گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸۱

ای بت خوش لقا بیا چشم نزار من به بین
کلبهٔ من دمی درا ناله زار من به بین
خون چکدم ز دیدها بر رخ زرد جا بجا
سوی من آ بعزم سیر نقش و نگار من به بین
شد همگی ز غصه خون از ره دیده شد برون
غرقه بخون دل شدم جیب و کنار من به بین
عشق ز دیده برد خواب از دل و جان گرفت تاب
در جگرم نماند آب رونق کار من به بین
داغ غم تو می‌برم بر سر تربتم بیا
شعله داغ غم نگر شمع مرا ز من به بین
فیض چو شکوه میکند با دل او چه کردهٔ
آینه کن ز کار خود صورت کار من به بین
هیچ وفا نمی‌کند غیر جفا نمی‌کند
روی بما نمی‌کند لطف نگار من به بین

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بت خوش لقا بیا چشم نزار من به بین
کلبهٔ من دمی درا ناله زار من به بین
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، لطفاً به من نگاه کن و به کلبهٔ ساده‌ام سری بزن. لحظه‌ای از درد دل و نالهٔ من باخبر شو.
خون چکدم ز دیدها بر رخ زرد جا بجا
سوی من آ بعزم سیر نقش و نگار من به بین
هوش مصنوعی: از چشمانم خون می‌ریزد و بر چهره‌ام که زرد شده، جا به جا می‌شود. به سمت من بیا و با تماشا کردن نقوش و طراحی‌های من، به من بپرداز.
شد همگی ز غصه خون از ره دیده شد برون
غرقه بخون دل شدم جیب و کنار من به بین
هوش مصنوعی: همه از غم و اندوه آن‌قدر گریه کردند که اشک‌هایشان مانند خون از چشمانشان سرازیر شد. من نیز از غم دل خود غرق در خون هستم و حالتی ندارم، به اطرافم نگاه کن.
عشق ز دیده برد خواب از دل و جان گرفت تاب
در جگرم نماند آب رونق کار من به بین
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که خواب از چشمانم برباید و آرامش از دل و جانم بگریزد. حالا در وجود من هیچ چیزی از شوق و نشاط باقی نمانده و وضعیت کار و زندگی‌ام به شدت خراب شده است.
داغ غم تو می‌برم بر سر تربتم بیا
شعله داغ غم نگر شمع مرا ز من به بین
هوش مصنوعی: من غم تو را با خود بر سر مزارم می‌آورم، بیا و ببین که چگونه شعله‌های درد من، مثل شمع، در حال سوختن است. از من بگذر و آن را تماشا کن.
فیض چو شکوه میکند با دل او چه کردهٔ
آینه کن ز کار خود صورت کار من به بین
هوش مصنوعی: وقتی که نعمت و زیبایی فاش و درخشان می‌شود، با دل او چه کرده‌اند؟ ای آینه، از کار خود به من نشان بده که چه حالتی دارم.
هیچ وفا نمی‌کند غیر جفا نمی‌کند
روی بما نمی‌کند لطف نگار من به بین
هوش مصنوعی: هیچ کس به جز او به ما وفا نمی‌کند و او نیز فقط با ظلم و ستم رفتار می‌کند. زیبایی او هیچ لطفی به ما نمی‌کند.