غزل شمارهٔ ۸۷۶
زلف سیه بر روی مه با خط و خال آراستی
دام بلا و فتنهٔ یا مایهٔ سوداستی
خال تو دانه زلف دام ابرو کمان بالا بلا
از پای تا سر فتنهٔ سر تا بپا غوغاستی
آنغمزهٔ خون ربز را سر ده بجان عاشقان
الحق که نازت میرسد خوب و خوش زیباستی
با ما نشستی ساعتی آرام رفت از جان ما
گفتی قیامت راست شد از جای چون برخاستی
آیات حسنت مصحف است وخط و خالت سورها
سر تا بپایت جزو جزو در حمد حق گویاستی
ازسر ربودی عقل وهوش وز دل گرفتی صبر ودین
القصه با جانهای ما کردی هر آنچه خواستی
نی عهد با ما کردهٔ تا قتل همراهی کنی
اینک سرو این تیغ اگر در عهد و پیمان راستی
نزدیک ما گر آمدی بعد از فراق دیر و دور
از دور بنشستی و زود از پیش ما برخواستی
دادی صلای وصل خود آنرا که افزودیش قدر
وین فیض دور افتاده را در درد هجران کاستی
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زلف سیه بر روی مه با خط و خال آراستی
دام بلا و فتنهٔ یا مایهٔ سوداستی
هوش مصنوعی: موهای سیاه او بر چهره زیبا و با نقش و نگار، همچون دام بلا و فتنه است که میتواند هم مایهٔ دردسر و هم مایهٔ خوشبختی باشد.
خال تو دانه زلف دام ابرو کمان بالا بلا
از پای تا سر فتنهٔ سر تا بپا غوغاستی
هوش مصنوعی: زلف و ابرو و چهرهات همچون دانهای زیباست که همه جا را به هم ریخته و هر که تو را میبیند، گرفتار زیباییات میشود. تو از سر تا پای خود، قدرت و فتنهای را به نمایش گذاشتهای که همه را به حیرت واداشته است.
آنغمزهٔ خون ربز را سر ده بجان عاشقان
الحق که نازت میرسد خوب و خوش زیباستی
هوش مصنوعی: آن نگاه زهرآگین را بر سر عاشقان فدای جان کن، چرا که زیبایی تو به قدری است که ناز و کرشمهات به دلها مینشیند.
با ما نشستی ساعتی آرام رفت از جان ما
گفتی قیامت راست شد از جای چون برخاستی
هوش مصنوعی: در زمانی که با ما نشستی، لحظهای آرامش بر دلهایمان حاکم شد و تو در آن لحظه گفتی که روز قیامت فرا رسیده است. وقتی از جایت بلند شدی، این حس و حال تغییر کرد.
آیات حسنت مصحف است وخط و خالت سورها
سر تا بپایت جزو جزو در حمد حق گویاستی
هوش مصنوعی: زیباییهای تو مانند یک کتاب مقدس است و خطوط و نقش و نگارهایت هر کدام بخشهایی از عظمت و ستایش پروردگار را بیان میکنند.
ازسر ربودی عقل وهوش وز دل گرفتی صبر ودین
القصه با جانهای ما کردی هر آنچه خواستی
هوش مصنوعی: عقل و هوش را از ما گرفتهای و صبر و دین را از دلهایمان بیرون کردهای؛ در نهایت، هر آنچه که میخواستی با جانهای ما انجام دادی.
نی عهد با ما کردهٔ تا قتل همراهی کنی
اینک سرو این تیغ اگر در عهد و پیمان راستی
هوش مصنوعی: به ما وعده داده بودی که در مواقع سخت کنار ما بمانی، حالا با این شمشیر اگر تو در عهد و پیمانت صادق هستی، باید به ما کمک کنی.
نزدیک ما گر آمدی بعد از فراق دیر و دور
از دور بنشستی و زود از پیش ما برخواستی
هوش مصنوعی: اگر بعد از مدت طولانی و دوری به ما نزدیک شوی و در کنار ما بنشینی، ولی خیلی زود دوباره از پیش ما بروی، چه غمی به دل میآید.
دادی صلای وصل خود آنرا که افزودیش قدر
وین فیض دور افتاده را در درد هجران کاستی
هوش مصنوعی: تو پیام وصالت را به آن کس که قدر آن را درک کردهای دادید و این نعمت دور افتاده را در غم جدایی کاهش دادی.