گنجور

شمارهٔ ۶

به خدا اگر به فیضت اثری رسد ز فیضت
گذرد ز آسمان‌ها بدرد حجاب‌ها را
صبا به لطف بگو ختم آل طاها را
که فرقت تو به زاری بسوخت دل‌ها را
قرار خاطر ما هم تو می‌‏توانی شد
که سر به کوه و بیابان تو داده‌‏ای ما را
برون خرام ز مغرب که تیره شد آفاق
ز رسم خویش بگردان طلوع بیضا را
بیا بیا که حضور تو مرده زنده کند
ز آسمان به زمین آورد مسیحا را
نماند صبر و سکون بعد از این به هیچ دلی
به وصل گل برسان بلبلان شیدا را
خوش آن زمان که به نور تو راه حق سپریم
طریق و منزل و مقصد یکی شود ما را
نهد به پای تو سر فیض و جان کند تسلیم
گذشت قطره ز مستی چو دید دریا را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1399/08/03 22:11
شیخ

نمیدانم چه بگویم! شوق المهدی فیض کاشانی تغییر یافته اشعار حافظ است، تفسیر آنهاست یا صرفاً اقتباس؛ هرچه که هست محو زیبایی آنم

1399/10/16 03:01
شیخ

گویی بیت نخستین این شعر زیبا را جابجا قرار داده اید.