گنجور

قصیدهٔ ۳ - بشارت به ظهور مهدى موعود و منقبت آن زبده موجود

مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست
جان به استقبالش آمد آنکه جان مأوای اوست
مژدگانی ده قدومش را که اینک می‏رسد
آنکه جان مست شراب عشق روح‏ افزای اوست‏
مژدگانی ده دلا کاینک رسید اینک رسید
آن که این هفت آسمان یک قطره از دریای اوست
آنکه آزادان عالم بر در او بنده ‏اند
آنکه شاهان جهان را جمله سر در پای اوست
اینک آمد آنکه آگاه است از کار همه
قول و فعل خلق مشهود دل دانای اوست
اینک آمد آنکه سرو قد و ماه روی او
هرچه دارد از نکوئی جمله از بالای اوست
ناله ‏های زار ما بر بوی گلزار وی است
داغ‏های سینه ما سایه گلهای اوست
اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوسته هم دل جای اوست‏
در دل هر ذره روشن تابشی از مهر او
در سر هر قطره پیدا شوری از دریای اوست‏
اینک آمد تا نوازد خاطر هر خسته ‏ای
گو دلش صفرائی و اندر سرش سودای اوست
در دل هر عارفی از سرّ او گنجینه ‏ای
در سر هر عاشقی شوری ز استغنای اوست
اینک آمد آن سر و سرکرده ارباب عشق
آنکه عشق عاشقان از عشق مادرزای اوست
آنکه روح این جهانست و روان آن جهان
هر دو عالم را رواج از همت والای اوست
باغ و صحرای زمین خرم ز آب و لطف او
قبه ‏های آسمان را فخر از بالای اوست
اینک آمد آن شهنشاه جهان خلق و امر
آنکه عالم سر به سر مقهور استیلای اوست
پادشاه صورت و معنی مؤید از اله
آنکه جسم و جان عالم صورت از معنای اوست
نائب رحمان، خلیفه حق، امام بر و بحر
مهدی هادی که قصر پادشاهان جای اوست‏
آنکه جدش مصطفی و جد ثانی مرتضاست
جد ثالث سبط ثانی ده وصی آبای اوست
آنکه حقش با نبی هم کنیه و هم نام کرد
خلق و خلقش مثل خلق و خلق بی‏همتای اوست
علم دانایان عالم یک سخن از علم او
جود و بخششهای حاتم یک نم از دریای اوست
حکمرانی ریشه ‏ای از طره دستار او
پادشاهی جبه ‏ای بر قامت والای اوست
آنکه گر یک لحظه در عالم نباشد سایه‏ اش
این زمین یک لقمه سازد هرچه بر بالای اوست
آنکه در خلوت کند هر عابدی او را دعا
آنکه در هر محفلی گلبانگی از هیهای اوست
غیبت چندین نبی برهان اخفای وی است
عمر خضر و نوح و عیسی حجت ابقای اوست
اینک آمد تا که عدل او ببندد دست ظلم
زیردستان را بشارت روز استیلای اوست
اینک آمد تا که برخیزاند از جا خلق را
تا نشیند هر کسی جائی که آنجا جای اوست
اینک آمد تا بپاشد از هم اجزای جهان
باز پیوندد به هم نوعی که حکم رای اوست
آمد آنکو در دمد در صور، اسرافیل وار
تا برون آید ز خاک آنکو به جان مولای اوست
در دمد در صور دم تا سر برون آرد ز خاک
آن شقی مُدبری کو دشمن آبای اوست‏
تا که هر نیک و بدی یابد سزای خویشتن
بیشتر زانکو رود جائی که آن مأوای اوست
اینک آمد آنکه جنت بهر اصحاب وی است
آنکه اطباق جهنم مسکن اعدای اوست
اینک آمد آنکه زاهد را ز دنیا سیر کرد
عابد اندر انتظار وعده فردای اوست
چون برون آید ز ابر اختفا خورشیدوار
بر زمین آید کسی کو چرخ چارم جای اوست
هر که دارد گوش جان وقف حدیث او کند
