گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴۴

مستانه برا گوشهٔ چشمی سوی ما کن
دردی بسر درد نه و نام دوا کن
از پرده برون آبگذر بر صف رندان
پنهان ز نظرها نظری جانب ما کن
گر لطف نداری و سر لطف نداری
از قهر بکش تیغ جفا روی بما کن
گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی
ما چشم وفا از تو نداریم جفا کن
مرغ دل ما از قفس غصه برون آر
برگرد سر خویش بگردان و رها کن
ترسم که غباری بدل یار نشیند
بگذر ز عتاب و گله‌ای فیض دعا کن
در دفتر جان حرف بتان چند نویسی
زین قصه بگردان ورق و رو بخدا کن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مستانه برا گوشهٔ چشمی سوی ما کن
دردی بسر درد نه و نام دوا کن
هوش مصنوعی: با نگاهی بی‌توجه و مستانه به ما نگاه کن، این درد را درمانی بر دردهای دیگر قرار ده و نام آن را دوا بگذار.
از پرده برون آبگذر بر صف رندان
پنهان ز نظرها نظری جانب ما کن
هوش مصنوعی: از پشت پرده بیرون بیایید و به جمع رندانی که از دید دیگران پنهان هستند، نگاهی به ما بیندازید.
گر لطف نداری و سر لطف نداری
از قهر بکش تیغ جفا روی بما کن
هوش مصنوعی: اگر تو مهر و لطفی به ما نداری و نخواهی که با مهربانی برخورد کنی، پس بهتر است که قهر و خشم خود را به وضوح نشان دهی و با ظلم و ستم خود به ما آسیب برسانی.
گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی
ما چشم وفا از تو نداریم جفا کن
هوش مصنوعی: تو گفتی که به من وفا می‌کنی، اما هیچ عمل نکردی. ما دیگر از تو انتظار وفا نداریم، هر طور که می‌خواهی با ما رفتار کن.
مرغ دل ما از قفس غصه برون آر
برگرد سر خویش بگردان و رها کن
هوش مصنوعی: دل ما از ناراحتی و غم مثل پرنده‌ای در قفس گرفتار است. خواهش می‌کنم ما را از این قفس رنج و اندوه آزاد کن و به ما کمک کن تا به آرامش و آزادی برسیم.
ترسم که غباری بدل یار نشیند
بگذر ز عتاب و گله‌ای فیض دعا کن
هوش مصنوعی: می‌ترسم که غباری از ناگواری بر چهره‌ی محبوب بنشیند، پس از خشم و شکایت بگذر و برای او دعای خیر کن.
در دفتر جان حرف بتان چند نویسی
زین قصه بگردان ورق و رو بخدا کن
هوش مصنوعی: در دل خود داستان محبت و زیبایی‌ها را بنویس و اگر از آن خسته شدی، ورق را برگردان و به خداوند اعتماد کن.

حاشیه ها

1399/11/27 13:01
Polestar

عالی بینظیر شاهکار