غزل شمارهٔ ۸۰۹
ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو
باید که من عشرت کنم گو ناصحم دلتنگ شو
مغزم برون آمد ز پوست افتادم اندر راه دوست
ای شوق رهبر شو مرا ای عشق پیش آهنگ شو
چون شوق رهبر باشدم از دوری منزل چه غم
چون عشق در پیش است گوهر گام صد فرسنگ شو
ای عقل از دوری مگو در راه مهجوری مپو
گوینده اینجا گنگ شو پوینده اینجا گنگ شو
اهد زدین گردی بری از عشق اگر بوئی بری
در حلقهٔ مستان در آ با عاشقان همرنگ شو
گر مرد عشقی درد جو خاکی شو و گلها بروی
بیدردی ار خواهد دلت روسنگ شو روسنگ شو
گر مرد عشقی جام گیر ترک رسوم خام گیر
ور عاقلی خوش آیدت در بند نام و ننگ شو
کاری کز آن نگشود در بر همزن او را زودتر
گر عاقلی دیوانه شو دیوانه فرهنگ شو
خواهی ز رویش بر خوری وز لعل او شکر خوری
موئی شو ای فیض از غمش در زلف او آونگ شو
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو
باید که من عشرت کنم گو ناصحم دلتنگ شو
هوش مصنوعی: ای عشق، مرا آشکار و رسوا کن، نامی از ننگ بر من بگذار. باید که من از زندگی لذت ببرم، پس ای ناصح، حالا نگران و ناراحت باش.
مغزم برون آمد ز پوست افتادم اندر راه دوست
ای شوق رهبر شو مرا ای عشق پیش آهنگ شو
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از احساسات عمیق خود میگوید. او به شدت تحت تأثیر عشق و گمگشتگی در مسیر دوست است. به گونهای از عشق و شور و شوق یاد میکند که او را در این سفر هدایت کند و به جلو ببرد. او خواهان آن است که عشقش به عنوان راهنمایی در این مسیر سخت و پرچالش به او کمک کند و او را به سمت دوستش هدایت کند.
چون شوق رهبر باشدم از دوری منزل چه غم
چون عشق در پیش است گوهر گام صد فرسنگ شو
هوش مصنوعی: وقتی شوق رهبر را در دل دارم، از دوری منزل چه نگرانی دارم، چون عشق در جلویم است. پس با این عشق میتوانم به اندازه صد فرسنگ گام بردارم.
ای عقل از دوری مگو در راه مهجوری مپو
گوینده اینجا گنگ شو پوینده اینجا گنگ شو
هوش مصنوعی: ای عقل، از دوری و جدایی سخن مگوی و در مسیر تنهایی قرار نگیر. در اینجا، گوینده را ساکت نگهدار و حرکتکننده را هم خاموش کن.
اهد زدین گردی بری از عشق اگر بوئی بری
در حلقهٔ مستان در آ با عاشقان همرنگ شو
هوش مصنوعی: اگر از عشق آزاد شدهای، پس به دوستان میپیوندی؛ با عاشقان همرنگ و همدلی بباش و در میان آنها زندگی کن.
گر مرد عشقی درد جو خاکی شو و گلها بروی
بیدردی ار خواهد دلت روسنگ شو روسنگ شو
هوش مصنوعی: اگر در عشق جدی هستی، باید درد را تحمل کنی و از زندگی مادی و دنیوی فراتر بروی. اگر دلات میخواهد آزاد و بیدرد باشد، باید به سرسختی و استقامت برسد.
گر مرد عشقی جام گیر ترک رسوم خام گیر
ور عاقلی خوش آیدت در بند نام و ننگ شو
هوش مصنوعی: اگر در عشق مردی، جام عشق را در دست بگیر و از عادتهای ناپخته بپرهیز. اگر هم عاقل هستی، بهتر است از قید و بند نام و ننگ آزاد شوی.
کاری کز آن نگشود در بر همزن او را زودتر
گر عاقلی دیوانه شو دیوانه فرهنگ شو
هوش مصنوعی: اگر کاری وجود دارد که باعث در بسته شدن بر روی تو میشود، بهتر است که هر چه زودتر به نوعی عاقلانه دیوانه شوی و از فرهنگ و آداب و رسوم جدا شوی.
خواهی ز رویش بر خوری وز لعل او شکر خوری
موئی شو ای فیض از غمش در زلف او آونگ شو
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از زیبایی او بهرهمند شوی و از شیرینی کلامش لذت ببری، خودت را تسلیم عشق او کن و از غم او در زلفهایش آویزان باش.