هر که دارد چشم دل حیرانِ سر تا پای اوست
دست او بر هر سری آید شود عقلش تمام
این سخن از حق رسید از گفته آبای اوست
دست بر دوش بخیلی چون زند حاتم شود
این کرامت قطره‌‏ای از بحر بخشش‌های اوست
گر بود بد دل ز لطفش مالک اشتر شود
این ز یمن صولت قهار استیلای اوست‏
از لقایش شیعه را افزون شود سمع و بصر
این ز نور طلعت جان‏بخش روح افزای اوست
چون نیفزاید لقایش چشم را و گوش را
چشم را سیمای او و گوش را آوای اوست‏
نافه را دل خون بود از خاک خدّ ایمنش
دیده خورشید حیرانِ رخ زیبای اوست
در بتان آتش فتد بتخانه‏ ها ویران شود
از فروغ نور توحیدی که بر سیمای اوست
هر کجا گنجی است در ویرانه‏ ای آید برون
تا شود معمور آن تن کو سرش در پای اوست
سنگ در بحر کف بخشنده‏ اش گوهر شود
کشتگان فقر را احیا ز بخشش‏های اوست
انس و جن دیو و ملک در قبضه فرمان او
خاتم ملک سلیمان در ید بیضای اوست
با عصا و سنگ موسی و دم عیسی بود
چشمه‌ها از سنگ آرد چوب اژدرهای اوست‏
تشنه سیراب و گرسنه سیر گردد زان حَجَر
وقت حاجت در سفرها زاد لشکرهای اوست
در برش دِرع نبی بر سر عِمامه مصطفی
رایت و شمشیر او هم در ید طولای اوست
ذوالفقار مرتضی بیرون کشد چون از نیام
از نهیبش آب گردد هر که از اعدای اوست
قوت چل مرد دارد دست چون بیرون کند
اعظم اشجار را از جا کند گر رای اوست
در همه روی زمین نگذارد او جای خراب
مرده در زیر زمین هم خرم از بالای اوست
یکدگر را مژده بخشند و بشارتها دهند
هر که از اموات از جان بنده و مولای اوست
هر که امروز از فراق روی او سوزد چو شمع
بی‏گمان فردای رجعت موسم احیای اوست
هر که بهر نصرتش امروز دارد انتظار
در حقیقت او شهید معرکه فردای اوست
ای صبا از من پیامی سوی آن درگاه بر
که فلان شوق تو در هر جزوی از اجزای اوست
گرچه از تقوی و طاعت نیستش بال و پری
در ره حق شوق روح‏ افزای تو پرهای اوست
نقد قلبی دارد و محتاج اکسیر شماست
گر تو را پروای او نبود کرا پروای اوست‏
ای خدا توفیق ده تا سر نهم بر پای او
کین سر سودائیم سودائی سودای اوست
نیست تاب فرقت او در دل من بیش از این
آتشی در جان مرا از شوق روح افزای اوست
فیض خامش کن که نتوانی ز وصفش دم زدن
آنچه گفتی هم کفی از موجه دریای اوست
خیز و استقبال کن پس جان و دل در پای ریز
آنکه را جان و دل و تن منزل و مأوای اوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست
جان به استقبالش آمد آنکه جان مأوای اوست
هوش مصنوعی: خوش خبری از آمدن کسی است که دل مشتاق دیدار اوست. جان نیز به استقبالش شتافته؛ زیرا او جایی برای زندگی جان است.
مژدگانی ده قدومش را که اینک می‏رسد
آنکه جان مست شراب عشق روح‏ افزای اوست‏
هوش مصنوعی: خبر خوشی بدهید درباره آمدن او که الان می‌رسد. او کسی است که جان را با شراب عشقش، که روح را تازه می‌کند، سیراب می‌کند.
مژدگانی ده دلا کاینک رسید اینک رسید
آن که این هفت آسمان یک قطره از دریای اوست
هوش مصنوعی: به خودت شادی و بشارت بده که اکنون زمان آن رسیده است که بدانیم این هفت آسمان تنها یک قطره از دریای بزرگ وجود اوست.
