.
گرم‌تر از آتش حسرت بباید آتشی
تا علاج سردی سودای خام من کند
هوش مصنوعی: باید آتش سوزان‌تری از حسرت وجود داشته باشد تا بتواند سردی و بی‌حسی آرزوهای ناشیانه‌ام را درمان کند.
تا نریزم دانه‌های اشک رنگین را به خاک
طایر دولت کجا تمکین دام من کند
هوش مصنوعی: تا زمانی که برای از دست دادن و دردهایم اشک‌های رنگی نریزیم، چگونه می‌توانم امیدوار باشم که خوشبختی و کامیابی به من نزدیک شود؟
پنجه‌ای در پنجهٔ شیر فلک خواهم زدن
گر چنین آهو رمی را بخت رام من کند
هوش مصنوعی: من آماده‌ام با تمام وجودم در برابر دشواری‌ها ایستادگی کنم، حتی اگر برای رسیدن به اهدافم به شجاعت و قدرت زیادی نیاز داشته باشم، به شرطی که مقدر من به من یاری دهد و مرا در این راه همراهی کند.
آفتاب آید ز گردون بر سجود بام من
گر چنین تابنده ماهی رو به یاد من کند
هوش مصنوعی: اگر آفتاب از آسمان بر روی بام من بتابد، و اگر ماه نیز با این درخشش خود به یاد من باشد، چه زیبا خواهد بود.
با خیال روی و مویش غرق نور و ظلمتم
کو نظربازی که سیر صبح و شام من کند
هوش مصنوعی: با تصور چهره و موهای او، در نور و تیرگی غرق شدم. چه کسی هست که بتواند به من نگاه کند و صبح و شامم را پر کند؟
قامتی دیدم که می‌گوید گه برخاستن
کو قیامت تا تماشای قیام من کند
هوش مصنوعی: من شخصی را دیدم که به قدری بلندبالا و باوقار است که گویی منتظر است روز قیامت فرا برسد تا ظهور و حضور او را ببیند.
گر بدان درگاه عالی گام من خواهد رسید
سیرگاهش را فلک در زیر گام من کند
هوش مصنوعی: اگر قدم من به آن درگاه بلند برسد، آسمان سیرگاه آن را زیر پای من قرار می‌دهد.
گر غلام خویشتن خواند مرا سلطان عشق
هر چه سلطان است از این منصب غلام من کند
هوش مصنوعی: اگر کسی که خود را بنده من می‌داند، مرا سلطان عشق بنامد، هرچه مقام‌ها و سلطنت‌ها هستند، از این جایگاه، بنده من می‌شوند.
گر به درویشی برد نام مرا آن شاه حسن
هر خطیبی خطبه در منبر به نام من کند
هوش مصنوعی: اگر نام من به عنوان درویشی بر زبان آن شاه حسن بیفتد، هر خطیبی در منبر نام مرا ذکر خواهد کرد.
گوهر شهوار شد نظم گهربارم بلی
شاه می‌باید که تحسین کلام من کند
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی کلماتم ارزشمندتر شدم و بله، باید یک پادشاه باشد که به ستایش سخنان من بپردازد.
ناصرالدین شه که فرماید به شاه اختران
لشکرت باید که تعظیم نظام من کند
هوش مصنوعی: ناصرالدین شاه می‌گوید که برای برقراری نظم و انضباط در کشور، باید ستارگان و بزرگان لشکرش به او احترام بگذارند و از او اطاعت کنند.
دیگر از مشرق نمی‌تابد فروغی آفتاب
گر نظر بر منظر ماه تمام من کند
هوش مصنوعی: دیگر از سمت شرق، نوری مانند تابش آفتاب نمی‌تابد، اگر نگاهش به زیبایی و شکوه ماه کامل من بیفتد.