گنجور

غزل شمارهٔ ۹۶۱

ای بجهان نهان چو جان روشنی جهان توئی
از همه دیدها نهان در همه جا عیان توئی
آنکه ز جای میبرد هر نفس این دل مرا
میکشدش بهر طرف در پی این و آن توئی
آنکه چو عزم میکنم کز پی مقصدی روم
میشکند عزیمتم ناگه و بیگمان توئی
آنکه چو دیو ره زند تا بجحیم افکند
در دل من ندا کند هی مرو آنچنان توئی
آنکه سفر چو میکنم حافظ اهل منزلست
باز مرا در آن سفر همدم انس و جان توئی
آنکه رهم بخود نمود آینهٔ دلم زدود
تا که بدیدم آنچه بود در تتق جهان توئی
آنکه ز مهر دلبران در دلم آتشی فکند
خاک مرا بباد داد ز آب رخ بتان توئی
آنکه ز نطفه آفرید سرو قدان دلفریب
کرد ز چشمهٔ حیاه آب روان، روان توئی
در رخ دلبران تو آب در دل بیدلان تو تاب
جان من این درین توئی جان تو آن در آن توئی
در دل بیقرار من مایهٔ اضطراب تو
در سر بیخمار من مستی جاودان توئی
ناوک غمزه میزند در دل من نهان کسی
می نکنم غلط که آن غمزه زن نهان توئی
کیست که هر نفس مرا تازه حیات می‌دهد
گر تو نگوئی آن منم کیست بگوید آن توئی
کیست که ذره ذره دل میبرد از برم نهان
هست عیان چو آفتاب دلبر من نهان توئی
کامل و ناقص جهان سوی تو کرده روی جان
قبلهٔ عارفان توئی مقصد سالکان توئی
مایهٔ شورش جنون در سر فیض جز تو نیست
حسن و جمال دلربا برزخ دلبران توئی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بجهان نهان چو جان روشنی جهان توئی
از همه دیدها نهان در همه جا عیان توئی
هوش مصنوعی: ای که در جهان Hidden و در دل‌ها زندگی می‌کنی، روشنی و جان این عالم تویی؛ در حالی که در تمام دیدها پنهانی اما در همه جا آشکار هستی.
آنکه ز جای میبرد هر نفس این دل مرا
میکشدش بهر طرف در پی این و آن توئی
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظه‌ای مرا از جا می‌کند و به سمت خود می‌کشد، در واقع تو هستی که در پی این و آن حرکت می‌کنی.
آنکه چو عزم میکنم کز پی مقصدی روم
میشکند عزیمتم ناگه و بیگمان توئی
هوش مصنوعی: زمانی که تصمیم می‌گیرم برای رسیدن به هدفی حرکت کنم، ناگهان و بدون شک تو باعث می‌شوی که این تصمیمم شکست بخورد.
آنکه چو دیو ره زند تا بجحیم افکند
در دل من ندا کند هی مرو آنچنان توئی
هوش مصنوعی: آنکه مانند دیو به سمت جهنم می‌رود، در دل من فریاد می‌زند که ای مرو! تو اینگونه‌ای.
آنکه سفر چو میکنم حافظ اهل منزلست
باز مرا در آن سفر همدم انس و جان توئی
هوش مصنوعی: زمانی که به سفر می‌روم، حافظی که اهل خانه است، همچنان تو را در کنار خودم حس می‌کنم و تو همدمی برای روح و جانم هستی.
آنکه رهم بخود نمود آینهٔ دلم زدود
تا که بدیدم آنچه بود در تتق جهان توئی
هوش مصنوعی: کسی که باعث شد خودم را ببیینم، سیاهی‌های دل مرا از بین برد، تا اینکه توانستم آنچه را که هستی در حقیقت جهان ببینم.
آنکه ز مهر دلبران در دلم آتشی فکند
خاک مرا بباد داد ز آب رخ بتان توئی
هوش مصنوعی: کسی که به عشق دلبران در دلم آتشی افکنده، خاک مرا به باد داده است و تویی که از آب رخ زیبایت این کار را کرده‌ای.
آنکه ز نطفه آفرید سرو قدان دلفریب
کرد ز چشمهٔ حیاه آب روان، روان توئی
هوش مصنوعی: آنکه از نطفه و آغاز زندگی، موجودات زیبا و خوش قامت را خلق کرد، تویی که مانند آب زنده و جاری از چشمه حیات، سرشار از زندگی هستی.
در رخ دلبران تو آب در دل بیدلان تو تاب
جان من این درین توئی جان تو آن در آن توئی
هوش مصنوعی: در چهره معشوقان تو، دل‌دردهای بی‌خوابان آرامش می‌یابد. جان من در تو خلاصه شده و جان تو در همان چیزی است که در دست توست.
در دل بیقرار من مایهٔ اضطراب تو
در سر بیخمار من مستی جاودان توئی
هوش مصنوعی: در دل ناآرام من، تو باعث بی‌قراری هستی و در فکر خمار من، تو همان مستی همیشگی.
ناوک غمزه میزند در دل من نهان کسی
می نکنم غلط که آن غمزه زن نهان توئی
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و فریبنده‌ات به دل من تاثیر گذاشته است، اما من کسی را فریب نمی‌دهم چون می‌دانم آن کسی که دل را می‌رباید، خود تو هستی.
کیست که هر نفس مرا تازه حیات می‌دهد
گر تو نگوئی آن منم کیست بگوید آن توئی
هوش مصنوعی: کیست که هر لحظه به من زندگی دوباره می‌بخشد؟ اگر تو نگویی که آن من هستم، چه کسی می‌تواند بگوید که آن تو هستی؟
کیست که ذره ذره دل میبرد از برم نهان
هست عیان چو آفتاب دلبر من نهان توئی
هوش مصنوعی: کیست که به آرامی و به تدریج دل مرا می‌رباید، تو در حالی که پنهانی هستی، برای من همچون آفتابی روشن و نمایان می‌باشی.
کامل و ناقص جهان سوی تو کرده روی جان
قبلهٔ عارفان توئی مقصد سالکان توئی
هوش مصنوعی: تمام موجودات عالم به سوی تو روی آورده‌اند و تو بهترین مقصد برای عارفان و سالکان هستی.
مایهٔ شورش جنون در سر فیض جز تو نیست
حسن و جمال دلربا برزخ دلبران توئی
هوش مصنوعی: تنها تو هستی که باعث شورش و جنون در دل فیض می‌شوی، زیبایی و دلربایی تو مانند یک مرز میان دلبران است.