غزل شمارهٔ ۹۳۶
مرحبا ای نسیم عنبر بوی
خبری از دیار یار بگوی
صبر دیدیم در مقابل شوق
آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی
تشنهٔ وصل راست بیم هلاک
پیش از آن کاید آب رفته بجوی
هجر را هم نهایتی باید
یار با یار کی کند یکروی
کرده طغرای بیوفائی ختم
برده از خیل بیوفایان گوی
در دل از آتش غمش صد داغ
بررخ از آب دیدهام صدجوی
من سرا پای درد و او فارغ
بوده هرگز محبت از یکسوی
گر سرا پا ز غم شوم موئی
ندهم زو بعالمی یکموی
فیض بگذر ز وادی وصلش
بنشین کنجی و زغم می موی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرحبا ای نسیم عنبر بوی
خبری از دیار یار بگوی
هوش مصنوعی: سلام ای نسیم خوشبو، لطفاً بوی خبری از سرزمین محبوبم را به من برسان.
صبر دیدیم در مقابل شوق
آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی
هوش مصنوعی: صبر را در برابر شوق دیدیم که همچون آتش در برابر پنبه و سنگ و سبو بود.
تشنهٔ وصل راست بیم هلاک
پیش از آن کاید آب رفته بجوی
هوش مصنوعی: کسی که از وصال محبوب خود تشنه است، قبل از آن که آب از جوی برود، باید ترس از هلاکت را احساس کند.
هجر را هم نهایتی باید
یار با یار کی کند یکروی
هوش مصنوعی: فراق و جدایی نیز باید پایانی داشته باشد. آیا میتوان همیشه در یک طرف ماند و به یار خود نزدیک نشد؟
کرده طغرای بیوفائی ختم
برده از خیل بیوفایان گوی
هوش مصنوعی: بیوفایی را با طغرا (نشانه یا علامت خاص) مشخص کرده است و از میان جمع بیوفایان، او توانسته مقام بالایی بگیرد.
در دل از آتش غمش صد داغ
بررخ از آب دیدهام صدجوی
هوش مصنوعی: در دل به خاطر غم او آتش میزنم و بر چهرهام نشانههای آن را با اشکهایم نمایان کردهام.
من سرا پای درد و او فارغ
بوده هرگز محبت از یکسوی
هوش مصنوعی: من همواره درگیر درد و رنج هستم، در حالی که او هیچگاه نگران نیست و بیخبر از عشق من است.
گر سرا پا ز غم شوم موئی
ندهم زو بعالمی یکموی
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودم پر از غم شود، حتی یک تار موی خود را هم به دنیا نمیدهم.
فیض بگذر ز وادی وصلش
بنشین کنجی و زغم می موی
هوش مصنوعی: به اوج خوشبختی و نزدیکی به معشوق برو و در گوشهای آرام بگیر و از درد و غصهها فارغ باش.