غزل شمارهٔ ۹۴۹
ای زلف تو مسکن دل شیدائی
وی روی تو مجموع همه زیبائی
جان در تن هیچکس نماند ز نهار
آن عارض و زلف را بکس بنمائی
از حسرت آن لبم بلب آمد جان
از فکرت آن دهان شدم شیدائی
بیمار شدم ز آرزوی چشمت
گشتم ز خیال خال تو سودائی
ایمان بسواد کفر زلفت دادم
بستم زنار و بستدم ترسائی
از حسرت آن میان شدم چون موئی
باشد روزی که در کنارم آئی
گر در نظر تو فیض پستست ولی
دارد ز خیال قد تو بالائی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زلف تو مسکن دل شیدائی
وی روی تو مجموع همه زیبائی
هوش مصنوعی: زلفهای تو خانهی دل دلداده است و چهرهی تو تمام زیباییها را در خود دارد.
جان در تن هیچکس نماند ز نهار
آن عارض و زلف را بکس بنمائی
هوش مصنوعی: هیچکس از زندگی و زیباییهای آن بینصیب نماند، چرا که آن چهره و موهای دلربا هیچکس را بیاثر نمیگذارد.
از حسرت آن لبم بلب آمد جان
از فکرت آن دهان شدم شیدائی
هوش مصنوعی: از آرزو و حسرت لبهای تو جانم به تنگ آمده و از یاد آن دهان دیوانه شدهام.
بیمار شدم ز آرزوی چشمت
گشتم ز خیال خال تو سودائی
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی دیدن چشمان تو بیمار شدم و در خیال ریزهکاریهای چهرهات گم شدم.
ایمان بسواد کفر زلفت دادم
بستم زنار و بستدم ترسائی
هوش مصنوعی: من به خاطر زلفت که با کفر سازگار است، ایمان خود را به جهل سپردم و به توبه و ترسایان پیوستم.
از حسرت آن میان شدم چون موئی
باشد روزی که در کنارم آئی
هوش مصنوعی: در حسرت آن روز به سر میبرم که تو در کنارش باشی و از این فاصله به اندازهی یک مو احساس دوری کنم.
گر در نظر تو فیض پستست ولی
دارد ز خیال قد تو بالائی
هوش مصنوعی: اگر در نظر تو، زیبایی و نعمتهای من پایین و ناچیز است، اما حقیقتاً از تخیل و تصور تو، همانند قد و قامت بلند تو ارزش و عظمت دارد.