غزل شمارهٔ ۷۷۰
شدم آتش از غم او که مگر دمی کنم جا
چو درون سنگ آتش بدل چو سنگ او من
پری خیالش آید ز سرم خرد رباید
بچه سان رهم ندانم ز خیال شنگ او من
نچنان نهنگ عشقش بدمم فرو کشیده
که خلاصیی توانم ز دم نهنگ او من
تن من چه خاک گردد همه گلستان برویم
که شوم ببوی او من که شوم برنگ او من
اگراو زند به تیرم و گر او زند بسنگم
نرم ز پیش تیرش نجهنم ز سنگ او من
بجفاش صلح کردم ببلاش دل نهارم
نکشم ز کوی او پا نرهم ز چنگ او من
همه اوست خیر و خوبی همه من نیاز و زاری
همه عز و فخر من او همه عار و ننگ او من
دل و دین عمر دادم بهواش فیض و رفتم
نگرفته هیچ کامی ز دهان تنگ او من
غزل شمارهٔ ۷۶۹: ای عمر من ایجان من ای جان و ای جانان منغزل شمارهٔ ۷۷۱: بر در تو من رو به خاک عجز ناله میکنم کای اله من
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شدم آتش از غم او که مگر دمی کنم جا
چو درون سنگ آتش بدل چو سنگ او من
هوش مصنوعی: من به خاطر غم او به آتش تبدیل شدم، شاید بتوانم در لحظهای جای او را بگیرم؛ چون درون سنگ، آتش وجود دارد و من هم مانند سنگی هستم که آتش درونش شعلهور است.
پری خیالش آید ز سرم خرد رباید
بچه سان رهم ندانم ز خیال شنگ او من
هوش مصنوعی: تصویر دخترکی زیبا و خیالانگیز از ذهنم میگذرد و به شدت مرا به خود مشغول کرده است، طوری که نمیتوانم به فکر و احساسات خود کنترل داشته باشم. مانند کودکی بیخبر از دنیای اطراف، در خیال ناشیانه و دلنشین او غرق شدهام.
نچنان نهنگ عشقش بدمم فرو کشیده
که خلاصیی توانم ز دم نهنگ او من
هوش مصنوعی: عشق او همچون نهنگ بزرگی است که من را در عمق خود فرو برده و توان رهایی از چنگال این عشق را ندارم.
تن من چه خاک گردد همه گلستان برویم
که شوم ببوی او من که شوم برنگ او من
هوش مصنوعی: بدن من چه زمانی به خاک تبدیل خواهد شد زمانی که همه جا پر از گل و خوشبو شود. من نیز میخواهم بوی او را استشمام کنم و رنگ او را به خود بگیرم.
اگراو زند به تیرم و گر او زند بسنگم
نرم ز پیش تیرش نجهنم ز سنگ او من
هوش مصنوعی: اگر او با تیر به من حمله کند و یا اگر با سنگ به من بزند، من به خاطر تیرش از پیش میروم و از سنگ او گریزی ندارم.
بجفاش صلح کردم ببلاش دل نهارم
نکشم ز کوی او پا نرهم ز چنگ او من
هوش مصنوعی: به خاطر او با دل و جان صلح کردم و برایش هیچ چیزی نمیخواهم. در طول روز دلم نمیکشد که از کوی او دور شوم و از عشقش رها نشوم.
همه اوست خیر و خوبی همه من نیاز و زاری
همه عز و فخر من او همه عار و ننگ او من
هوش مصنوعی: همه خوبیها و نیکیها از آن اوست و من فقط نیازمند و در حال نالهام. تمام عزت و افتخار من به او است و او سرزنشها و عیبهایم را به دوش میکشد.
دل و دین عمر دادم بهواش فیض و رفتم
نگرفته هیچ کامی ز دهان تنگ او من
هوش مصنوعی: عمر و احساسات و ایمانم را به خاطر او فدای کردم و از او دور شدم، اما هیچ چیز از دهان تنگ و محدود او نصیبم نشد.