گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵۷

بیا ساقی بده جامی از آن می
که جان عاشقان از وی بود حی
از آن می کآورد جان در تن من
کند یکجرعه‌اش لاشیء را شیء
اگر زاهد کشد در رقص آید
بخاک مرده گر ریزی شود حی
از آن می کز فروغش شب شود روز
سیه دل را کند خورشید بی فی
مئی کز من مرا بخشد خلاصی
سرا پایم شود فانی از آن می
بیا ساقی مرا از خویش برهان
مگر طرفی ببندم از خود وی
نه تاب وصل او دارم نه هجران
نه با وی می‌توان بودن نه بی وی
بیا می ده مرا از خویش بستان
مگو چون و مگو چند و مگو کی
پیاپی ده که عشق آندم گواراست
که در کف جام می‌آرد پیاپی
مکن داغم مگو کی، دمبدم ده
دل مستان ندارد طاقت وی
چه می‌پائی بده ساقی شرابی
چه میخواری قفا مطرب بزن نی
بیا مطرب بزن بر تار دستی
بیا ساقی بده جامی پر از می
بده ساقی شرابی از بط و خم
بزن مطرب نوای بربط و نی
میفکن عیش فصلی را بفصلی
ز کف مگذار می در بهمن و دی
بهاری کن سراسر عمر را فیض
ز روی ساقی و جام پیاپی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی بده جامی از آن می
که جان عاشقان از وی بود حی
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، یک جام از آن شراب به من بده که زندگی و شادی عاشقان به آن وابسته است.
از آن می کآورد جان در تن من
کند یکجرعه‌اش لاشیء را شیء
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که جانم را به تنم پیوند می‌زند، یک جرعه‌اش چیزی را از عدم به وجود می‌آورد.
اگر زاهد کشد در رقص آید
بخاک مرده گر ریزی شود حی
هوش مصنوعی: اگر زاهدی در حال رقص کردن به خاک مرده‌ای بیفتد، یعنی باید در مقابل اندیشه‌های سطحی و کدر قرار نگیرد. این بیان به معنای آن است که حتی افراد مذهبی هم ممکن است در شرایط خاصی دچار شک و تردید شوند و این نشانه‌ای از انسان بودن آنهاست.
از آن می کز فروغش شب شود روز
سیه دل را کند خورشید بی فی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نور و درخشش آن می‌تواند تاریکی را از بین ببرد و دل‌های غمگین را خوشحال کند. در واقع، درخشندگی این می‌تواند شبی تیره را به روزی روشن تبدیل کند.
مئی کز من مرا بخشد خلاصی
سرا پایم شود فانی از آن می
هوش مصنوعی: آن می‌ای که اگر به من بدهد آزادی، تمام وجودم از آن می‌زاید و از بین می‌رود.
بیا ساقی مرا از خویش برهان
مگر طرفی ببندم از خود وی
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، مرا از این وضعیت رها کن تا بلکه بتوانم از خودم فاصله بگیرم و به آرامش برسم.
نه تاب وصل او دارم نه هجران
نه با وی می‌توان بودن نه بی وی
هوش مصنوعی: من نه قدرت تحمل وصالش را دارم و نه قهر و جدایی‌اش را، نه می‌توانم با او باشم و نه می‌توانم بی‌او زندگی کنم.
بیا می ده مرا از خویش بستان
مگو چون و مگو چند و مگو کی
هوش مصنوعی: بیا و به من شراب بده، بدون اینکه سوالی بکنی یا در مورد جزئیات صحبت کنی.
پیاپی ده که عشق آندم گواراست
که در کف جام می‌آرد پیاپی
هوش مصنوعی: هر لحظه عشق در آن زمان لذت‌بخش است که پی در پی در جام می‌ریزد.
مکن داغم مگو کی، دمبدم ده
دل مستان ندارد طاقت وی
هوش مصنوعی: این مصرع بیانگر حالتی از درد و عاشقانه است. شخصی که داغ دیده و در عذاب است، ابراز می‌کند که نمی‌تواند تحمل ناله‌ها و سخنان ناامیدکننده را داشته باشد. به همین دلیل، از دیگران می‌خواهد که درباره‌ی وضعیت او صحبت نکنند. او به نوعی ناتوانی در تحمل این درد اشاره دارد و می‌گوید که دل مستان نمی‌تواند این فشار و عذاب را تاب بیاورد.
چه می‌پائی بده ساقی شرابی
چه میخواری قفا مطرب بزن نی
هوش مصنوعی: ای ساقی، چه نیاز به سوال داری! فقط شرابی بده و بگذار ساز بزند. بی‌مکث از زندگی لذت ببریم.
بیا مطرب بزن بر تار دستی
بیا ساقی بده جامی پر از می
هوش مصنوعی: بیایید با موسیقی شاد باشیم و زمان را با هم خوش بگذرانیم، بگذارید تا از شراب پر نشاطی بنوشیم.
بده ساقی شرابی از بط و خم
بزن مطرب نوای بربط و نی
هوش مصنوعی: به من شرابی از ظرف بده و بگذار تا سازنده با ساز و نی نوا بخواند.
میفکن عیش فصلی را بفصلی
ز کف مگذار می در بهمن و دی
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از لذت‌بردن از جشنی اشاره می‌کند که نباید آن را هر فصل به فصل دیگری واگذار کرد. او به طور خاص به این موضوع تأکید می‌کند که نباید نوشیدن شراب را در فصل‌های سرد مثل دی و بهمن رها کنید و از آن لذت نبرید. در واقع، این ابیات از اهمیت بهره‌مندی از لحظات زندگی و شادی در زمان‌های مناسب صحبت می‌کنند.
بهاری کن سراسر عمر را فیض
ز روی ساقی و جام پیاپی
هوش مصنوعی: زندگی‌ات را همیشه پر از شادی و سرور کن و از زیبایی‌های دنیا مانند چهره‌ی دلربای معشوق و نوشیدن پیوسته‌ی شراب لذت ببر.