شمارهٔ ۱۳
منم که مهر نبی و ولی پناه من است
دعای نایب حق ورد صبحگاه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمد اللّه
گدای خاک ره دوست پادشاه من است
ز وصل او نشکیبم گرم به تیغ زنند
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
به حال من نظری میکن ای امام زمان
که التفات تو کفاره گناه من است
مرا ز دنیی و عقبی غرض وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
بر آستان شما رو نهادهام زان روی
فرا ز مسند خورشید تکیهگاه من است
ز موجهای حوادث مرا چه باک ای فیض
چو مهر حیدر و اولاد او پناه من است
وگرنه ذکر حقم بر زبان خروشی نیست
به دل محبت این قوم عذرخواه من است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1401/02/24 14:04
غبار ره
بیت آخر علی القاعده باید چنین باشد:
وگر به ذکر حقم بر زبان خروشی نیست