گنجور

غزل شمارهٔ ۹۲۶

تو های و هوی مستانرا چه دانی
تو شور هی می پرستانرا چه دانی
در آدر بحر عشق ای قطره گم شو
توئی تا قطره عمانرا چه دانی
بگوشت میرسد زان لب حدیثی
تو آن سرچشمهٔ جانرا چه دانی
تو را چون بهره‌ای از معرفت نیست
رموز اهل عرفانرا چه دانی
بدربانان نداری آشنائی
تو لطف و قهر سلطانرا چه دانی
چه از هجران جانانت خبر نیست
تو قدر وصل جانانرا چه دانی
تو را صبح وطن چون رفت از یاد
غم شام غریبان را چه دانی
شراری در دلت از عشق چون نیست
تو آتشهای حیوان را چه دانی
یکی سنگی فتاده بر لب جو
تو قدر آب پنهانرا چه دانی
بغیر عیش تن عیشی نکردی
نعیم عالم جان را چه دانی
نخوردی دردئی از بادهٔ عشق
صفای صاف نوشانرا چه دانی
ز عشق و عاشقی نامی شنیدی
تو شور عشق بازان را چه دانی
ز درد سر ندانی درد دل را
تو ذوق درد پنهانرا چه دانی
نداری تابش خورشید گردون
تو آن خورشید گردون را چه دانی
دل از دستت نگاری میرباید
نگارنده نگاران را چه دانی
سرت پر شور میدارد دهانی
تو کان این نمکدانرا چه دانی
ازین تا نگذری کی دانی آنرا
ازین نگذشتهٔ آن را چه دانی
تو را جز درد درمان نیست لیکن
چه دردت نیست درمان را چه دانی
حدیثی زان دهان نشنیدی ای فیض
تو شور شکرستان را چه دانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو های و هوی مستانرا چه دانی
تو شور هی می پرستانرا چه دانی
هوش مصنوعی: تو چه می‌دانی از حال و هوای خوش مستان و شوری که در دل می‌پرستان وجود دارد؟
در آدر بحر عشق ای قطره گم شو
توئی تا قطره عمانرا چه دانی
هوش مصنوعی: در عشق مانند یک قطره در دریا غرق شو، زیرا تو نمی‌دانی که یک قطره از اقیانوس چقدر ارزشمند است.
بگوشت میرسد زان لب حدیثی
تو آن سرچشمهٔ جانرا چه دانی
هوش مصنوعی: از آن لب‌های تو سخن‌هایی به گوش می‌رسد، اما تو نمی‌دانی که آن چشمهٔ زندگی (جان) چیست.
تو را چون بهره‌ای از معرفت نیست
رموز اهل عرفانرا چه دانی
هوش مصنوعی: تو که هیچ شناخت و دانشی از عرفان نداری، چگونه می‌توانی رازهای اهل معرفت را درک کنی؟
بدربانان نداری آشنائی
تو لطف و قهر سلطانرا چه دانی
هوش مصنوعی: تو با دربانان آشنا نیستی، پس چگونه می‌توانی از لطف و خشم سلطان خبر داشته باشی؟
چه از هجران جانانت خبر نیست
تو قدر وصل جانانرا چه دانی
هوش مصنوعی: تو از درد جدایی محبوبت هیچ نمی‌دانی، پس چگونه می‌دانی که لذت نزدیکی و وصال او چه اندازه ارزشمند است؟
تو را صبح وطن چون رفت از یاد
غم شام غریبان را چه دانی
هوش مصنوعی: وقتی صبح وطن را فراموش کرده‌ای، چگونه می‌توانی غم شب‌های غریبی را درک کنی؟
شراری در دلت از عشق چون نیست
تو آتشهای حیوان را چه دانی
هوش مصنوعی: اگر در دل تو از عشق شوق و حرارتی وجود ندارد، پس چگونه می‌توانی آتش‌های جانوران را درک کنی؟
یکی سنگی فتاده بر لب جو
تو قدر آب پنهانرا چه دانی
هوش مصنوعی: اگر سنگی بر کنار جوی افتاده باشد، تو چگونه می‌توانی ارزش آب پنهان را در آن جو بفهمی؟
بغیر عیش تن عیشی نکردی
نعیم عالم جان را چه دانی
هوش مصنوعی: غیر از لذت‌های جسمی، هیچ لذتی نداری. حال و احوال عالم روح را چه می‌دانید؟
نخوردی دردئی از بادهٔ عشق
صفای صاف نوشانرا چه دانی
هوش مصنوعی: اگر از بادهٔ عشق، درد و صفای واقعی را نچشیده‌ای، نمی‌دانی که نوشندگان واقعی چه لذتی را تجربه می‌کنند.
ز عشق و عاشقی نامی شنیدی
تو شور عشق بازان را چه دانی
هوش مصنوعی: آیا تا به حال نامی از عشق و عاشقی شنیده‌ای؟ تو چه می‌دانی درباره‌ی هیجان و شوق عاشقان؟
ز درد سر ندانی درد دل را
تو ذوق درد پنهانرا چه دانی
هوش مصنوعی: اگر از دردهای ظاهری و سطحی آگاه نباشی، چگونه می‌توانی عمق دردهای درونی را درک کنی؟ چگونه می‌توانی لذت و زیبایی دردهای پنهان را بشناسی؟
نداری تابش خورشید گردون
تو آن خورشید گردون را چه دانی
هوش مصنوعی: تو که خودت نور و روشنایی را تجربه نکرده‌ای، چطور می‌خواهی بفهمی چه معنایی دارد که خورشید در آسمان می‌تابد؟
دل از دستت نگاری میرباید
نگارنده نگاران را چه دانی
هوش مصنوعی: دل از دستت می‌رود ای معشوق زیبا، اما تو که خود نقاشی، چه می‌دانی از حال نقاشان؟
سرت پر شور میدارد دهانی
تو کان این نمکدانرا چه دانی
هوش مصنوعی: سرت پر از احساس و هیجان است، اما نمی‌دانی چقدر این دهان تو می‌تواند مانند نمکدان غنی و ارزشمند باشد.
ازین تا نگذری کی دانی آنرا
ازین نگذشتهٔ آن را چه دانی
هوش مصنوعی: اگر از این مرحله عبور نکنی، نمی‌دانی آن چیست و اگر از مرحله قبل هم عبور نکرده باشی، نمی‌دانی آن چیست.
تو را جز درد درمان نیست لیکن
چه دردت نیست درمان را چه دانی
هوش مصنوعی: غیر از درد، هیچ‌چیز نمی‌تواند تو را درمان کند، اما تو چه می‌دانی که درمان چیست وقتی به درد نمی‌رسی؟
حدیثی زان دهان نشنیدی ای فیض
تو شور شکرستان را چه دانی
هوش مصنوعی: آیا تا به حال از آن دهان سخنی نشنیده‌ای؟ ای فیض، تو چگونه می‌توانی شور و شوق جشن شکرگزاری را درک کنی؟

حاشیه ها

1398/12/04 14:03
عراقیان

با سلام
تو آتشهای پنهان را چه دانی
در نسخه محمد پیمان بجای کلمه حیوان آتشهای پنهان آمده
چون از دل می گوید نزدیکتر به معنی است.
تشکر