آنکه آزادان عالم بر در او بنده ‏اند
آنکه شاهان جهان را جمله سر در پای اوست
هوش مصنوعی: کسی که در دنیای آزادگان، دیگران به او خدمت می‌کنند و بندگی او را می‌پذیرند، و همچنین تمامی پادشاهان جهان در برابر او سر تعظیم فرود می‌آورند.
اینک آمد آنکه آگاه است از کار همه
قول و فعل خلق مشهود دل دانای اوست
هوش مصنوعی: اکنون آن کسی آمده که از همه کارها و گفته‌ها و رفتارهای مردم آگاه است و دل او نیز از دانایی پر است.
اینک آمد آنکه سرو قد و ماه روی او
هرچه دارد از نکوئی جمله از بالای اوست
هوش مصنوعی: اینک شخصی آمده است که زیبایی و خوش‌اندامی او، هر چه دارد از سر و بالای اوست.
ناله ‏های زار ما بر بوی گلزار وی است
داغ‏های سینه ما سایه گلهای اوست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساسات و دردهای قلبی خود اشاره می‌کند که به نوعی با زیبایی‌های گلزار مرتبط است. ناله‌های او به نوعی نشان‌دهنده اندوه و شیفتگی است، در حالی که زخم‌ها و داغ‌های سینه‌اش نیز بیان‌گر عشق و وابستگی عمیق به آن زیبایی‌هاست. به عبارتی، این مشکلات و غم‌ها مانند سایه‌هایی هستند که ناشی از عشق به گل‌ها و زیبایی‌های دلنشین زندگی‌اند.
اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوسته هم دل جای اوست‏
هوش مصنوعی: اکنون او آمده است که در روح و قلب من جا بگیرد، کسی که همواره جان من در آنجا قرار دارد و هم دل من در آن مکان است.
در دل هر ذره روشن تابشی از مهر او
در سر هر قطره پیدا شوری از دریای اوست‏
هوش مصنوعی: در هر ذره‌ای از جهان، نوری از عشق او وجود دارد و در هر قطره آب، شادی و شور زندگی او قابل مشاهده است.
اینک آمد تا نوازد خاطر هر خسته ‏ای
گو دلش صفرائی و اندر سرش سودای اوست
هوش مصنوعی: اکنون شخصی به اینجا آمده است تا دل هر کسی که خسته است را تسکین دهد. او دلش پاک و خالص است و در ذهنش عشق او را تصور می‌کند.
در دل هر عارفی از سرّ او گنجینه ‏ای
در سر هر عاشقی شوری ز استغنای اوست
هوش مصنوعی: در وجود هر عارفی، یک گنجینه از دانایی و رازهای عمیق وجود دارد، و در دل هر عاشقی، شور و شوقی ناشی از بی‌نیازی و عشق به معشوق وجود دارد.
اینک آمد آن سر و سرکرده ارباب عشق
آنکه عشق عاشقان از عشق مادرزای اوست
هوش مصنوعی: اکنون آن فرد شایسته و پیشوای عشق آمده است، کسی که عشق عاشق‌ها از محبت او به وجود آمده است.
آنکه روح این جهانست و روان آن جهان
هر دو عالم را رواج از همت والای اوست
هوش مصنوعی: کسی که روح این دنیا و جان آن دنیا است، هر دو جهان به برکت تلاش بلندمرتبه او به حرکت و زندگی ادامه می‌دهند.
باغ و صحرای زمین خرم ز آب و لطف او
قبه ‏های آسمان را فخر از بالای اوست
هوش مصنوعی: خوشبختی زمین و زیبایی‌های آن به خاطر آب و مهربانی اوست و آسمان‌ها به خاطر جایگاه او به خود می‌بالند.
