گنجور

غزل شمارهٔ ۹۵۱

بیا بیمار خود را ده شفائی
که جز تو نیست دردم را دوائی
بیا تا جان برافشانم ز شادی
که جان دادن بغم باشد بلائی
نگیرد بر تو کس زیرا که نبود
جنایتهای خوبان را جزائی
مبند ای دل طمع در ماهرویان
که خوبانرا نمی‌باشد وفائی
بود این عاشقیهای مجازی
مرید راه حق را رهنمائی
چو ره را یافتی بگذر از ایشان
زدور اینقوم را میکن دعائی
بر افشان دست از ایشان فیض یکسر
بزن بر ما سوی الله پشت پائی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا بیمار خود را ده شفائی
که جز تو نیست دردم را دوائی
هوش مصنوعی: بیا و به من کمک کن تا بیماری‌ام درمان شود، چرا که هیچ دارویی برای دردم جز تو وجود ندارد.
بیا تا جان برافشانم ز شادی
که جان دادن بغم باشد بلائی
هوش مصنوعی: بیا تا از شادی خود جانم را فدای تو کنم، زیرا جان دادن از غم کاری سخت و مصیبت‌آور است.
نگیرد بر تو کس زیرا که نبود
جنایتهای خوبان را جزائی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به خاطر کارهای نیک و شایسته‌ی خوبان، تنبیه نمی‌شود؛ زیرا عمل‌های نیک آن‌ها سزا و جزا ندارد.
مبند ای دل طمع در ماهرویان
که خوبانرا نمی‌باشد وفائی
هوش مصنوعی: ای دل، امید نداشته باش به زیبایی‌های ماهرو، زیرا خوبان به وعده‌های خود عمل نمی‌کنند و وفا ندارند.
بود این عاشقیهای مجازی
مرید راه حق را رهنمائی
هوش مصنوعی: این عشق‌های مجازی، مانند راهنمایی برای کسی است که در جستجوی حقیقت و راستی است.
چو ره را یافتی بگذر از ایشان
زدور اینقوم را میکن دعائی
هوش مصنوعی: وقتی به مقصد رسیدی، از کنار این مردم دور بگذر و برای آن‌ها دعا کن.
بر افشان دست از ایشان فیض یکسر
بزن بر ما سوی الله پشت پائی
هوش مصنوعی: دست از آنان که می‌گیرند بردار و تمام نعمت را به سوی ما بفرست، و به سوی خداوند پشت کن.