غزل شمارهٔ ۱۰۴
چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست
هر که نظر میکنی محو تماشای اوست
عاشق دیوانه را کار بدین قبله نیست
قبلهٔ مجنون عشق خیمهٔ لیلای اوست
مسئله زاهدش هیچ نیاید به کار
آن که لب شاهدش مساله فرمای اوست
آن بت طناز را خلوت دل منزل است
خواجه به دیر و حرم بیهده جویای اوست
هر که به سوداگری رفت به بازار عشق
مایهٔ سود جهان در سر سودای اوست
حلقهٔ دیوانگان سلسله را طالبند
تا سر زنجیرشان زلف چلیپای اوست
روز جزا گر دهند اجر شب هجر را
روضهٔ رضوان همین جای من و جای اوست
شادی امروز دل از غم رویش رسید
دیدهٔ امید من در ره فردای اوست
روز مرا تیره ساخت ماه فروزندهای
که آینهٔ آفتاب روی دل آرای اوست
کرده مرا تلخکام شاهد شیرین لبی
کاین همه جوش مگس بر سر حلوای اوست
علت هر حسرتی عشق غمافزای من
باعث هر عشرتی حسن طربزای اوست
در طلب وصل او طبع غزلخوان من
تشنه لب خون من لعل شکرخای اوست
دامن آن ترک را سخت فروغی بگیر
زان که مرا دادها بر در دارای اوست
ناصردین شاه یل مفخر شمس و زحل
آن که ز روز ازل رای فلک رای اوست
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست
هر که نظر میکنی محو تماشای اوست
هوش مصنوعی: چشمهای مردم به زیبایی او دوخته شده است و هر کسی که به او نگاه میکند، از زیباییاش mesmerized و شیفته میشود.
عاشق دیوانه را کار بدین قبله نیست
قبلهٔ مجنون عشق خیمهٔ لیلای اوست
هوش مصنوعی: عاشق دیوانهای که دلش به عشق میتپد، دیگر به سمت چیزی غیر از معشوقش نگاه نمیکند. تمام توجه و عشق او معطوف به لیلا است و این خیمهگاه عشق اوست.
مسئله زاهدش هیچ نیاید به کار
آن که لب شاهدش مساله فرمای اوست
هوش مصنوعی: مسئلهای که زاهد در آن غرق شده، هیچ فایدهای برای کسی ندارد که لبان معشوقش برای او سؤال و مسأله میآورند.
آن بت طناز را خلوت دل منزل است
خواجه به دیر و حرم بیهده جویای اوست
هوش مصنوعی: دل عشق را به تنهایی جایی امن و آرام است، ولی معشوق فقط در مکانهای نامناسب و بیهوده مثل خانقاه و معابد جستوجو میشود.
هر که به سوداگری رفت به بازار عشق
مایهٔ سود جهان در سر سودای اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که به دلخواهی و عشق وارد بازار عشق میشود، همواره آرزو و خواستههایش در ذهنش وجود دارد و در پی به دست آوردن منفعت و سود است.
حلقهٔ دیوانگان سلسله را طالبند
تا سر زنجیرشان زلف چلیپای اوست
هوش مصنوعی: دیوانگان به دنبال پیوندی هستند که آنها را به یکدیگر متصل کند و این پیوند به زلفهای زیبای او وابسته است.
روز جزا گر دهند اجر شب هجر را
روضهٔ رضوان همین جای من و جای اوست
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت، پاداشی برای شب فراق داده شود، بهشت رضوان همینجا و در کنار من و اوست.
شادی امروز دل از غم رویش رسید
دیدهٔ امید من در ره فردای اوست
هوش مصنوعی: امروز با شادی، دل از غم او رهایی یافته است و چشم انتظار فردای او هستم.
روز مرا تیره ساخت ماه فروزندهای
که آینهٔ آفتاب روی دل آرای اوست
هوش مصنوعی: روز من را با وجود ماهی که درخشان است، تاریک کرد. این ماه همانند آینهای است که نور آفتاب را بر روی دل زیبای او منعکس میکند.
کرده مرا تلخکام شاهد شیرین لبی
کاین همه جوش مگس بر سر حلوای اوست
هوش مصنوعی: من را به شدت ناامید کرده است، زیرا زیبایی و لطافت او موجب شده است که همه جا پر از حشرات شود و این نشاندهندهی جذابیت اوست.
علت هر حسرتی عشق غمافزای من
باعث هر عشرتی حسن طربزای اوست
هوش مصنوعی: هر حسرتی که در دل دارم، به خاطر عشق دردناک من است و هر شادی و لذتی که تجربه میکنم، ناشی از زیبایی و طربآوری اوست.
در طلب وصل او طبع غزلخوان من
تشنه لب خون من لعل شکرخای اوست
هوش مصنوعی: در جستجوی وصال او، روح شاعرانه من همچون تشنهای که به لبهایش خون لبخند او را میخواهد، به محبت و زیباییهای او دل بسته است.
دامن آن ترک را سخت فروغی بگیر
زان که مرا دادها بر در دارای اوست
هوش مصنوعی: دعا کن که دامن آن ترک زیبا را محکم بگیری؛ چرا که من همه چیزم را در پای او گذاشتهام.
ناصردین شاه یل مفخر شمس و زحل
آن که ز روز ازل رای فلک رای اوست
هوش مصنوعی: ناصردین شاه، دلیر و با افتخار است، همان که از ابتدا تصمیمات آسمان به خاطر او گرفته شده است.