اینک آمد آن شهنشاه جهان خلق و امر
آنکه عالم سر به سر مقهور استیلای اوست
هوش مصنوعی: اکنون آن پادشاه بزرگ جهانیان آمده است؛ کسی که همه موجودات تحت سلطه و تسلط او هستند.
پادشاه صورت و معنی مؤید از اله
آنکه جسم و جان عالم صورت از معنای اوست
هوش مصنوعی: پادشاهی که هم شکل و هم محتوایش از سوی خداوند تأیید شده است، کسی است که جسم و جان جهان به دلیل معنا و حقیقت او شکل گرفته و وجود دارد.
نائب رحمان، خلیفه حق، امام بر و بحر
مهدی هادی که قصر پادشاهان جای اوست‏
هوش مصنوعی: مهدی، پیشوای هدایت و جانشین رحمت الهی است که در مکان‌های بزرگ و باشکوه، همچون قصر پادشاهان، قرار دارد.
آنکه جدش مصطفی و جد ثانی مرتضاست
جد ثالث سبط ثانی ده وصی آبای اوست
هوش مصنوعی: کسانی که نیاکانشان پیامبر اسلام و امام علی (علیه‌السلام) هستند، برای آنها نسل سومی وجود دارد که همان نوه دوم این دو بزرگوار است و او جانشین و وصی اجدادش خواهد بود.
آنکه حقش با نبی هم کنیه و هم نام کرد
خلق و خلقش مثل خلق و خلق بی‏همتای اوست
هوش مصنوعی: این فرد، که نام و کنیه‌اش با نبی یکی است، در میان مردم قرار دارد و آفرینش او مانند آفرینش بی‌نظیر آن نبی است.
علم دانایان عالم یک سخن از علم او
جود و بخششهای حاتم یک نم از دریای اوست
هوش مصنوعی: دانش و معرفت دانایان تنها یک کلمه از علم اوست و سخاوت و بخشش‌های حاتم هم تنها یک نشانه از وسعت وجود اوست.
حکمرانی ریشه ‏ای از طره دستار او
پادشاهی جبه ‏ای بر قامت والای اوست
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت او از نوع خاصی است که از موهای بلند و زیبا و دستار یا عمامه‌اش سرچشمه می‌گیرد. جبه‌ای که بر تن دارد نماد بزرگی و مقام بالای اوست.
آنکه گر یک لحظه در عالم نباشد سایه‏ اش
این زمین یک لقمه سازد هرچه بر بالای اوست
هوش مصنوعی: کسی که حتی برای یک لحظه در این دنیا نباشد، سایه‌اش می‌تواند باعث شود که تمام چیزهایی که بر روی زمین هستند، مانند لقمه‌ای شکل بگیرند.
آنکه در خلوت کند هر عابدی او را دعا
آنکه در هر محفلی گلبانگی از هیهای اوست
هوش مصنوعی: کسی که در تنهایی خود، عبادت می‌کند و دعا از دل او برمی‌خیزد، در هر جمعی نیز صدای او طنین انداز است و توجه همه را جلب می‌کند.
غیبت چندین نبی برهان اخفای وی است
عمر خضر و نوح و عیسی حجت ابقای اوست
هوش مصنوعی: مدت زمان غیبت و پنهان بودن پیامبران مختلف، نشانه‌ای از طول عمر و استمرار وجود اوست و در واقع، دلیل بر ادامه حیات اوست، همان‌طور که عمر خضر، نوح و عیسی نیز دلیلی برای بقای او به حساب می‌آید.
اینک آمد تا که عدل او ببندد دست ظلم
زیردستان را بشارت روز استیلای اوست
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن رسیده است که عدالت او دست ظلم و ستم زیر دستان را ببندد. این، مژده‌ای از روزی است که او برتری خواهد یافت.
اینک آمد تا که برخیزاند از جا خلق را
تا نشیند هر کسی جائی که آنجا جای اوست
هوش مصنوعی: هم‌اکنون آمده است تا مردم را از جا و مکان خود بلند کند تا هر کسی در جای مناسب خود بنشیند.
اینک آمد تا بپاشد از هم اجزای جهان
باز پیوندد به هم نوعی که حکم رای اوست
هوش مصنوعی: هم‌اکنون، او تصمیم گرفته تا اجزای جهان را از هم بپاشد و دوباره آن‌ها را به هم پیوند دهد، به گونه‌ای که بر اساس اراده و دستور او باشد.
آمد آنکو در دمد در صور، اسرافیل وار
تا برون آید ز خاک آنکو به جان مولای اوست
هوش مصنوعی: کسی که در هنگام دمیدن در صور (سوراخی که برای برپا کردن قیامت است) به مانند فرشته اسرافیل، ظهور می‌کند و از خاک برمی‌خیزد، به خاطر جان مولای خود است.
در دمد در صور دم تا سر برون آرد ز خاک
آن شقی مُدبری کو دشمن آبای اوست‏
هوش مصنوعی: در وقت وزیدن باد، آن فرد شقاوت‌پیشه‌ای که دشمن نیاکان اوست، از خاک سر برآورده و به زندگی بازمی‌گردد.
تا که هر نیک و بدی یابد سزای خویشتن
بیشتر زانکو رود جائی که آن مأوای اوست
هوش مصنوعی: هر کس بر اساس کردار خوب و بد خود پاداش یا عذاب دریافت می‌کند، زیرا هر فرد به جایی می‌رود که شایسته آن است.
اینک آمد آنکه جنت بهر اصحاب وی است
آنکه اطباق جهنم مسکن اعدای اوست
هوش مصنوعی: اینک کسی آمد که بهشتی برای یارانش فراهم کرده است و جهنمی است که محل سکونت دشمنان اوست.
اینک آمد آنکه زاهد را ز دنیا سیر کرد
عابد اندر انتظار وعده فردای اوست
هوش مصنوعی: اکنون آن فردی که زاهد را از دنیا دلزده کرده، آمده است و عابد نیز در انتظار وعده فردای اوست.
چون برون آید ز ابر اختفا خورشیدوار
بر زمین آید کسی کو چرخ چارم جای اوست
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از پشت ابرها بیرون می‌آید و نورش را بر زمین می‌پراکَند، فردی که در چهارمین آسمان قرار دارد، از آن بهره‌مند می‌شود.
هر که دارد گوش جان وقف حدیث او کند
هر که دارد چشم دل حیرانِ سر تا پای اوست
هوش مصنوعی: هرکسی که دارای توجه و درک معنوی باشد، باید خود را وقف شنیدن گفته‌های او کند و هر کسی که دارای بینش واقعی است، از زیبایی و کمال او شگفت‌زده است.
دست او بر هر سری آید شود عقلش تمام
این سخن از حق رسید از گفته آبای اوست
هوش مصنوعی: هر کس که با دست او برخورد کند، عقلش کامل می‌شود. این حرف از حقیقت نشأت گرفته و از گفته‌های بزرگترهای اوست.
دست بر دوش بخیلی چون زند حاتم شود
این کرامت قطره‌‏ای از بحر بخشش‌های اوست
هوش مصنوعی: اگر بخیلی بر دوش حاتم قرار گیرد، نوعی از بزرگواری او به حساب می‌آید؛ این نشان می‌دهد که بخشش و کریم بودن او تنها یک ذره از دریای بخشش‌های اوست.
گر بود بد دل ز لطفش مالک اشتر شود
این ز یمن صولت قهار استیلای اوست‏
هوش مصنوعی: اگر دل کسی از محبت او تنگ باشد و بدی کند، این نشان‌دهنده‌ی قدرت و سلطه‌ی قهری است که از حضور او ناشی می‌شود.
از لقایش شیعه را افزون شود سمع و بصر
این ز نور طلعت جان‏بخش روح افزای اوست
هوش مصنوعی: از دیدن چهره زیبای او، شنیداری و بینایی شیعه بسیار افزایش می‌یابد. این ناشی از نوری است که از چهره‌اش تابیده و روح انسان را تغذیه می‌کند.
چون نیفزاید لقایش چشم را و گوش را
چشم را سیمای او و گوش را آوای اوست‏
هوش مصنوعی: اگر زیبایی او نتواند بر شوق و اشتیاق چشم و گوش بیفزاید، پس در واقع چشم، فقط تصویر او را و گوش، فقط صدای او را می‌بیند و می‌شنود.
نافه را دل خون بود از خاک خدّ ایمنش
دیده خورشید حیرانِ رخ زیبای اوست
هوش مصنوعی: دل نازک نافه از غم خاکی که در آن زندگی می‌کند می‌سوزد و چشمانش در حیرت از زیبایی چهره‌اش به نور خورشید خیره مانده است.
در بتان آتش فتد بتخانه‏ ها ویران شود
از فروغ نور توحیدی که بر سیمای اوست
هوش مصنوعی: وقتی نور توحید بر چهره‌ی آن معشوق بت‌گونه بتابد، همه بت‌خانه‌ها در آتش عشق و شوق او می‌سوزند و ویران می‌شوند.
هر کجا گنجی است در ویرانه‏ ای آید برون
تا شود معمور آن تن کو سرش در پای اوست
هوش مصنوعی: هر جا که یک گنج نهفته باشد، حتی در ویرانه‌ها، باید به انتظار کسی باشیم که آن را کشف کند تا بتواند آنجا را آباد و پُررونق کند، همان‌طور که وجود آن تن پر ارزش به پای آن گنج وابسته است.
سنگ در بحر کف بخشنده‏ اش گوهر شود
کشتگان فقر را احیا ز بخشش‏های اوست
هوش مصنوعی: وقتی سنگ در دریا قرار می‌گیرد، به خاطر generosity و سخاوت دریا به جواهر تبدیل می‌شود. انسان‌هایی که از فقر رنج می‌برند، به واسطه همین بخشش‌ها زنده می‌شوند و دوباره جان می‌گیرند.
انس و جن دیو و ملک در قبضه فرمان او
خاتم ملک سلیمان در ید بیضای اوست
هوش مصنوعی: تمام موجودات، اعم از انسان‌ها، جن‌ها، دیوان و فرشتگان، تحت کنترل و فرمان او هستند. او به اندازه‌ای قدرت دارد که مانند خاتم ملک سلیمان، در دستش تمام فرمانروایی‌ها قرار دارد.
با عصا و سنگ موسی و دم عیسی بود
چشمه‌ها از سنگ آرد چوب اژدرهای اوست‏
هوش مصنوعی: با عصا و سنگ، موسی معجزاتی کرد و با دم عیسی، زندگی و شفا را به ارمغان آورد. چشمه‌ها از سنگ بیرون می‌آیند و چوب‌ها به مانند اژدها عمل می‌کنند.
تشنه سیراب و گرسنه سیر گردد زان حَجَر
وقت حاجت در سفرها زاد لشکرهای اوست
هوش مصنوعی: این متن به این موضوع اشاره دارد که در زمان نیاز و در سفر، وقتی انسان به خواسته‌های خود می‌رسد و به آنچه نیاز دارد دست پیدا می‌کند، مشکلات و کمبودها برطرف خواهد شد. این به نوعی به توانایی طبیعت و منابع در برآورده کردن نیازهای انسان اشاره دارد.
در برش دِرع نبی بر سر عِمامه مصطفی
رایت و شمشیر او هم در ید طولای اوست
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده است که نمادها و ویژگی‌های پیامبر اسلام، مانند عمامه و شمشیر، به قدرت و جایگاه او اشاره دارد. در واقع، این بیت نشان‌دهنده‌ی مقام بلندی است که او در میان پیروانش دارد و بر تسلط و حکمت او تأکید می‌کند.
ذوالفقار مرتضی بیرون کشد چون از نیام
از نهیبش آب گردد هر که از اعدای اوست
هوش مصنوعی: وقتی ذوالفقار امام علی (ع) از نیام بیرون می‌آید، به شدت و قدرتی که دارد، هرکس از دشمنانش را می‌ترساند و باعث می‌شود که آب و انرژی‌شان گرفته شود.
قوت چل مرد دارد دست چون بیرون کند
اعظم اشجار را از جا کند گر رای اوست
هوش مصنوعی: اگر مردی قوی و توانا باشد، می‌تواند درختان بزرگ را از ریشه کند و از جایشان بیرون بیاورد، مشروط بر اینکه خواست و اراده‌اش این باشد.
در همه روی زمین نگذارد او جای خراب
مرده در زیر زمین هم خرم از بالای اوست
هوش مصنوعی: در هر نقطه از زمین، او اجازه نمی‌دهد که جایی برای خراب شدن و ناامیدی وجود داشته باشد. حتی زیر زمین هم به خاطر وجود او، شادی و سرزندگی برقرار است.
یکدگر را مژده بخشند و بشارتها دهند
هر که از اموات از جان بنده و مولای اوست
هوش مصنوعی: یکدیگر را خوش‌خبر می‌کنند و نویدهایی می‌دهند؛ هر کسی که از درگذشتگان، به جان بندگان و سرپرستانشان نزدیک است.
هر که امروز از فراق روی او سوزد چو شمع
بی‏گمان فردای رجعت موسم احیای اوست
هوش مصنوعی: هر کسی امروز از دوری و جدایی چهره او ناراحت و آشفته است، باید بداند که فردا روزی خواهد آمد که دوباره او برمی‌گردد و زندگی و نشاط به وجود می‌آورد.
هر که بهر نصرتش امروز دارد انتظار
در حقیقت او شهید معرکه فردای اوست
هوش مصنوعی: هرکس که امروز برای کمک و پیروزی منتظر است، در واقع او یک شهید در نبرد فردا به حساب می‌آید.
ای صبا از من پیامی سوی آن درگاه بر
که فلان شوق تو در هر جزوی از اجزای اوست
هوش مصنوعی: ای باد صبا، لطفاً پیامی به آن درگاه برسان که عشق و اشتیاق من در هر بخش از وجود او حضور دارد.
گرچه از تقوی و طاعت نیستش بال و پری
در ره حق شوق روح‏ افزای تو پرهای اوست
هوش مصنوعی: اگرچه او در پرواز به سوی حق دارای تقوا و عبادت نیست، اما شوق و محبت تو به حق همچون بال و پر او را به پرواز در می‌آورد.
نقد قلبی دارد و محتاج اکسیر شماست
گر تو را پروای او نبود کرا پروای اوست‏
هوش مصنوعی: این دل، وابسته و نیازمند عشق و محبت توست، اگر تو به فکر او نیستی، پس چه کسی به فکر او خواهد بود؟
ای خدا توفیق ده تا سر نهم بر پای او
کین سر سودائیم سودائی سودای اوست
هوش مصنوعی: ای خدا، به من توفیق بده که سرم را در پای او بگذارم؛ زیرا این دل سرگشته‌ام آرزوی او را دارد.
نیست تاب فرقت او در دل من بیش از این
آتشی در جان مرا از شوق روح افزای اوست
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم دوری او را تحمل کنم، زیرا شوق و محبتش در وجود من همچون آتشی سوزان است.
فیض خامش کن که نتوانی ز وصفش دم زدن
آنچه گفتی هم کفی از موجه دریای اوست
هوش مصنوعی: سکوت کن که نمی‌توانی از وصف او سخن بگویی. هر چه هم که بگویی، تنها اندکی از عمق و بزرگی وجود اوست.
خیز و استقبال کن پس جان و دل در پای ریز
آنکه را جان و دل و تن منزل و مأوای اوست
هوش مصنوعی: برخیز و با شوق و صفا به استقبال کسی برو که وجودش جایگاه و پناهگاه جان و دل و تن توست.

حاشیه ها

1401/01/26 00:03
علی

چقد لذت بردم

عجیبه تا بحال چیزی از این شاعر نشنیده بودم!!!!